- سوره سینما - http://www.sourehcinema.ir -

چگونه آن چیزی که نیست به دست و پای ما می‌پیچد؟

vaghteshe1

سوره سینما [1]سارا کنعانی [2] :«حباب اقتصادی» ، اصطلاحیست که این روزها مدام به گوش‌مان می‌رسد اما این مفهوم چیزی نیست که صرفا در بازار و مرتبط با تورم و دیگر مفاهیم این‌چینی کاربرد داشته باشد. ما در مناسبات اجتماعی‌مان هم گرفتار نوعی حباب هستیم و به بیان بهتر، گاهی اسیر طنابی می‌شویم که وجود خارجی ندارد اما در باور ما چنان طولانی و محکم است و به پایمان پیچ می‌خورد که راه رفتن‌مان را فلج می‌کند. در عصرگاه ۱۱ مرداد، برنامه تلویزیونی «وقتشه» این معضل را به شکلی جدید و جالب، تبیین کرد و برای این امر، یک بازی ساده تعاملی را بین مجری و تماشاگران حاضر در استدیو به راه انداخت.

حسین کلهر، نویسنده و ایده‌پرداز برنامه، برای جا انداختن این واقعیت که بسیاری از رسوم و آداب پیش از ازدواج و آنچه برای برگزاری جشن عروسی به آن معتقدیم، امروزه از فلسفه و اصل خود فاصله گرفته است، یک بازی ساده را طراحی و اجرا کرد. او از چند نفر از تماشاگران خواست روی سن بیایند و از زیر چوب دستی بزرگی که او و کامران تفتی، مجری برنامه نگه داشته بودند عبور کنند. بعد از لحظاتی از ارتفاع این سقف ساختگی کم شد و بازیکنان مجبور بودند با کمی سختی و بعد از خم شدن، بازی را ادامه دهند. از جایی به بعد کلهر و تفتی کناری ایستادند اما عنوان کردند که افراد باید تصور کنند چنین چوبدستی مزاحمی همچنان وجود دارد و آنان باید در حالی که خم می‌شوند و در طی مسیر خود با مشکل مواجه هستند، به این راه ادامه دهند؛ به این ترتیب اگر مخاطبی از میانه‌ی پخش برنامه، شبکه نسیم را می‌گرفت، شاهد راه رفتن پر زحمت کسانی در استودیو بود که وقتی به یک نقطه مشخص می‌رسند خم می‌شوند، بدون اینکه احتیاجی به این خم شدن احساس شود! قطعا آنان متعجب می‌شوند و چنین تعجبی را می‌شود در چهره یک فرد غیرایرانی هم دید وقتی متوجه می‌شود در کشور ما زوج‌هایی وجود دارند که حاضرند تا چندین سال پس از برگزاری جشن عروسی خود، قسط‌های سنگین مربوط به اجاره تالار را بپردازند و تازه این در حالیست که مراسم پرخرج جانبی دیگری را نیز پشت سر گذاشته‌اند!

vaghteshe2 [3]

اساسا فلسفه عروسی گرفتن چیست؟ موضوع فقط این نبوده که پیوند یک خانم و آقا را به دوستان و آشنایان اعلام کنیم؛ بنا بر آنچه در تاریخ کهن و معاصر ما موجود است، جشن عروسی را بزرگترها صورت می‌داده‌اند تا هر یک از اهالی روستا، بنا بر آنچه در توان دارد، وسیله‌ای از مقتضیات یک زندگی را به عنوان هدیه به عروس و داماد بدهد و به این صورت، تشکیل زندگی مشترک برای جوانان ساده شود، اجازه دهید تکرار کنم: تشکیل زندگی مشترک برای جوانان ساده شود! آیا مراسمی که امروزه تحت عنوان عروسی می‌شناسیم، مسیر را برای دختر و پسر جوان هموار می‌کند یا اینکه سنگ پیش پایشان می‌اندازد؟

واقعیت این است که با گذشت زمان و به مرور،  فلسفه این سنت نیکو از یاد رفت تا جایی که کارکردی کاملا وارونه پیدا کرد. زمانی جشن عروسی را برپا می‌کردند تا علاوه بر یک شروع باشکوه، احتیاجات اولیه یک زن و شوهر را هم برای آنان فراهم کنند، در روزگار فعلی اما کارکرد دوم به طور کامل از میان رفته و کارکرد نخست، در واقع بهانه‌ای برای پز دادن و فخر فروشی است و این چنین می‌شود که که ما به نام پایبندی به سنن و آداب، در حقیقت زندگی را به کام خود زهر می‌کنیم.