سوره سینما [1] – «من فیلمبردار نبودم؛ دوربین تنها مجوزی بود که اجازه داد در جنگ باشم.» اگر بخواهیم درباره مستند «جایی که نبودم» یک جمله بنویسیم شاید همین جمله ابتدایی متن برای شرح آن کافی باشد.
«آنجا که نبودم» داستان نبودن است. داستان حسرت مردیست که دوربین به دست در جستجوی روزهای از دست رفته جنگ ۸ ساله ایران و عراق، تنها راه برای حضور در میدان نبرد علیه داعش را اینگونه تفسیر میکند.
«محسن ابدی» دوربین بر دست در حالی که بارها و بارها تاکید میکند که فیلمبردار حرفهای نیست و بارها حسرت میخورد که ای کاش در خیلی از موارد حرفهایتر بود به صحنه نبرد علیه داعش وارد میشود و روایتهایی را میبیند و میشنود که به راستی تماشای آن در «آنجا که نبودم» سرشار از احساسهای متناقض است.
«جایی که نبودم » مستندی به کارگردانی «محسن سیفی» است و در آن فیلمبردارِ عملیات آزادسازی شهرهای «بلد» و «ضلوعیه» پس از سه سال به عراق بازمیگردد تا دینهای بر زمین مانده خویش را به جا آورد. این همان نقطه آغاز سفری تازه در دل این مستند است. سفر به شهرهای بلد و ضلوعیه که شهر اول شیعهنشین و شهر دوم سنی نشین است اما آمدن داعش چیزی نبود که این تفاوت را پر رنگ کند و این مستند به خوبی نشان میدهد که در این جنگ سرافرازی اسلام مهمترین هدف است.
مستند «جایی که نبودم» با تدوین موازی بین زمان حال و تصاویر سه سال قبل در حرکت است. تفاوت رنگ فیلمها در دو زمان کمک کرده تا فضای خاکستری روزهای جنگ به خوبی به چشم آید. تدوین قابل اعتنای این مستند،
مستند با روایت «محسن ابدی» درباره حضورش در سه سال قبل در صحنه نبرد به همراه فرزندش «اصغر» آغاز میشود. اما از همان ابتدای روایت، مستند نشان میدهد که قرار نیست همه افرادی که در فیلم نمایش داده میشوند در زمان کنونی نیز حضور داشته باشند.
یکی از ویژگیهای این مستند تلاش فوقالعاده فیلمبرداران برای ثبت تصاویر در سختترین لحظات است. از سویی یکی از فیلمبرداران زیر آتش دشمن و در حال عقبنشینی متعهد میماند که دوربین خود را خاموش نکند و فیلمبردار دیگر در حالی که فرزندش تیر خورده حتی لحظات وخیم او را نیز در آمبولانس ثبت میکند.
« جایی که نبودم » ضمن واکاوی نقش ایرانیها در این عملیات، با استفاده از فیلمهای گوشیهای عراقیهای حاضر در صحنه، شمای کلی جنگ و خطیر بودن موقعیت را به خوبی به نمایش میگذارد. اما داستان اصلی فیلم دغدغههای مردی است که به عنوان فیلمبردار در عملیات حضور داشته و اکنون پس از سه سال بازگشته تا به سرگردانیهای خود در زمان غیبتش در بزرگترین اتفاق عملیات، پایان بدهد.
«محسن ابدی» در حالی که فرزندش به عنوان فیلمبردار روی پل میرود و تصاویری خارقالعاده ثبت میکند، پشت خط نبرد میماند و زمانی که فرزندش مجروح میشود، مدام از خود میپرسد که چگونه باید تنها به خانه برگردد و حسرت میخورد چرا با او نرفته است. حالا محسن ابدی با ریشهای سفیدش بازگشته تا هر چند دیر اما از نبودنش در این صحنهها بگوید و دقیقا این همان نقطه اوج مستند است.
آنچه در پایان این سه سال به دست میآید همان نکتهایست که فیلمبردار را باید دوباره به عراق باز میگرداند. همانجملهای که در پایان مستند نقل میشود: «سه سال طول کشید تا من این ۵۰ متر را طی کنم و دوباره به تو برسم. تقدیر این بود که تو نه در حافظه دوربین من که در حافظه مردم اینجا بمونی. جایی کنار دجله، جایی بین ضلوعیه و بلد وسط خاطرات شیعهها و سنیها.»