- سوره سینما - http://www.sourehcinema.ir -

جوان‌ها از آرمان‌هایشان عقب افتاده‌اند/ مگر می‌شود نان مردم را نداد جایش سریال ساخت؟

jalil-saman

به گزارش سوره سینما [1]، دنباله سازی در تلویزیون مصداق‌های زیادی ندارد اما وقتی به همان چند مصداق‌های در سیما نگاهی می‌اندازیم، «ارمغان تاریکی» و «پروانه» را باید در زمره آن بدانیم. سریال‌هایی که جلیل سامان نویسنده و کارگردانشان حالا می‌خواهد با ساخت سریال جدیدی به نام «پروین» آنها را به سه‌گانه تبدیل کند البته با این تفاوت که کاراکترهایی متفاوت دارند و تنها نقطه پیوندشان در مقطع تاریخ انقلاب اسلامی ایران است. وی متولد سال ۱۳۴۸ فیلمنامه نویس، تهیه‌کننده و کارگردان است و تاکنون متن سریال های «ترس و لرز»، «گذرگاه تاریکی»، «تافته جدا بافته» و فیلم‌های سینمایی «هانیه» و «وقت بودن» را نوشته و بیشتر آنها را خود کارگردانی کرده است. تازه ترین گفت‌وگوی این کارگردان اگرچه از سری‌سازی در تلویزیون آغاز می‌شود اما با سرفصل‌هایی چون ضعف‌های محتوایی سریال‌ها و گیر کردنشان در گذشته، چرایی افت مخاطبان سیما در سال‌های اخیر و دغدغه‌های به حاشیه رفته فرهنگی ادامه یافته است:

سری‌سازی در تلویزیون به چند سریال مثل «پایتخت»، «هوش سیاه»، «ارمغان تاریکی» و «پروانه»، «مرد هزار چهره» و «مرد دو هزار چهره» محدود می‌شود. با مروری بر ساختار و قصه این سریال‌ها آیا به این نتیجه نمی‌رسیم که سری‌سازی از قاعده واحدی در تلویزیون پیروی نمی‌کند؟

درباره سری‌سازی باید بین کارهای مختلف تفاوت قائل شد. مثلا در «پایتخت» ‌‌‌همان کاراکتر‌ها هستند که در سری‌های بعدی ادامه می‌یابند و با کم و زیاد شدن خرده داستان‌ها به آنها پرداخته می‌شود، اما در مورد کارهای خودم باید بگویم که «ارمغان تاریکی» و «پروانه» اساسا قصه‌های متفاوتی داشتند. همچنین سریال بعدی‌ام «پروین» که در ادامه دو اثر قبلی است، با این دو ارتباط ماهوی و مضمونی دارد اما در «پایتخت» و نظایر آن بیشتر ارتباط کاراکتری دیده‌ایم.

به‌نظر می‌رسد دوگانه و چندگانه‌های تلویزیون بعد از دریافت بازخورد مخاطبان است که ساخته می‌شوند نه الزاما برخورداری از قصه‌ای جذاب که از ابتدا هم می‌توان گفت قابلیت ادامه یافتن دارد. به نظرتان این روند اشتباه نیست؟

نه، به نظرم هم می‌توان نسبت به میزان استقبال مخاطبان از یک سریال تصمیم بر ساخت سری دوم و چندم آن گرفت و هم بر اساس جذاب بودن و قابلیت‌های قصه. زیرا داشتن مخاطب برای یک اثر سرمایه‌ محسوب می‌شود چراکه کار‌ها ساخته می‌شوند تا دیده شوند. حال اگر سریالی مثل «پایتخت» توانسته در سری اول به این توفیق برسد، کار سازنده‌اش را در سری‌های بعدی تسهیل می‌کند. زیرا او می‌تواند در سری‌های بعدی با کمترین انرژی توجه مخاطبان را به ساخته‌اش جلب کند.

اما مشکل درست همین‌جاست که سری‌های بعدی یک سریال نمی‌توانند به توفیق اولی برسند و گروه سازنده را به این نتیجه می‌رسانند که دیگر نباید ادامه داد. در حالی که مجموعه‌های خارجی شاید تا ۲۰ و ۳۰ فصل هم ادامه می‌یابند و بیننده خود را همیشه منتظر سری جدید نگه می‌دارند.

خب، اگر فرصت کافی برای نگارش و سرمایه کافی برای ساخت یک سریال باشد، می‌توان چنین اتفاقی را در ایران هم انتظار داشت. نه اینکه مدیران یک ماه مانده به نوروز یا دهه فجر تصمیم بگیرند سریال مناسبتی بسازند و با قصه‌های بی‌مایه کار را کلید بزنند. سری سازی بد نیست و ضعف سری‌های دوم یا چندم در ایران به مشکلات و شرایط گروه سازنده و مدیران سازمان برمی‌گردد.

یعنی مهم نیست که قصه ضعیف باشد یا نه؟

حتما مهم است. اگرچه سریال ممکن است به‌خاطر موفقیت سری اول درصدی بیننده داشته باشد اما وقتی قصه ضعیف باشد، بهتر است که سریال در سری‌های بعدی متوقف شود و دیگر ادامه نیابد.

«ارمغان تاریکی» با چه ایده‌ای در «پروانه» دنبال شد که در «پروین» هم به‌نوعی ادامه می‌یابد؟

در «ارمغان تاریکی» و «پروانه» به مقطعی پرداخته‌ام که به‌نظرم آنطور که باید، دیده نشده است. ما از انقلاب گذشته‌ایم اما نه خوب قبل و نه خوب بعد از آن و جریان‎های ناشناخته‌ای را می‌شناسیم که می‌توان از منظر تاریخی به بسیاری از آنها پرداخت. این یکی از دلایلی بود که باعث شد «پروانه» را در ادامه «ارمغان تاریکی» بسازم. دوم اینکه قصه‌ای داشتم برای گفتن و هنوز هم قصه‌های زیادی دارم که می‌توانم در آن دوره زمانی بازگو کنم.

یعنی بستر زمانی صرفا عاملی برای دنباله‌سازی این دو سریال تا اینجا و «پروین» از این به بعد است؟

نه، کاراکترهای این قصه‌های تاریخی، چیزی به نام عشق و آرمان داشتند که به‌خوبی می‌توانستم درباره‌شان قصه بگویم و آنها را مرور کنم.

یعنی امروزی‌ها ندارند؟

به نظرتان من به چه آرمانی از جوان‌های دهه ۹۰ می‌توانم اشاره کنم؟

قطعا حرف‌هایی برای گفتن هست.

اما کم است.

خب این باعث می‌شود همیشه در گذشته باقی بمانیم.

نه، اگر به گذشته طوری نگاه کنیم که مسیر آینده‌مان را روشن کند و اشکالات را به ما نشان بدهد، انگار قصه‌ای معاصر روایت کرده‌ایم. اگر اینطور نباشد اصلا چرا در قران کریم آنقدر بر تاریخ تاکید شده و نگاه عبرت‌آمیز به آن وجود دارد؟ تاریخ بسیار آموزنده است. متاسفانه جوان‌ها از آرمان‌هایشان عقب افتاده‌اند و بی‌انگیزه و بدون آرمان شده‌اند. برای من سوال است که جوان نسل سومی و چهارمی واقعا چه انگیزه‌ای را در زندگی دنبال می‌کند؟ در حالی که در مقطع انقلاب سطحی‌ترین انسان‌ها حداقل آرمانی بزرگ داشتند و می‌خواستند قله‌ای را فتح کنند. بنابراین اگر من بخواهم قصه امروز را بگویم، باید درباره مسائلی مثل مد و مدگرایی باشد که البته فیلمنامه‌ای هم برای آن نوشته‌ام که در سینما می‌سازم.

مگر هدف سریال‌سازی فقط نمایش آرمان‌گرایی است؟ پس تکلیف همذات‌پنداری مخاطب با کاراکترهای یک سریال چه می‌شود؟ او می‌خواهد اثری نزدیک به شرایط جامعه خود ببیند. ضمن اینکه برای نسل آینده‌ای که می‌خواهد با سریال‌های قدیمی گذشته‌ای را مرور کند با این تفکر، چه چیزی تولید خواهیم کرد؟

خب، کسانی هستند که دارند سریال‌های روز تولید می‌کنند. حالا یک نفر مثل من درباره گذشته سریال بسازد که اتفاقی نمی‌افتد.

بله، اما وضعیت درباره بقیه سریال‌ها هم مشابه است. آنها هم از واقعیت فاصله دارند. به نظرتان با این شرایط باز هم می‌توانیم بگوییم سریال‌های ما در آینده کارکردی دارد؟

کدام سریال‌ها؟

همه‌شان که در ویژگی روزآمد بودن ضعف دارند.

بعضی‌هایشان نمی‌توانند، بعضی‌ها هم می‌توانند اما من فقط می‌توانم درباره کارهای خودم صحبت کنم. آن هم کاملا نه. چراکه ترجیح می‌دهم دیگران قضاوت کنند.

پس به این نتیجه می‌رسیم که شما در سریال‌هایتان همیشه آرمان‌گرایی را ادامه داده‌اید و خواهید داد.

بیننده تلویزیون عمدتا به دنبال سرگرم شدن است. کسانی هم هستند که با هدف آموزش پای تماشای تلویزیون می‌نشینند. از طرفی برنامه‌سازانی هستند که می‌خواهند در کنار سرگرمی مفاهیم مورد نظر خود را به بیننده القا کنند. بنابراین کارهای مختلفی در ایران با اهداف متفاوتی ساخته می‌شود و به‌طور کلی تلویزیون جمهوری اسلامی بیشتر به‌دنبال انتقال محتواست تا صرفا سرگرم کردن مخاطب. طبیعی است که با توجه به محدودیت مالی سازمان، محتواگرایی پررنگ‌تر هم می‌شود. چراکه تلویزیون وقتی هزینه‌ای می‌کند، می‌خواهد نتیجه بخش هم باشد. از طرفی باید شرایط خاص کشورمان را هم در نظر بگیریم. ما از ابتدای انقلاب تاکنون با توطئه و درگیری مواجه بوده، هستیم و خواهیم بود و عملا به واسطه درگیری‌ها در کشورهای منطقه در یک جنگ قرار داریم و ما در خارج از مرز‌ها برای دفاع از کشورمان می‌جنگیم. طبیعی است در این شرایط آرمان، عشق و هدف جایگاهی جدی در آثار فرهنگی داشته باشند.

تلویزیون بخش عمده‌ای از مخاطبان خود را در سال‌های اخیر از دست داده است. یکی از دلایل آن افزایش شبکه‌هایی ماهواره‌ای است که اتفاقا بر عنصر سرگرم کردن مخاطب دست گذاشته‌اند و یکی از دلایل آن هم به ضعف ما بر می‌گردد که به قصه‌هایی که به قول شما ارزش و محتوا محور است، خوب نپرداخته‌ایم.

به نظرم دلیل دوم بیشتر درباره از دست دادن مخاطبان صدق می‌کند.

پس شما توپ را در زمین سازندگان می‌اندازید! آنها مقصرند وگرنه ما می‌توانستیم همچنان مخاطبان تلویزیون را حفظ کنیم و حتی بر تعدادشان بیفزاییم.

نه صرفا؛ سازندگان تنها بخشی از یک مجموعه هستند. ما در این ماجرا باید سه بخش سازندگان، مدیریت و سیاست‌ها را در نظر بگیریم. فرض کنید اگر اعتماد مردم به شبکه خبری سلب شود، مردم دیگر به اخبار تلویزیون اعتماد نخواهند کرد و آن را وارونه ارزیابی می‌کنند. درباره سریال‌ها هم این نکته صدق می‌کند. یک جایی دست تلویزیون برای بیننده رو می‌شود و مخاطب درمی‌یابد که تلویزیون با چه هدفی دارد سریال‌سازی می‌کند. کاری که غرب می‌کند، یک سوزن زدن به‌خود و یک جوالدوز به دیگران است اما ما در برنامه‌سازی به خودمان سوزن نمی‌زنیم!

آن سوزن چیست که باید به خودمان بزنیم؟

نقد خودمان. متاسفانه در این موضوع ضعف داریم. همیشه می‌گوییم مردم باید احساس کنند که در تلویزیون پیوسته در حال رو به رو شدن با واقعیت هستند.

ضمن اینکه من فکر می‌کنم ما در تلویزیون همیشه تدافعی عمل کرده‌ایم و برنامه‌ای، سریالی یا فیلمی علیه چیزی ساخته‌ایم تا این که خود مبتکر و خلاق باشیم.

درست است. علاوه بر کم‌کاری هنرمندان، رسانه مهاجم دشمن در جنگ نرم خط قرمزی هم ندارد. همچنین سرمایه و امکانات بیشتری دارد و اساسا شیطان همیشه جذاب‌تر به نظر می‌رسد. محتواهای سریال‌های خارجی هم عمدتا درباره موضوعاتی مثل خیانت و روابط پنهان است که خود به‌خود موضوع جذابی است.

ما هم که در سینما و تلویزیون خودمان دقیقا به همین موضوعات می‌پردازیم.

بله اما در سینمای ایران که صحنه‌های غیراخلاقی نمایش داده نمی‌شود! ضمن اینکه مگر هزینه‌ای که برای ساخت فیلم یا سریال ایرانی ساخته می‌شود با فیلم و سریال‌های خارجی برابر است؟ بنابران هر جا پول باشد آدم‌ها به آن سمت جلب می‌شوند. در ایران اگر نوجوانی بخواهد با هدف درآمدزایی انتخاب رشته کند، قطعا از میان نویسندگی، پزشکی و تجارت سومی را انتخاب می‌کند. لذا مجموعه‌ای دست به‌دست هم می‌دهند تا ما بتوانیم در قالب آن تاثیرگذار باشیم. ما از سال ۵۷ به بعد همیشه در موضع تدافعی بوده‌ایم. همیشه عده‌ای می‌خواستند کودتا کنند. هشت سال دفاع کرده‌ایم. بار‌ها تهدید شده‌ایم و در کشورهای اطرافمان شرایط ناپایداری وجود داشته و دارد. در این شرایط اولویت کشور برقراری امنیت برای مردم قرار خواهد بود. هنر و سرگرمی در این وضعیت در حاشیه است و وقتی حرفه ما به حاشیه می‌رود و هزینه‌اش صرف کارهای دیگر می‌شود، چنین نتیجه‌ای را هم باید انتظار داشته باشیم. سازمان صداوسیما از اواخر دوره ریاست جمهوری محمود احمدی‌نژاد حقش را نگرفته است. چرا که به تعبیری بحران‌های مالی و مسائل عمده‌تری در کشور وجود داشته است. مگر می‌شود نان مردم را نداد و به‌جایش فیلم و سریال ساخت؟ تازه آن هم فیلم و سریالی که مردم نمی‌بینند و سریال‌های ترکیه‌ای را به آن ترجیح می‌دهند.

اما چه کاری عمده‌تر از کار فرهنگی و چه هزینه‌ای اولی‌تر از آن؟ اساسا جنگ نرم یعنی عرصه نبرد فرهنگی…

بله این فرمایش و تاکید مقام معظم رهبری است و افراد خبره فرهنگی هم بر آن اتفاق نظر دارند. اما آیا دولتمردان هم چنین می‌اندیشند؟ آنها می‌خواهند یارانه مردم را به موقع پرداخت کنند. بنابراین قضاوت بسیار سخت می‌شود. هرچند که اگر حمایت مردم از انقلاب برداشته شود ما بازنده‌ایم. بنابراین دولتمردان باید از طرفی به تامین معیشت مردم بپردازند و از طرف دیگر هم باید آنها را قانع کنند. اگر به گذشته‌ای نه چندان دور رجوع کنید، متوجه می‌شوید که حتی مردم در شهرها تلفن هم نداشته‌اند اما حالا در دورترین روستاهای کشور ال‌سی‌دی دارند. بنابراین احساس نیاز به این کالاها از کجا آمده است؟ احساس نداشتن از جایی ناشی می‌شود که من در ایده‌آل‌هایم خانه‌ای را ببینم با همه امکانات و توقع آن را دقیقا تلویزیون در مخاطب به‌وجود آورده است. توقعی که در زندگی بیننده محقق نشده و حسرت نداشتن آن را می‌خورد. تلویزیون برای مخاطب نیاز کاذب ایجاد می‌کند و جای نیازهای واقعی‌اش را می‌گیرد. در نتیجه احساس فقر می‌کند و این احساس نتیجه عملکرد تلویزیون است. چون کالاهای لوکس خارجی را تبلیغ کرده است تا پول آن را به برنامه‌سازی تزریق کند. حال در سویی دیگر فیلمسازان خودشان را به آب و آتش می‌زنند تا فیلم‌ها و سریال‌هایی بسازند که بر قناعت و سادگی تاکید کند اما میانه پخش‌‌ همان سریال، تبلیغاتی پخش می‌شود که دقیقا مصرف‌گرایی را رواج می‌دهد و پیام سریال را زیر سوال می‌برد.

منبع: روزنامه صبا [2]