- سوره سینما - http://www.sourehcinema.ir -

از شوخی با ظریف و قالیباف می‌ترسیدم/ لهجه‌های ایرانی را دوست دارم

neshast-shamdooni4

کارگردان مجموعه «شمعدونی» تاکید کرد از شوخی با وزیر امور خارجه و شهردار تهران می‌ترسیده است.

سوره سینما- سروش صحت در دومین بخش گفت و گوی مفصل با سوره سینما درباره بازیگری، حضور قدرت‌الله ایزدی در این مجموعه و شوخی با شخصیت‌های سیاسی و اجتماعی و نگرانی‌هایی که از این موضوع داشته صحبت کرد.

عرشیا یکی از شخصیت‌های بامزه این مجموعه است. عرفان برزین بازیگر خردسال این نقش هم خیلی دوست داشتنی است. او را از کجا پیدا کردید؟

سروش صحت: پیدا کردن او خیلی سخت و خیلی آسان بود. ما به یک پسربچه حدود ۶ سال نیاز داشتیم که هم بتواند بازی کند، هم دیالوگ بگوید. آنهم دیالوگ های طولانی و دشوار این شخصیت را. خیلی نگران بودیم و نگرانی‌مان طبیعی بود. تا این که عرفان به ما معرفی شد و وقتی دیدمش باتوجه به شیرینی و باهوشی اش خیالم راحت شد. او الان کلاس اول است و آن موقع مدرسه نرفته بود و سواد نداشت. کافی بود من، دستیار یا مادرش که لطف داشت و همیشه کنارش بود یک بار متن را برایش بخوانیم و جاها را مشخص کنیم، اصلا چیزی یادش نمی‌رفت. حتی در تکرارها و برداشت‌های بعدی، راکورد خودش را حفظ می‌کرد.

عرفان پیش از این هم مقابل دوربین بوده اما به اندازه «شمعدونی» دیده نشده است.

عرفان در کنار بازیگرهایی بازی کرده که سال‌ها سابقه در سینما، تئاتر و تلویزیون دارند و این نشان می‌دهد چقدر مستعد و باهوش است. بله. او در نقش‌های دیگری هم بازی کرده، جایزه هم گرفته. اما خیلی از آن کارها زمینه دیده شدن او را فراهم نکرده.

ویژگی‌های شخصیتی عرشیا روی او تاثیری نداشت؟

۱۰ روز  از کار که گذشت پدر عرفان با من صحبت کرد و نگران بود ویژگی‌های شخصیتی عرشیا روی عرفان اثر بگذارد. من با عرفان جلسه‌ای گذاشتم و توضیح دادم این شخصیتی است که بازی می‌کنی و دنیای واقعی زندگی همه ما چیز دیگری است. لطفا زمان تصویربرداری هم، وقتی کات می دهیم از نقش فاصله بگیر و متوجه باش که دو شخصیت داری. عرفان که مودب و باهوش است و عرشیا که شیطان و ناآرام است. او این موضوع را خیلی خوب فهمید و دقیقا دو شخصیت متفاوت داشت.

neshast-shamdooni5 [1]

بازیگرهایتان از نوع نگاهی که به آنها دارید و همکاری با شما خیلی راضی هستند. مثلا برای رویا میرعلمی صبر کردید و نقش را به خاطر شکستگی پای او تغییر دادید. این امتیاز بزرگی برای بازیگرهای مجموعه‌های شماست.

سر کار به ما خیلی خوش می‌گذرد و مثل یک خانواده هستیم. در آن مقطع بیش از آن که خانواده خودمان را ببینیم این خانواده جدید را می‌بینیم، پس حفظ صمیمت در این خانواده مهم است. با خانم میرعلمی وقتی صحبت کردم و به توافق رسیدم او درگیر یک تئاتر بود. دو روز بعد هنگام اجرا پایش شکست و عصب پا آسیب دید. ایشان به من زنگ زد و گفت: فکر نمی کنم بتوانم به کار شما برسم. اما من می‌دانستم او مناسب‌ترین گزینه برای نقش زیبا است. پس فکر کردم و گفتم می‌توانیم تصویربرداری سکانس‌های او را به تعویق بیندازیم. او گفت بعد از این زمان من باید مدتی با ویلچر باشم، بعد هم با دو عصا راه بروم و بعد با یک عصا. من فکر کردم می شود قصه را طوری طراحی کرد که او زمین بخورد و پایش بشکند و این طوری گاهی او را با ویلچر ببینیم، بعد با دو عصا و بعد با یک عصا.

در همه مجموعه‌های شما یک اصفهانی هم حضور پررنگ دارد. این جا نوبت به دایی جلال و همسرش رسید.

من به استفاده از لهجه علاقه زیادی دارم. اما معمولا در این زمینه حساسیت وجود دارد و من ترجیح می‌دهم از لهجه اصفهانی استفاده کنم. به این دلیل که اصفهانی هستم و مطمئنم مردم خوب این شهر و اقوام خودم حس نمی‌کنند قرار است این شوخی، رنگ و بوی توهین به خودش بگیرد. در مورد سایر لهجه‌ها این جسارت و جرات را ندارم. با آدم‌های زیادی آشنا شده‌ام که لهجه دارند، اما ترسیده‌ام از آنها در کارهایم استفاده کنم.

یکی از اتفاق‌های خوب «شمعدونی» حضور قدرت‌الله ایزدی است. پس از سال‌ها او را در یک نقش متفاوت می‌بینیم. نقشی که از او خیلی دور است. چقدر خوب کنترلش کرده‌اید.

من هر وقت بازی آقای ایزدی را می‌دیدم از خنده ریسه می‌رفتم. همیشه بازی او را دوست داشتم، اما فکر می‌کردم کاش کمی کنترل می شد. دوست داشتم با او همکاری کنم و چند بار صحبت کرده بودیم اما نگرانی‌هایی که در او وجود داشت و حتی در بعضی از اعضای گروه مانع این همکاری می‌شد. این بار عزمم خیلی جزم بود و از زمان نوشتن متن به او فکر می‌کردم. آقای ایزدی اول استقبال کرد، اما بعد پشیمان شد و گفت من فکر می کردم قرار است رشید باشم، اصلا به جز رشید نمی‌توانم، نمی‌خواهم و مردم من را قبول نمی‌کنند. ۲۰ روز با او کلنجار رفتم و تاکید داشتم که شما بازیگری و می‌توانی هر نقشی را بازی کنی. اما او می‌گفت باید سر صحنه آزاد باشد. این که باید دیالوگ مشخص بگوید، جای مشخصی بایستد و کنترل شود نگرانش می‌کرد. در نهایت لطف و به من اعتماد کرد. البته گفت برای چند قسمت در کنار ما هست. من هم سر صحنه کنترل می‌کردم که شبیه رشید نشود، وقتی بداهه می‌گفت بامزه بود و همه می‌خندیدیم، اما می‌گفتم معذرت می‌خواهم نمی‌توانیم از این‌ها استفاده کنیم. دوست دارم با او دوباره همکاری کنم، بازیگر بسیار خوبی است و به اصطلاح گلوله نمک است.

neshast-shamdooni6 [2]

شوخی با آقای قالیباف و آقای ظریف هم خوب است. خیلی بطئی پیش رفتید. اول شک در مخاطب ایجاد می‌کنید، بعد آدرس دقیق می‌دهید و از آنها نام می‌برید.

این‌ها از اول در متن بود، آن زمان خیلی با نگرانی این‌ها را ضبط کردیم. دو ورژن گرفتیم و فکر می‌کردیم ممکن است حذف شود، خیلی از این شوخی‌ها و دیالوگ‌ها را کم کردیم. اینجا دوست دارم از آقای محمدجواد ظریف وزیر محترم امور خارجه و محمد باقر قالیباف شهردار محترم تهران تشکر کنم. این دو بزرگوار در برابر این شوخی برخورد درستی داشتند. آقای ظریف قطعا می‌داند که همه ما او را دوست داریم و این شوخی خدای نکرده از ارزش و اعتبار ایشان کم نمی‌کند. کارهایی که آقای قالیباف برای تهران انجام داده قابل مشاهده است. مهم نیست متعلق به چه جناح فکری و سیاسی هستیم، تلاش او قابل تقدیر است. شوخی با آقای قالیباف در «شمعدونی» این تلاش را کمرنگ نمی‌کند. در این شوخی‌ها اسم افرادی را آوردیم که دوستشان داشتیم. خوشحالم که تلویزیون این فرصت را به ما داد و ممنونم از این دوستان که واکنش منفی نشان ندادند.

البته این شبهه را هم می‌گذارید که شاید اصلا دایی جلال اغراق می‌کند و واقعا با آنها حرف نمی‌زند.

بله. مثلا انگلیسی را خوب حرف نمی‌زند. با آدم‌های مهم حرف می‌زند اما برخورد ویژه‌ای با آنها ندارد.

به نقش پیمان قاسمخانی در این مجموعه اشاره می‌کنید؟ در تیتراژ ابتدایی از او تشکر کرده‌اید.

پیمان و مهراب از دوستان صمیمی و خوب من هستند. من، پیمان، مهراب و محسن چگینی که در این مجموعه‌ها همراه من بوده سلیقه و نگاه مشترک داریم. برای انجام هر کاری با آنها مشورت می کنم. مهراب طراح صحنه «شمعدونی» بود و در تولید کنارمان بود. پیمان از زمانی که قصه طراحی شد و شکل گرفت و هم در انتخاب بازیگرها کنار ما بود. پیمان همیشه هست و خواهد بود. یک دوست و مشاور خیلی عالی برای همه کارهایم.

ادامه دارد …