- سوره سینما - http://www.sourehcinema.ir -

شب اول اجرای «تقدیربازان» دچار عارضه قلبی شدم/ خدا کند پول بازیگری‌ام حلال باشد

roozbeh-hesari1

بازیگر نمایش «تقدیربازان» با ابراز رضایت از این تجربه، تاکید کرد برای کارگردانی تئاتر برنامه دارد.

سوره سینما- سارا کنعانی: این شب ها نمایش «تقدیربازان» به نویسندگی هاله مشتاقی‌نیا و کارگردانی سیما تیرانداز روی صحنه است و آن دسته از مخاطبانی که اهل تماشای سریال‌های تلویزیونی هم هستند، یک چهره آشنا را در این نمایش ملاقات می‌کنند. روزبه حصاری که قبلا بازی او را در مجموعه «یادآوری»، اولین سریال ساخته شده توسط شبکه آی فیلم، دیده بودیم در این نمایش در نقش مهراس ظاهر شده. مرد جوان هوشمند و موفقی که در زندگی شخصی و عاطفی خود به مشکلاتی بر خورده است. حصاری یک مهندس صنایع است که در مدرسه استعدادهای درخشان درس خوانده، اما عشق به بازیگری باعث شده قصد فعالیت در رشته آکادمیک خود را نداشته باشد. او بازیگری را در موسسه فرهنگی هنری کارنامه آموزش دیده و قصد دارد برای داشتن مدرک بین المللی بازیگری، در آینده مهاجرت کوتاهی نیز داشته باشد.

بعد از تجربه بازی در مجموعه «یادآوری» حتما پیشنهادهای زیادی داشتید. چطور شد که دومین حضور جدی شما در بازیگری با یک تئاتر رقم خورد؟

روزبه حصاری: از ابتدا قرار نبود تجربه بعدی من پس از سریال «یادآوری» نمایش «تقدیربازان» باشد و این سعادتی بود که نصیب من شد. در واقع به زمان بندی سالن‌ها ارتباط مستقیم پیدا کرد. هر جوانی اهدافی برای خود متصور است و بر اساس آن مسیری را برای خودش انتخاب می‌کند. مسیری که من انتخاب کرده ام به این شکل است که بعد از چند کار تصویر، یک تجربه تئاتری را هم به کارنامه‌ام اضافه کنم. تئاتر باعث می‌شود تو با مخاطب همدم بشوی و در کنار او نفس بکشی. این اتفاق تنها به این دلیل که فاصله ما در سالن تئاتر با مردم کم می‌شود رخ نمی‌دهد، بلکه وقتی تو می توانی نگاه منتقدانه و جامعه‌شناسانه تماشاگر را با سرعت و کیفیت بیشتری دریابی، به لذت بخش بودن تئاتر بیشتر پی می‌بری. به نظر من مخاطب عام نگاهی دارد که حتی خیلی از منتقدان ایزوله کشورمان از آن محرومند. من همیشه سعی کرده ام بدون حصار با مردم در ارتباط باشم و تئاتر این فرصت را برای من مهیا می‌کند.

سریال «یادآوری» برای شما حکم یک سکوی پرتاب بود.

سریال «یادآوری» در اصل کار مرا سخت کرد. من قبل از این مجموعه فقط تئاتر کار می کردم و پیشینه ای داشتم که چنگی به دل نمی‌زد. فرصتی که حجت قاسم زاده اصل به من داد بسیار مغتنم بود. من حتی از هم‌نشینی با او لذت بردم. به نظر من ایشان یکی از باسواد ترین کارگردانان ماست. وقتی با چنین فردی کار می‌کنید وظایف بازیگری تان را بیشتر می‌شناسید و بعد این انتظار را دارید که با کسانی شبیه به او کار کنید. در این شرایط آدم کمی سخت گیر تر هم می‌شود. من سینما را تنها به خاطر بازیگری دوست دارم و عاشق اصل آن هستم و نه حواشی مربوط به این هنر.

چطور شد که به آن مجموعه پیوستید؟

آقای قاسم‌زاده اصل دنبال یک بازیگر می گشت و اینکه قرعه به نام من افتاد، قبل از هر چیز لطف خداوند بوده است. در جریان هستم که ایشان مدت زیادی برای آن نقش به دنبال بازیگر بوده و بنا به دلایل مختلف، کسی نظر او را جلب نمی‌کرده است. از یکی از دستیاران شنیدم که می‌گفت برای پیدا کردن بازیگر مناسب این نقش ما خیلی سختی کشیدم و بالاخره موفق شدیم. یک روز آقای قاسم‌زاده مرا به دفتر دعوت کرد و من هم مثل هر جوان کم تجربه چند عکس از خودم به آنها دادم و برگه رزومه پر کردم، درباره آنچه آموخته ام توضیح دادم و دست آخر هم همان جمله معروف «با شما تماس می‌گیریم» را شنیدم. من بر خلاف برخی از دوستانم از رفتن به دفاتر سینمایی نا امید نمی شدم. عده ای می گفتند این تست گرفتن ها نمایشی است و قرار نیست راه به جایی ببرد. من اما می گفتم اگر قسمت باشد واقعا اتفاق می افتد و البته معتقد بودم این کار باعث می شود من مسوولیت بازیگری خودم را بشناسم. البته برای ایفای آن نقش در «یادآوری» رقبایی هم وجود داشتند و رقابت هم جدی و تنگاتنگ بود. در نهایت پنج نفر باقی ماندیم. من انتخاب شدم اما همیشه گفته ام آن چهار نفر همه از دوستان من بودند و هستند. کسانی که من به قدرت بازیگری آنان باور دارم. اگر قرعه به نام من افتاد شاید این موضوع به ذهنیت کارگردان از نقش بر می‌گردد و البته لطف خداوند به من.

roozbeh-hesari3 [1]

برسیم به نمایش «تقدیربازان» که این روزها روی صحنه است. حضور در کنار چهره هایی که به نسبت شناخته شده هستند و اجرای روتین تئاتر برای شما با استرس همراه نبود؟

من همیشه برای رفتن روی صحنه نگرانم و فکر نمی‌کنم زمانی بیاید که این نگرانی از من خارج شود. جالب است بگویم در اولین شب اجرای «تقدیربازان» قلب من دچار مشکل شد و این شب ها یکی از دغدغه‌های گروه پشت صحنه این است که حواسشان به وضعیت من باشد! در واقع دچار یک عارضه قلبی شدم و حالا خودم به شدت مراعات می‌کنم و زیر نظر پزشک هم قرار گرفته ام. فکر می کنم تا پایان عمرم چنین اضطرابی را در قلب و جانم داشته باشم. وقتی روی صحنه هستم تنها به این موضوع فکر می کنم که آدم هایی که روی آن صندلی‌ها نشسته اند وقت و انرژی خود را هزینه کرده‌اند و من به عنوان یک هنرمند باید یک کالای فرهنگی خوب به مردم تقدیم کنم. اگر قرار باشد به کیفیت این کالا فکر نکنم و فقط دغدغه مادی داشته باشم مسلما نمی‌توانم نظر مخاطب را جلب کنم. رک و پوست کنده بگویم، خدا کند نانم حلال باشد.

درباره کاراکتر خودتان در نمایش، «مهراس» صحبت کنید. به عنوان ایفاگر این نقش او را چگونه دیده‌اید؟

یکی از چالش های من در زندگی شخصی پیدا کردن مرز میان عرف و اخلاق است چون این دو مقوله خیلی با هم متفاوت اند. عرف می‌تواند متعدد باشد و از جایی به جای دیگر، متفاوت. برای اخلاق اما در جامعه عموما مذهبی ما معیارهای مشخصی وجود دارد. تقریبا همه ما مرز بین اخلاق و ضد اخلاق را متوجه می شویم. جذابیت کاراکتر مهراس برای من این بود که از نظر عرف اجتماعی شاید داشت کار خطایی انجام می‌داد اما از نظر اخلاق و شرع، دلش لرزیده بود. این چالش چیزی است که خود من در زندگی شخصی جوابش را نگرفته‌ام. یک نقش به من کمک می کند تا در مورد یک مقوله اجتماعی بیشتر فکر کنم. نقش جذاب بود و ما در حین کار جدل‌های جالبی با خانم تیرانداز و خانم مشتاقی نیا داشتیم. این موضوع نشان دهنده پیچیدگی کاراکترهاست. ما درباره هر نقش تحلیل های شخصی و فنی زیادی داشتیم و فکر می کنم درستش هم همین است. جهان نمایش با همین گفت و گوهاست که شکل می‌گیرد.

بنابراین تعامل با کارگردانی مثل سیما ترانداز باید خیلی جذاب بوده باشد.

می توانم بگویم سخت و جذاب بود. خانم تیرانداز بازیگر بسیار خوبی در تئاتر ایران است. نسل ایشان نسل ویژه ای در تئاتر ما بود و امیدوارم نسل ما هم بتواند به خوبی آنان کار کند و البته به این اتفاق بسیار امیدوار هستم. خانم تیرانداز خیلی نکته سنج است. گاهی بازیگران به جای بازی کردن درگیر ادا و اطوار می‌شوند و تنها تصورشان این است که دارند بازیگری می کنند و اینجاست ک یک بازیگر با سابقه می‌تواند به داد او برسد. حضور او به ما آرامش می داد چون می دانستیم کسی هست که حواسش به درست بازی کردن ما باشد.

در این نمایش همه بازیگران از ابتدا تا انتها روی صحنه حضور دارند. این پیوستگی که گاهی با سکوت همراه است شما را خسته نکرد؟

من در وهله اول به ایده کارگردان احترام می گذارم اما نظر شخصی خودم این است که این حضور همگانی روی صحنه به انفعال کاراکترها در زمانی که دیالوگ ندارند نینجامیده، لااقل اینکه من در مورد نقشم اینطور فکر نمی‌کنم. من آخرین بازیگری هستم که شروع به صحبت می کنم و شاید نسبت به دیگران زمان طولانی تری در گوشه ای بنشینم. اگر بازیگر نداند که چرا روی صحنه نشسته است، خسته می شود. برای من این نشستن از جنس انتظار برای شروع بازی نیست، بلکه همراه با این فکر است که برای مثال در این لحظه که لادن و هامان دارند با هم صحبت می کنند، مهراس کجای زندگی آنان است؟ رفتار فیزیکی من در آن تاریکی تأثیر ویژه ای را باعث نمی شود و ما باید به سیر روایی نمایش هم احترام بگذاریم و تمرکز مخاطب را از روی صحنه اصلی نمایش در آن دقایق سلب نکنیم. شاید ایستادن بازیگر در گوشه‌ای از صحنه نوعی سلوک برای او باشد. او در این لحظات می تواند به این موضوع فکر کند که زمانی که یک طرف دیگر جهان ِ نمایش، فلان اتفاق در حال رخ دادن است، او در این طرف چه احساسی دارد؟ سختی این کار بیشتر به این برمی گردد که بازیگران بتوانند استقلال فکری خود را حفظ کنند.

roozbeh-hesari2 [2]

از بین همکاران تان در این نمایش بازی کردن در مقابل چه کسی برای شما ساده‌تر است؟

همه بازیگران از دوستانم هستند، اما با خانم فرناز رهنما راحت ترم. صحنه مورد علاقه‌ام، صحنه ای است که در مقابل هامان (هومن کیایی) بازی دارم.

استقبال مخاطب از نمایش «تقدیربازان» تا امروز راضی کننده بوده است؟

بله در این برهه داریم فروش خوبی را تجربه می‌کنیم و خدا را شکر مخاطب هم راضی است. البته هیچ کار هنری ای در جهان نمی‌تواند رضایت صد در صدی مخاطبانش را جلب کند. من به مخالفان نمایش احترام می‌گذارم درست مثل احساسی که نسبت به موافقان اثر دارم. به خاطر موافق بودن یا نبودن کسی برای من ارجح نمی‌شود. باید آگاه بود که مخاطب، سلیقه شخصی قابل احترام دارد.

از برنامه‌های کاری آینده چه خبر؟

همانقدر که در انتخاب کار تصویری حساس هستم، برای بازی در تئاتر هم حساسیت دارم. حتی به میزان بیشتری از اولی. تئاتر برای من به معنی آموختن و یادگیری است. تئاتر خشت اولی است که اگر کج بگذاری دیوارت تا ثریا کج می‌رود. این روزها در تمرینات کارگردانی حاضر می‌شوم که یکی از مدرسان بازیگری است. این نمایش در سالن باران اجرا می‌شود و به نظر من می تواند سروصدای زیادی به پا کند.

خودتان خیال کارگردانی ندارید؟

یک سال است که قرار است متنی را از آلبر کامو روی صحنه ببرم، اما در شرایط حاضر مدیران سالن‌ها کمی هراسان هستند و اولین جمله‌ای که به من به عنوان یک کارگردان جوان می گویند این است که چقدر پول داری؟ در نگاه اول نمی توان این برخورد را زیر سوال برد. به هر حال سالن هم هزینه دارد، اما ای کاش دولت در این زمینه مداخله کند و یارانه هایی برای فضاهای فرهنگی قائل شود تا سالن‌های با کیفیت‌تری به جوانان داده شود. ای کاش جوان‌ها هم این مجال داشته باشند که روی صحنه‌های بزرگ مشق کنند.