- سوره سینما - http://www.sourehcinema.ir -

اینجا همه برای زندگی می‌جنگند/ تصاویر پشت صحنه فیلم

mordan-be-vaghte-shahrivar

فیلمبرداری فیلم سینمایی «مردن به وقت شهریور» به کارگردانی هاتف علیمردانی در تهران ادامه دارد.

سوره سینما- سارا سپاسیان : فیلم جدید هاتف علیمردانی، «مردن به وقت شهریور»،  این روزها در حالی فیلمبرداری می‌شود که تجربه قبلی این کارگردان جوان یعنی فیلم «به خاطر پونه» روی پرده رفته است. در ابتدای حضور علیمردانی، همه او را به عنوان یک فیلمساز ژانر کودک شناختند، اما به گفته او سختی‌های کار در سینمای کودک به قدری زیاد شده که این فیلمساز تغییر مسیر داده و به سینمای اجتماعی روی آورده است.

لوکیشن فیلم تازه علیمردانی خانه‌ای در منطقه سعادت آباد تهران است. آپارتمانی که سعی شده متعلق به خانواده ای از طبقه متوسط رو به بالای جامعه طراحی شود. وقتی به محل می‌رسم، گروه برای صرف ناهار در قسمت دیگری قرار دارند و من فرصت دارم تا نگاهی به اطراف بیندازم. کتابچه سناریو را روی میز کشف می‌کنم و ورق می زنم تا بیشتر در جریان قصه قرار بگیرم. همین قدر می دانم که یک مرد میانسال (حمید فرخ نژاد)  از همسرش جدا شده و با زن دیگری (هانیه توسلی) آشنا شده است. او دارای دو پسر و یک دختر (نازنین بیاتی) است و در خانه آنان دعوا و کشمکش حرف اول را می‌زند.

چیزی نمی گذرد که گروه وارد لوکیشن می‌شوند و بعد از سلام و احوال پرسی های رایج، به دعوت کارگردان کنار مونیتور می نشینم تا مانند او یک سکانس در حال تمرین را تماشا کنم. میزانسن ها برای بچه ها شرح داده شده و حالا آنان اولین تمرین خود را برای کارگردان به نمایش می‌گذارند. نوید لایقی مقدم و صبا گرگین پور، پسران جوانی هستند که تمام گروه روی بازی آنها متمرکز می شود.

mordan3 [1]

علیمردانی کلمات کلیشه ای و جذاب در ادبیات همه کارگردان ها را تکرا می‌کند: صدا،  دوربین، تمرین، حرکت:

ام. جی : چند تا شماره گرفتم عروسک

سینا: چیکار می‌کنی؟ از تلفن خونه زنگ نزن. شماره می افته

ام. جی : بی خیال بابا همه شون اهل دلن … الو آقای ملکی؟ … ببخشید….  وای وای وای پسر جون تو چه سیبیل کلفتی بود

کارگردان کار را متوقف می کند: کات. خیلی اگزجره ست بچه ها. رئال تر

بازیگر جوان دیالوگ هایش را تکرار می کند و ادامه می دهد:

… راستی دیشب جات خالی بود. چه آیس پارتی ای بود. بردیا هم از پاریس برگشته. ضرب گرفته بودیم. این دخی ها همه دور ماشین ، حیرون … اصلا دیگه هیشکی ما رو تحویل نمی گرفت. از اونجا هم زدیم رفتیم جاده چالوس یه جیگر زدیم به رگ و برگشتیم

سینا: یعنی نخوابیدید؟

ام. جی : آیس که تا دو سه روز خواب نداره

سینا: چه با حال. خوراک دم امتحانه

ام جی: اینو باش. شیشه بزنی چت کنی رو درس؟ نه… نکن این کارو. حالا بیا یه چیز مشتی دارم حال می کنی

سینا: سیگاره؟

ام.جی: سیگار نیست. جوینته. معجون کرکره خنده

علیمردانی دوباره وارد می شود و دستورات حرکتی بازیگراش را تاکید می کند. بازیگر نقش سینا پیشنهاد می دهد سیگار را از دست رفیق ناباب اش بگیرد، به این بهانه که او دارد دودش را در صورت برادر بیمارش بیرون می دهد و او اذیت می شود. آقای کارگردان می پذیرد.

مارتین شمعون پور هم از راه می رسد. او آمده به دوستان خود سری بزند.  در این میان فرصتی پیدا می کنم به سراغ بازیگران جوان این پروژه بروم. از بازیگر نقش سینا می خواهم خودش را معرفی کند. مصمم و با اراده به نظر می رسد. چهره خیلی مثبتی دارد و با خودم فکر می کنم هاتف علیمردانی وقتی او را کشف کرده پیش خودش باید گفته باشد این همان پسری است که من نوشته ام.

 می گوید: نوید لایقی مقدم هستم. دانشجوی ترم ۵ تئاتر دانشگاه هنر و معماری.

قبل از این چه فعالیت هایی داشته ای؟

لایقی مقدم: سال ۸۸ در فیلم «فصل باران های موسمی» کار آقای مجید برزگر بازی کرده ام که به دلایلی اکران نشد. ۴ سال کار نکردم تا الان که در گروه آقای علیمردانی هستم.

درباره نقش خودت توضیح می دهی؟

لایقی مقدم: اسمم سیناست. پسری که زمان کمی تا کنکورش مانده. برادر بیماری دارد. فضای خانه متشنج است و او در این میان با آدمی آشنا می شود که دامن می زند به سختی های این زندگی و بر روابط آدم ها تاثیر منفی بیشتری می گذارد.کمتر پیش می آید کاراکتری روی کاغذ عینا شبیه بازیگر باشد و هر هنرپیشه ای به هر حال نیاز به تیپ سازی و شخصیت پردازی دارد. برای در آوردن یک نقش خودم را جای او می گذارم و از دید او نگاه می کنم. این موضوع حتی در زندگی شخصی خودم هم تاثیر می گذارد. گاهی پیش می آید از خودم می پرسم اگر سینا الان اینجا و در این موقعیت حضور داشت چه می کرد و چه می گفت.

با بازیگر جوان دوم که گریم بسیار عجیب و غریبی دارد هم صحبت می شوم. از موهای بافته شده و ابروهای تیغ زده شده که بگذریم، نصب کردن حلقه بالای شقسقه از جمله ویژگی های ظاهری اوست که باید تا پایان مدت فیلمبرداری آن را تحمل کند و از این بابت تحمل او را ستایش می کنم! خودش را اینطور معرفی می کند:

صبا گرگین پور هستم. متولد ۷۰ دیپلم نقشه کشی دارم. سال ۸۷ فیلمی با افشین و هدایت هاشمی بازی کردم، «راه رفتن روی ریل». اما اکران نشد. من بیشتر تئاتر کار می کنم.

خب به هر حال خواهرزاده سیامک صفری باید هم بیشتر تئاتری باشد. از نقش خودت بیشتر می گویی؟

گرگین پور: ام جی اسم من است. نقش خیلی خاصی است. همین !

دستیار کارگردان تاکید می کند : صبا هر چیزی بگوید، فیلم  لو می رود.

نمی‌توانم درباره جزئیات نقش از او بپرسم، از گریم و طراحی لباسش می پرسم که آیا اذیتش نمی‌کند؟ جواب می دهد: نه نقشم را دوست دارم و اینکه به هر حال عادت می کنیم. آدم هایی شبیه به نقش من را در جامعه کم می بینیم ، اما تمرین های زیادی که داشتیم خیلی به من کمک کرد تا با آن ارتباط برقرار کنم.

به سراغ علی افشین راد دستیار کارگردان و برنامه ریز فیلم می روم و از او می خواهم درباره جایگاهی که یک دستیار کارگردان در یک پروژه سینمایی دارد صحبت کند و حد و مرز اختیارات او را توضیح دهد. می گوید: این دامنه اختیارات، بستگی به کارگردان دارد. یک سری افراد به طور کلی چارچوب بندی شده و از روی حساب و کتاب کار می کنند و عده ای دیگر خودشان در مرحله پیش تولید از تو می خواهند برای انتخاب بازیگر و … نظر بدهی. این بسته به کارگردانی که با او کار می کنی متفاوت است.

هاتف علیمردانی برای به خاطر پونه هم یک ماه و نیم قبل از فیلمبرداری متن را به من دادند. ما با هم خیلی راجع به آن صحبت کردیم. هر جا لازم بود نظرم را ارائه می دادم و ایشان هم اگر می دید با کلیت کار هارمونی دارد، می پذیرفت. البته متنی که آقای علیمردانی نوشته خودش خیلی از راه ها را رفته است. کار کردن با ایشان لذت دارد چون هم متن خوبی نوشته هم می داند که چه می خواهد.

mordan1 [2]

افشین راد ادامه می دهد: برای این ۲ نقش بالای ۴۰۰ نفر بازیگر را دیدیم. اول توانایی بازیگر برایمان اهمیت داشت و دوم اینکه آن آدمی باشد که آقای علیمردانی نوشته است. این نقش ها کلیشه ای نبودند و ابعاد زیادی برای کار کردن داشتند. بازیگر این نقش به اقتضای کاراکتر باید سن کمی می داشت، اما در عین حال از فهم و شعور کافی برخوردار می بود که بتواند به همه زوایای پنهان بپردازد. اساسا سینما عوامل را الک می کند. کسانی می مانند که باید بمانند. دغدغه و تحصیلات و سواد اهمیت زیادی دارد.

و اما بازیگر نقش حامد که من دیالوگی از او نشنیدم، اما ویلچری که گوشه صحنه وجود داشت و همچنین ظاهر رنجوری که برایش درست کرده بودند، به من می گفت بازیگر او نقش بسیار خاصی را تجریه می کند. به سراغش رفتم و با او هم صحبت شدم. با آرامش خاصی که شاید نشأت گرفته از کاراکترش بود، توضیح داد:

مهراد ماکویی هستم.  سه سال است که دارم بازی می کنم. دو تاتر دانشجویی و چند فیلم کوتاه در کارنامه ام دارم. از طرف آموزشگاه برای تست نقش سینارفتم اما ، برای حامد برادر سینا انتخاب شدم. یک  بیمار مبتلا به ام اس و دارای وضعیتی حاد. حامد فلج شده و از عدم توانایی در حرف زدن و عدم  توانایی دفع ادرار و .. رنج می برد. این نقش، نقش بسیار سختی است. به من گفتند لاغر تر از چیزی که هستم باشم. موهای سرم را خالی کردند و خلاصه همان چیزی شدم که الان می بینید.

فکر می کنم اینکه دیالوگ ندارید کار را برای شما سخت تر می کند.

ماکویی: بله، اما دیالوگ آخرین ابزار بازیگر است. او دارای یک سری کدهای عاطفی است. غم و حسرت، عجز و ناتوانی و استیصال و … را با بازی چشم هایم نشان دادم. این بیماران دارای استرس هستند. وقتی در خانواده  دعوا می شود، استرسی به او منتقل می شود که من باید با چشم ها و صورت و بدنم آن را نشان بدهم. با این حال، گنجینه حسی من ، زندگی شخصی و تجربه شخصی من است و فکر می کنم توانسته باشم نقش را بشناسم.

فکر می کنم شما با اشراف به قابلیت های فردی خودتان و با یک شناخت دقیق، به یک هماهنگ سازی درست با نقش دست پیدا کرده اید.

ماکویی: دقیقا همین طور است. وزن پایین من و ویژگی های ظاهری ام باعث شد خیلی زودتر خودم را در قالب حامد باور کنم.

کار من تمام شده و باید محل را ترک کنم. کم و بیش در جریان فیلم قرار گرفته ام و نمی توانم گزارش کاملی بنویسم، چون داستان لو می‌رود. البته اقرار می کنم منتظر جشنواره فیلم فجر امسال و تماشای نتیجه زحمات علیمردانی هستم. او و گروهش در «مردن به وقت شهریور» داستان آدم‌هایی را روایت می کنند که برای زندگی با هر چیزی می‌جنگند. یک جنگ روانی و عاطفی.