- سوره سینما - http://www.sourehcinema.ir -

تجربه ناتمام «دراکولا» برای اتلاف وقت مخاطب! / وقتی عطاران حتی نمی‌تواند بخنداند

Deracula3

به گزارش سوره سینما [1]، دراکولا، یکی از عجیب‌ترین فیلم‌های تاریخ سینمای ایران است. عجیب از این جهت که معلوم نیست چیست؟ نه فانتزی است، نه کمدی. در حالی که تلاش می‌کند هردوی این‌ها باشد. فاجعه بزرگتر این است که فیلم نمی‌خنداند. حتی با حضور عطاران.

ایده اولیه فیلم ایده بسیار جذابی است. داستان زندگی یک خانواده دراکولا که خلق و خوی انسانی پیدا کرده‌اند و در حال یک زندگی معمولی هستند و بعد از چند وقت خوی دراکولایی مرد خانواده بازمی‌گردد و او محتاج مکیدن خون می‌شود جالب است. حتی اعتیاد پیدا کردن این دراکولا و اُفتادنش به مسیر مصرف مواد هم جالب است. اما فیلم بیشتر از این چیزی برای عرضه ندارد و در سطح یک تجربه ابتر باقی می‌ماند.
عطاران هنوز نتوانسته است خودش را با مدیوم سینما هماهنگ کند. در سریال‌ها که حدود پانزده تا سی قسمت طول می‌کشند، کارگردان فرصت دارد با حوصله و سرصبر دنیایی را که می‌خواهد نمایش دهد بسازد. شخصیت‌ها و خصوصیاتشان را معرفی کند و ارتباط بین این شخصیت‌ها را برای تماشاگر جا بی‌اندازد. اما در فیلم سینمایی تنها نود تا صد و بیست دقیقه فرصت هست که ما با تمام مواردی که ذکرشان رفت آشنا شویم و بتوانیم از این موارد نتیجه‌ای بگیریم. مشکل اصلی دراکولا هم این است که نمی‌داند می‌خواهد با ایده یک خطی جذابش چه کند؟
نقد فیلم سینمایی دراکولا
فیلم مسیر و سمت و سوی مشخصی ندارد و مداماً از این شاخه به آن شاخه می‌پرد. کارگردان گاهی نقد سطحی و کم‌رمقی به وفور استفاده از شبکه‌های اجتماعی می‌کند، از حفظ حریم خانواده حرف می‌زند و کمی هم فانتزی چاشنی کار می‌کند. کمی هم رقص و آواز و بزن و بکوب در فیلم وجود دارد.
کارگردان سعی می‌کند با استفاده از تصاویر مستند حیات‌وحش میان اتفاقات و داستان (اگر به وجود داستان در این فیلم قائل باشیم) فیلم بافت تصویری خاصی هم به فیلم ببخشد و مثلاً حالات روحی دراکولا بیچاره را توضیح دهد، اما در نهایت ما با مشتی تصاویر متحرک روبه‌رو هستیم که هیچ روند خاصی را دنبال نمی‌کند و فقط به پیش می‌رود تا تمام شود. فیلم حتی از آن لحظه‌های ناب طنزی که عطاران متخصص ساخت آن‌هاست هم تهی است. لحظاتی که از دل یک وضعیت ساده چنان موقعیت کمیکی خلق می‌شود که تماشاگر را روده‌بُر می‌کند. مثل شوخی با آب خوردن مریم امیر جلالی در ترش و شیرین. در آن سریال با یک لیوان آب و چند رفت و آمد ساده موقعیت روده‌بُر کننده‌ای خلق می‌شود که حتی تصورش هم خنده‌دار است. اما در دراکولا به سبب آشفتگی و عملاً نبود قصه لحظات طنزی هم وجود ندارد که ما بخواهیم به آن بخندیم. همه چیز محدود و محصور به همان ایده اولیه است و هیچ فکری برای بسط و گسترش آن ایده اولیه نشده است. هیچ مسیر جذابی برای این‌که آن ایده اولیه به سرانجام مطلوب برسد خلق نشده است.
تماشاگر سعی می‌کند به صرف وجود عطاران و به زور بخندد، اما خنده تماشاگر، خنده واقعی نیست. برای همین هم است که در نظر تماشاگران پایان فیلم مبهم است. درحالی که پایان فیلم مبهم نیست، غیر قابل باور است. فیلم می‌توانست به هر شکل دیگری و در هر زمان دیگری هم تمام شود. اگر در آن لحظه فیلم تمام شده است فقط به این علت بوده که زمان فیلم به سرآمده و فیلم باید به پایان می‌رسیده . پس مشکل مبهم بودن پایان فیلم نیست غیرقابل باور بودن آن است.
پوستر فیلم دراکولا عطاران
عطاران احساس کرده ساخت یک فیلم فانتزی این مجوز را به او می‌دهد که هر عنصر باربط و بی‌ربطی را در فیلم بگنجاند. درحالی که برای خلق یک فانتزی اصیل و خوب اول باید جهان فانتزی اثر را به درستی جابیندازی و بعد به سراغ پیدا کردن عناصر مرتبط با آن جهان خیالی بروی و فیلمت را برمبنای آن عناصر بسازی. اما عطاران از هرچیزی اندکی در فیلمش گنجانده است بدون این‌که خط ارتباطی درستی برای پیوند این عناصر داشته باشد. به همین دلیل است که ژانر فانتزی ژانری بسیار سخت برای ساخت یک فیلم سینمایی است. چون کارگردان باید جهانی را که از اساس وجود خارجی ندارد برای تماشاگر قابل باور نشان دهد کاری که عطاران در دراکولا موفق به انجام آن نشده است. دراکولا یک ایده حرام شده قبل از مرحله نگارش است. ایده‌ای است که خود عطاران هم نمی‌دانسته باید با آن چه بکند.
شخصیت‌های زیاد و اضافه‌ای در فیلم وجود دارند که علت بودنشان معلوم نیست. مثل آن قاچاق‌فروش خرده‌پا که سیامک انصاری نقشش را بازی می‌کند. مثل خواهرزن عطاران در فیلم و بسیاری شخصیت دیگر. این شخصیت‌ها می‌آیند و می‌روند تا شاید حفره‌های داستان پر شود، ولی چون اساساً پدیده منسجمی بنام داستان در فیلم وجود ندارد، شخصیت‌ها هم کارکرد خودشان را از دست می‌دهند و نقشی بیش از آکساسوآر صحنه ایفا نمی‌کنند. دراکولا نه می‌خنداند و نه می‌ترساند. نه فانتزی است نه کمدی. فیلمی است که انگار در هیچی مطلق خلق شده است. وجود منطق و باورپذیری در آن یک شوخی است. عطاران کارگردان فاصله‌ای نجومی با عطاران بازیگر دارد و هنوز نتوانسته فیلمی بسازد که بتوان آن را در درجه اول فیلم نامید و بعد درباره خوب و بدشان حرف زد. به جز نیمه اول خوابم میاد آثار عطاران فیلم نیستند چه برسد به این‌که بخواهند خوب و بد باشند. آثار سینمایی او صرفاً تجربه‌هایی ابتر و ناتمام هستند که به اشتباه در مدیوم سینما ساخته شده اند.
منبع: فردا