- سوره سینما - http://www.sourehcinema.ir -

«ادوارد» یک فصل بیشتر ندارد

edward-hoseini

سوره سینما [1] : معمولا آدم وقتی خاطرات گذشته را مرور می‌کند، این خاطرات تلخ است که به یاد می‌آیند. خاطرات گذشته فراموش‌شدنی نیستند. «ادوارد» در همین جمله گویی خلاصه می‌شود. زندگی او از همان زمان که به سربازی اعزام می‌شود در اجباری ناخواسته پیچیده شده و کاری نمی‌تواند بکند جز تمکین از وضعیت موجود.  در این میان دو اتفاق بارقه‌های امیدی هستند که او را در این جهان بی‌مایه تا حدودی خود‌ساخته زنده نگه می‌دارند. دوستی با حسن رحیمی که بناست به قیمت شهادت جان ادوارد را نجات دهد و دعای مادر که گویی نقش تونلی را بازی می‌کند از بازداشتگاه انفرادی اشرف به زندان مخوف ابوغریب و درنهایت از ابوغریب به ایران و بازگشت او به زندگی.

ادوارد که در تمام مدت حیاتش سعی در فراموشی این دو را داشته است، در مسیر سرنوشت دوباره به مغناطیس عشق مادری جلب می‌شود و بعد فرصت می‌یابد به گذشته بیندیشد و به خاطر بیاورد حسن رحیمی چگونه با سپر کردن جانش باعث زنده‌ماندن او شد. زنده‌ماندنی که شاید یک مأموریت اساسی در قبال بخشی از تاریخ معاصر ایران است.  زدودن غبار تزویر و ریا از چهره فرقه‌ای که دم از آزادی می‌زند و تا نهایت ممکن دستش در خون انسان‌های بی‌گناه فرو رفته و با خیانت و جنایت و قتل و دروغ خود را زنده نگه‌داشته تا نمادی باشد از تغییر بزرگ ملاک‌های انسانیت در عصر مدرن.  فیلم در پرانتزی از نمای پاییزی درختزاری خلوت پیچیده شده که شاید نمادین‌ترین حالت بیان معنای زندگی ادوارد است. چنان‌که به نظر می‌رسد فیلمساز قصد دارد به مخاطبش بگوید زندگی ادوارد یک فصل بیشتر ندارد. فصلی که نه می‌توان فراموشش کرد و نه  با آن تا انتها ادامه داد و فقط باید با تی زمین آلوده آن را سابید و عرق ریخت تا شاید بخشی از آن جبران شود.