به گزارش سوره سینما [1] به نقل از روابط عمومی مرکز مستند سوره، در این نشست مباحث مختلفی پیرامون فعالیت سازمانهای چپ و مارکسیسم در کشور مطرح شد.
موضوع جلسه؛ مذهبیها انقلاب کردند یا مارکسیستها؟
یعقوب توکلی در ابتدای صحبتهای خود ضمن اشاره به موضوع این جلسه گفت: در این جلسه به سراغ سرنوشت گروههای مسلحانه فعال به ویژه آنان که در سالهای آخر رژیم پهلوی کار میکردند میرویم. از جمله این گروهها تمرکز ویژهای را در این جلسه به گروههای چپ و مارکسیست اختصاص میدهیم. اگر بتوانیم به اندازه این گروهها بپردازیم، قطعا میتوانیم به اهمیت آنان پی ببریم. در این جلسه میخواهیم به این ادعا بپردازیم که آیا انقلاب توسط مذهبیها تصاحب شده است یا خیر؟
حزب توده برآمده از یک گروه دانشآموزی است/ تشکیل حزب کارگران کمونیست ایرانی در آذربایجان
وی ادامه داد: در بین سازمانهای چپ که دست به اقدامات مسلحانه زده بودند، ابتدا حزب توده را میشناسیم که در جلسات گذشته توضیحات کاملی راجع به آن دادم. حزب توده برآمده از یک گروه خاصی از دانشآموزان مدارس تهران بود که توسط تقی ارانی هدایت شدند. خود تقی ارانی به دلیل تحصیل در اروپا، با مارکسیسمها آشنا میشود. البته قبل از او مجموعه کوچکی از کارگران ایرانی در باکو را داریم که به رهبری کامران آقایف حزب عدالت را در باکو تاسیس میکنند. بعد از تاسیس این حزب در میان کارگران ایرانی مقیم در آذربایجان، در داخل ایران هم حزب کمونیست شکل میگیرد اما به شدت محدود است. جلسات چند ده نفره را دارند و خیلی فعالیت گستردهای را انجام نمیدهند. آنان در ابتدا، رضاخان را به عنوان یک مرحله پیشرفت در فرآیند تحولات تاریخی ایران میدانند و ضمن مثبت دانستن حضور او در ایران، نقطه نظرات خود را به او بیان میکنند. استقبال آنان از رضاخان تا سال ۱۳۰۷ ادامه دارد اما پس از آن ادعا میکنند که در درک شرایط ایران و فهم موقعیت رضاخان اشتباه کردهاند و او فقط یک دیکتاتور و باعث پیشرفت اجتماعی در ایران نمیشود. البته باید بگویم که رژیم پهلوی نیز برخورد بسیار شدیدی را با حزب کمونیست در کشور دارد و قوانین شدیدی را علیه تاسیس حزبهای کمونیستی تصویب میکند. رضاخان حکم تشکیل چنین سازمانهایی در کشور را اعدام قرار میدهد.
تقی ارانی کمونیستی؛ نمونهی خوب کار تشیکلاتی در عین کمبود امکانات
توکلی تصریح کرد: همراه با این حزب کمونیست، آقای سید جعفر پیشهوری، یک گروه کمونیستی کوچکی را در آذربایجان تشکیل میدهد. او در سال ۱۳۰۷ دستگیر میشود و ۱۳ سال بدون هیچ گونه محاکمه و بازجویی به صورت بلاتکلیف در زندان میماند. در کتابی اسناد مربوط به دستگیری سید جعفر پیشهوری آورده شده است. بعد از دستگیری سید جعفر پیشهوری، دیگر هیچ اقدام چپی را در کشور نداریم. تنها اقدام این بخش، حضور گروه ۵۳ نفره است. این گروه، شاگردان تقی ارانی بودند. جالب است بگویم که تقی ارانی میتواند به عنوان یک نمونه خوب کار تشکیلاتی در عین کمبود امکانات برای ما باشد. او یک معلم دبیرستان است اما میتواند ۵۳ دانشآموز را در کنار خود جمع کند و به آنان فلسفه مارکسیسم آموزش بدهد و آنان را مارکسیسم بار بیاورد. او مقالات کمونیستی و مارکسیسم را در مجلهای که تاسیس کرده بود، ترجمه میکرد و منتشر مینمود. جالب است که پلیس سیاسی هم اصلا متوجه نوشتههای این نشریه نشد. با این که در پشت آن نوشته شده بود که مقالات این مجله براساس حزب دیالیکتیک منتشر میشود. این ماجرا ادامه داشت تا زمانی که یک گروه تئاتری به رهبری محمد شورشیان و عبدالحسین نوشین، به دلیل فرار غیرمجاز از مرز، لو رفتند و در نهایت دستگیر شدند. وقتی محمد شورشیان دستگیر شد، برای این که کشته نشود، گفت رازی را برایتان آشکار میکنم که شما آن را نمیدانید. نشریه «دنیا» که چاپ میشود، متعلق به گروه مارکسیسم است و اندیشههای آن را تبلیغ میکند. بعد از اقرار محمد شورشیان، پلیس سیاسی، تقی ارانی و ۵۳ شاگردش را دستگیر کرد و بعد از آن به این عنوان مشهور شدند. کتابهای مختلفی در این حوزه وجود دارد.
انواع جریان چپ در ایران؛ از چپهای اجتماعی تا چپهای فلسفی
وی به دستهبندی گروههای چپ در ایران پرداخت و گفت: گروهی که تقی ارانی تشکیل داده بود، فلسفیترین جریان مارکسیستی در میان تمام احزاب فعال در ایران است. معتقدم که چپها در ایران ۴ دسته هستند. اولین دسته، چپهای اجتماعی هستند که به دلیل نابرابریهای اجتماعی با محیط چپ در دنیا آشنا شدند و به آن گرایش پیدا کردند. بسیاری از حکومتها در دنیا هستند که به لحاظ اجتماعی سوسیالیست هستند اما به لحاظ اقتصادی تمایلی به سوسیالیست ندارند. گروه دوم، گروه چپ سنتی هستند. در ایران کسانی هستند که به دلیل سبقه سیاسیشان و ارتباط با شوروی، کمونیست شدند. برای مثال، سلیمان میرزا اسکندری، دبیر اول حزب توده کسی است که قبلا با روسها روابط داشته است. این افراد بعد از انقلاب اکتبر به سمت روسها رفتند. جالب است بدانید که حضرت امام با همین آقای میرزا اسکندری، در سفری عازم به حج هستند. جریان سوم، جریان چپ سیاسی است. این جریان معتقد است که برای ایستادگی در برابر سرمایهداری غرب و امپریالیسم، چارهای جز اتخاذ یک حامی در دنیا نداریم و آن حامی کسی جز روسیه نیست. فلذا اعتقاد داشتند که برای مقاومت در برابر امپریالیسم، باید به سیاستهای شوروی نزدیک بشویم و وقتی که وارد اردوگاه سوسیالیسم شدیم، امپریالیستها دیگر نمیتوانند به ما حمله کنند. طیف زیادی از کمونیستهای حاضر در ایران، عضو همین دسته (چپ سیاسی) بودند. جریان چهارم، چپهای فلسفی بودند. آنان کسانی بودند که با نگاه هستیشناسی توحیدی هماهنگ نبودند و معتقد به طبیعتگرایی در نظام هستی بودند. برای مثال در گذشته ایران، کسانی مانند مزدک یا ابوشاکر دیسانی چنین بوده است و این چنین تمایلاتی داشتهاند. علی میر فطروس کتابی دارد که ماهیت طبیعتگرایی را در گذشته مورد بررسی قرار میدهد و مناظره بین امام صادق علیهالسلام و ابوشاکر دیسانی را بیان میکند. تفکر انکار خداوند و نقد دین در بین مارکسیستهای ایرانی عمدتا به وسیله تقی ارانی و در مجله دنیا آغاز شد.
تقی ارانی، معتبرترین فرد در حوزه مارکسیسم در ایران است
وی تقی ارانی را به عنوان یکی از معتبرترین افراد در حوزه مارکسیسم دانست و گفت: باید بگویم که کلاسهای تقی ارانی بین سالهای ۱۳۱۴ تا ۱۳۱۶ برگزار میشد که او در سال ۱۳۱۶ دستگیر شد. در مقابل در سال ۱۳۲۷ علامه طباطبایی کلاسهای اصول فلسلفه و روش رئالیسم را در قم برگزار کرد. این کلاس پاسخ به کلاسهای تقی ارانی بود و در آن مباحث مطرح شده از سوی تقی ارانی مورد بحث و بررسی قرار میگرفت. افراد زیادی از جمله آقای مطهری، آقای بهشتی و … در این کلاس درس حضور پیدا میکردند. جالب است بدانید که تقی ارانی، معتبرترین فرد در حوزه مارکسیسم در ایران است و دقیقترین مباحث را پیرامون آن در کتابهای خود مطرح کرده است. در حقیقت، مارکسیسم فلسفی در ایران بر پایه تفکرات تقی ارانی و ترجمههای او از مارکسیمهای آلمانی و فرانسوی پایهگذاری شد. نزدیکترین جریان فکری به مارکسیسم فلسفی نیز خود تقی ارانی و شاگردان او است.
ماجرای اعلام استقلال آذربایجان با دخالت یک نماینده مجلس/ ناسیونالیسم ترکی توسط چه کسی در ایران ایجاد شد؟
این کارشناس مسائل تاریخی اضافه کرد: بعد از شهریور سال ۱۳۲۰ و حضور روسها در ایران، آنان تصمیم گرفتند که حزبی را در کشور تاسیس کنند. افراد باقیمانده از حزب تقی ارانی و کارگران آذربایجان را به دور خود جمع کردند و حزب توده را تشکیل دادند. در حقیقت در میان این افراد، هم مارکسیسمهای فلسفی حضور داشتند و هم چپهای سنتی حضور داشتند. حزب توده بیشترین روزنامهنگار و نویسنده را در آن سالها توانست به کار بگیرد. آنان ۴۰ مجله و روزنامه در دهه ۲۰ داشتند که منتشر میشد. طیف عمده نویسندگان روشنفکر ما، در خدمت حزب توده بودند و در روزنامههای آنان کار میکردند. برای مثال، خلیل ملکی، جلال آل احمد، بزرگ علوی و … از جمله این افراد بودند. در مورد سرنوشت سید جعفر پیشهوری باید بگویم که او در انتخابات مجلس ایران رای آورد اما به دلیل سابقه کمونیستی خود، رد شد. او سپس به آذربایجان رفت و فرقه دموکرات کردستان را تشکیل داد که از نظر ساختاری شبیه به حزب توده بود. او به دلیل ارتباطات و اطلاعات زیادی که داشت، میدانست که پس از جنگ جهانی، روسها به راحتی از ایران خارج نمیشوند بنابراین با همکاری روسها سازمان نظامی بزرگی را بسیج کرد و در آذربایجان اعلام استقلال کرد. منظورم از آذربایجان، اردبیل، آذربایجان غربی و شرقی و زنجان و قزوین است. وقتی در سال ۱۳۲۴ نیروهای متفقین از ایران خارج شدند، روسها خارج نشدند و اجازه ندادند که نیروهای ارتش وارد آذربایجان بشوند. حکومت یک ساله این فرقه در آذربایجان ادامه داشت و در این مدت، ناسیونالیسم ترکی به شدت رواج پیدا کرد. البته این موضوع قبل از این اتفاق نیز توسط ابوالفضل رسولزاده وجود داشت. بعد از این دوره نیز، ناسیونالیسم آذربایجان به دولت ترکیه پیوند خورد و این پیوند تاکنون نیز ادامه دارد. اتفاق مهم دیگری نیز در این بازه زمانی رخ داد و آن هم این بود که روسها علاوه بر این که ناسیونالیسم ترکی را در ایران ایجاد کردند و به آن دامن زدند، در کردستان نیز، ناسیونالیسم کردی را زنده کردند. البته ناسیونالیسم کردی از زمان ناصرالدین شاه ساخته شده بود اما بعد از آن دیگر فعال نبود و جنبش ناسیونالیسم کردی را به طور جدی نداشتیم. در سال ۱۳۲۴، روسها به قاضی محمد به عنوان یک روحانی کرد کمک کردند تا حس ناسیونالیسم را در کردستان تقویت کند. جالب است که قاضی محمد همراه چند نفر دیگر، سفر ۱۰ روزهای به شوروی دارد و پس از آن استقلال مهاباد را با مرکزیت این شهر اعلام میکند. در نهایت کشمکشهای آمریکا و شوروی در کنار نارضایتیهای مردم و البته ماجرای مرگ سید ابوالحسن اصفهانی باعث میشود که روسها ایران و آذربایجان را ترک کنند. روسها از مرز ایران خارج میشوند و پیشهوری نیز از ایران خارج میشود و در نتیجه حکومت آذربایجان سقوط میکند. دقت داشته باشید که فرار پیشهوری دلیل سقوط حکومت آذربایجان بود اما دلیل سقوط حکومت کردها در مهاباد، حمله نظامی دولت بود. قاضی محمد اعدام میشود و حکومتش از بین میرود. همین موضوع باعث میشود که قاضی محمد تبدیل به یک شخصیت اسطورهای در تاریخ کردستان بشود. در همین زمان است که ادبیات حماسهساز چپ در ایران گسترش پیدا میکند و همین ادبیات کمک کرد تا قاضی محمد تبدیل به یک قهرمان بشود. جریانهای مسلح مارکسیسم تا این زمان به خوبی مهار شدند و از بین رفتند در حالی که فدائیان فرقه، افراد زیادی داشتند (حدود ۱۳هزار نفر) که بسیاری از آنان به دیگر کشورهای منطقه فرار کردند. کتابهای بسیار زیادی در این حوزه نوشته شده است که به سرنوشت افراد مختلف این گروه میپردازد. از جمله این کتابها میتوان به کتاب قیام افسران خراسان اشاره کرد.
سازمان نظامی حزب توده به جز چند ترور بیارزش، هیچ اقدام دیگری نتوانست بکند
توکلی اضافه کرد: ۲ جریان آذربایجان و کردستان تاثیر بسیار زیادی بر جریان چپگرایی در ایران داشتند. در طرف مقابل، سازمان نظامی حزب توده نیز به رهبری سروان خسرو روزبه فعال بود. او یک افسر بسیار باسواد بود که نزدیک به ۱۰۷ جلد کتاب داشته است. به تعبیر آیتالله مطهری، یکی از جدیترین تلفهایی که در تاریخ داریم، تلف شدن افکار خسرو روزبه است. او با روحانیت و تشیع ارتباطی نداشت و به همین دلیل استعداد او تلف شد. تصور اولیه این گروه این بود که از طریق نفوذ در ارتش و بسط قدرت در ارتش میتوانند اقدام موثری علیه رژیم پهلوی داشته باشند. البته خیلی نتوانستند اقدام موثری داشته باشند و در سال ۱۳۳۴، با دستگیری حسن عباسی، سازمان نظامی حزب توده شناسایی شد، ۴۵۰ نفر دستگیر شدند. البته ۱۵۰ نفر از آنان را سروان کلاهدژ فراری داد چرا که خودش عضو سازمان نظامی نیز بود. عموم این افراد به روسیه و آلمان شرقی رفتند در حالی که ۴۵۰ نفر باقیمانده در زندانهای پهلوی ماندند و اکثریتی را در آن ایجاد کردند. اگر کتابهای این حوزه را بخوانید، میبینید که افرادی که به زندانهای پهلوی رفتند، نقل می کنند که کمونیستهای زیادی در آن جا حضور داشتند. سازمان نظامی حزب توده به جز چند ترور بیارزش، هیچ اقدام دیگری نتوانست بکند. یکی از این ترورها، ترور محمد مسعود بود که توسط سازمان نظامی کشته شد اما آنان میخواستند که این قضیه را به گردن اشرف بیندازند. جالب است که هنوز هم عدهای مرگ محمد مسعود را گردن اشرف میاندازند و او را مقصر میدانند. محمد مسعود کسی است که خواندنیها بسیاری در زندگی خود دارد چرا که بسیاری از اسناد افراد دیگر را افشا میکرد. او جدیترین و نزدیکترین روایت را از ماجرای قحطی پس از جنگ جهانی دوم در کتاب خود دارد. یکی دیگر از کارهای مثبتی که سازمان نظامی انجام داد، پناهدادن به آقای فاطمی بود و به غیر از اینها اقدام ویژه دیگری ندارند. آنان میگویند که ما میخواستیم به کمک سروان روزبه، وقوع جنگ چریکی در لرستان را بررسی کنیم که در آن هم موفق نبودند.
مطرح شدن ایده ساخت سازمان چریکهای فدائی خلق توسط بیژن جزنی
وی به ایده تشکیل گروههای چریک مسلح در کشور اشاره کرد و گفت: در سال ۱۳۴۲، یکی از اعضای سازمان جوانان حزب توده، به نام بیژن جزنی، دلایل تاریخی این دوره را تجزیه و تحلیل میکند و نتایج آن را در کتاب تاریخ ۳۰ ساله منتشر میکند. او که عضو سازمان دانشآموزی حزب توده بود، در تظاهرات سال ۱۳۴۰ دستگیر میشود و پس از آن این کتاب را مینویسد در حالی که دانشجوی دکتری فلسفه دانشگاه تهران است. حرف او این است که ما باید به سمت یک سازمان مسلح چریکی براساس الگوی مارکسیسمی در دنیا برویم. در حقیقت بحثی که در مورد سازمان مجاهدین خلق، بیان کرده بودم توسط بیژن جزنی نیز تکرار میشود. او معتقد است که مبارزات پارلمانی مصدق، مبارزات مردمی و خیابانی آیتالله خمینی و شیوههای حمایتگیری شوروی به هیچ وجه جواب نداد و باید به دنبال روش جدیدی باشیم. الگویی که او معرفی میکند، الگوی جنگ چریکی مسلح است. بیژن جزنی قبل از هرگونه اقدامی دستگیر میشود و به این دلیل که در ذهن خود پروژه ساخت یک گروه مسلح را داشته است، محاکمه میشود و به ۱۵ سال زندان محکوم میشود. اگرچه او به زندان میرود اما نوشتههای او در بیرون پیگیری میشود. ۲ گروه از جوانان چپگرا، ایدهی جزنی را پیگیری میکنند. بنابراین او با وجود این که بنیانگذار سازمان چریکهای فدائی خلق شناخته میشود، در ساخت این سازمان هیچ دخالتی نداشت چرا که در زندان بود. در میان کسانی که پیگیر راه جزنی بودند، دو دیدگاه مطرح شد. اولین دیدگاه، نظریات علیاکبر صفایی فراهانی است و دیدگاه دوم، نظریات مسعود احمدزاده است. صفایی فراهانی به الگوی جنگ چریکی جنگل معتقد است و میگوید که بهترین کاری که میتوانیم انجام بدهیم، الگوی چریکی جنگل است. فلذا افرادی را بسیج میکنند و برای آموزش نظامی به اردن میروند تا آموزش ببیند. این اتفاق در حالی رقم میخورد که آنان میدانند اگر دستگیر شوند، چیزی کمتر از اعدام در انتظارشان نیست. وقتی به ایران برمیگردند، مطالعه میکنند تا ببیند که چه جایی برای اجرای عملیات چریکی جنگل مناسب هست. مطالعه آنان نشان میدهد که منطقه سیاهکل بهترین منطقه است. سیاهکل به دلیل این که جنگلهای صعبالعبور کمتری دارد و از راههای روستایی میتوان به بخش های مختلف پایتخت دسترسی داشت، منطقه مناسبی برای آنان است. همچنین این جنگل ظرفیت بسط نیرو را داشت و بنابراین منطقه مناسبی بود. پس از انتخاب این منطقه، شروع به کمپسازی در آنجا کردند و با سختیهای فراوان در آن جا کار کردند تا تمهیدات جنگ را به خوبی در آن جا شکل بدهند. دقت کنید که راهاندازی یک کمپ در نفوذ حداکثری رژیم پهلوی کار بسیار سختی است. آنان حدود چند ماهی در جنگل مستقر بودند و اعتقاد داشتند که اگر حوزه درگیری در آنجا شکل بگیرد، نیروهای مختلفی از اطراف خواهند آمد و میتوان طیفهای زیادی را جذب کرد. مدلی که چگوارا و کاسترو، القاعده، میرزا کوچکخان و … نیز آن را تجربه کرده بودند و افراد مختلفی را در کنارشان دیدند.
ماجرای سیاهکل چگونه لو رفت؟ / جنگ شکستخوردهای که تبدیل به حماسهای بزرگ شد
در این میان، یک بیاحتیاطی تمام معادلات را به هم زد. ماجرا از این قرار است که ژاندار مری به یکی از اعضای گروه شک میکند و او را دستگیر میکند. البته کار خاصی هم با او نداشتند چرا که چیز خاصی از او دریافت نکردند. اما ااین گروه عجله کرد یعنی نیروهایشان را به سمت ژاندارمری بردند و به آنان حمله کردند و عده ای را کشتند. شاه دستور داد که این مشکل را خود ژاندارمری باید حل کند فلذا خودشان آمدند و این گروه را در جنگل محاصره کردند و حدود ۳۵-۴۰ نفر از اعضای گروه را دستگیر کردند و آنان را اعدام نمودند. فکر کنم فقط یکی دو نفر از آن ماجرا زنده ماندند و فرار کردند. ماجرای سیاهکل با این که کاملا شکست خورد و انگیزه جنگ چریکی جنگل از بین رفت، توسط حماسهپردازان چپ در ایران تبدیل به یک حماسه بزرگ شد. افسانهپردازی آنان توانست از یک موضوع کوچک، تصویر بسیار بزرگی را درست کند. جالب است که در کتابهایی که اینان نوشتهاند، ماجرای سیاهکل به عنوان یک اتفاق بسیار بزرگ تلقی شده است. دقت کنید که این ماجرا حساسیت امنیتی در کشور را بالا برد و ضریب خشونت را در کشور افزایش داد. در حقیقت رژیم متوجه شد که یک عدهای در حال کار هستند اما اینان خبری ندارند. بعد از شکست ماجرای سیاهکل، طیف دیگری از سازمان توده که کمونیستهای جوان پیرو بیژن جزنی بودند، به سمت الگوی چریکی شهری رفتند. آقای مسعود احمدزاده در کتاب خود از آرمانهای این گروه حرف میزند و ماجرا به صورت کلی توضیح میدهد.
سازمان چریکهای فدائی خلق به جز چند درگیری کوچک، هیچ کار مهمی انجام نداد
وی بیان داشت: مسعود احمدزاده یکی از کسانی است که سازمانهای چریک فدائی خلق را براساس الگوی چریکی شهری بنا کرد. اتفاقاتی که این سازمان در مدل جنگ چریکی شهری دارد، جز چند درگیری کوچک، هیچ چیز دیگری نیست. یکی از این درگیریها، حمله به بانک ملی قلهک برای مصادره پول هست، خلع سلاح ۲-۳ پاسبان و چند زد و خورد عادی است. در نهایت هم این افراد دستگیر شدند. جالب است که ساواک در زندان، با نیروهای کمونیست جوانتر، شدیدتر برخورد میکرد. این فشار برای این بود که آنان هرچه سریعتر اقرار کنند تا بتوانند شبکه ارتباطی آنان را دستگیر کنند. در پایان باید بگویم که سازمان چریکهای فدایی در همین حد باقی ماند. تعداد اعضای این سازمان، نهایتا به ۱۰۰۰ یا ۲۰۰۰ نفر میرسد. افراد بسیار کمی به این گروه تمایل پیدا کردند. بعد از انقلاب نیز شاهد این موضوع هستیم که سازمان چریکهای فدائی، بسط گستردهای پیدا نکرد و فقط به عنوان یک گروه چریکی که با رژیم پهلوی درگیر شده است و زندانی و اعدامی هم دادهاند، مطرح است. البته نوشتههای احمدزاده پس از آنان ماندگار و اثرگذار شد و سازمان چریکهای فدائی به عنوان یک سازمان چپ که البته بدنامیهای فرقه دموکرات و حزب توده را ندارد و تا حدودی در فضای سیاسی کشور مستقل عمل میکند، در تاریخ ایران ثبت شد. پس از انقلاب، چریکهای فدائی خلق همراه با سازمان مجاهدین خلق، فکر میکردند که میتوانند از قبال انحلال ارتش، مسیر قدرت را پیگیری کنند. فلذا تصمیم گرفتند که شعار انحلال ارتش را پی بگیرند. یکی از کسانی که توسط اینان مورد هجوم بسیاری قرار گرفت، شهید قرنی بود.
اعلام استقلال کردستان مهمترین هدف چریکهای فدائی خلق پس از پیروزی انقلاب بود
در حدود سال ۱۳۴۶، حزب دموکرات کردستان توسط عبدالرحمن قاسملو شکل گرفت. او این حزب را با هدف احیای راه قاضی محمد پیگرفت. با شکلگیری این حزب، موضوع استقلال کردستان رنگ و بوی دیگری گرفت اما این حزب در همان سالهای اول شناسایی شد و عبدالرحمن قاسملو دستگیر شد. آنان خیلی نتوانستند که اقدام نظامی جدی انجام بدهند اما ایده الحاق حزب دموکرات کردستان با رهبری ملاموسوی بارزانی را داشتند. در حقیقت این پیوند خانوادگی بین آنان وجود داشته است. عبدالرحمن قاسملو توانسته بود، حمایت دولت عراق را جذب بکند. دقت کنید که دولتها عمدتا در مرزهای همدیگر ورود پیدا میکنند و به نظر میرسد که حمایت عراق از حزب دموکرات کردستان، دلایل این چنینی داشته باشد. این شیوه بین همه دولتها و در مرزهایشان وجود دارد. برای مثال، ما در جنوب با عراقیها ارتباط داشتیم و عراقیها نیز با روشنفکران آن بخش ارتباط داشتند. بعد از پیروزی انقلاب، سازمان چریکهای فدائی خلق، بر روی نقطههایی که ظرفیت جدا شدن و استقلال را داشت، کار کرد. دقت داشته باشید که کمونیستها در تجزیه مرزی ایران در چند بخش تجربه دارند. در ابتدا روسیها بعد از انقلاب اکتبر وارد ایران شدند و در جنگلهای شمالی قائمشهر تلاش کردند تا با جذب نیرو، آن منطقه را کمونیستی کنند که البته موفق نبودند. بعدا، این جریان در جنبش جنگل نفوذ پیدا کرد و تلاش کردند تا جنوب گیلان را کمونیستی کنند که باز هم موفق به انجام این کار نشدند. بسیاری از افسران روسی در این منطقه حضور داشتند و تلاش میکردند تا به هدف خود برسند که موفق نبودند. اتفاق دیگر در آذربایجان پیش آمد که آن هم با شکست روبهرو شد و پس از آن نیز در کردستان شکل گرفت. در حقیقت میخواهم بگویم که کمونیستها این تجربه را در سالهای مختلف داشتند حال وقتی که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید، آنان تلاش کردند تا براساس آن تجربه قبلی، مناطقیکه مستعد جدا شدن بودند را جدا کنند. توجه آنان در ابتدا به سمت کردستان رفت. در آن زمان شاهد این هستیم که در درگیریهای کردستان، سازمان چریکهای فدائی خلق، بسیار فعالتر از بقیه گروهها بود. جالب است که در کردستان و در جریان پیروزی انقلاب، خیلی شعار استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی دیده نمیشود و به جای آن شاهد شعارهای دموکراسی برای ایران، خودمختاری برای کردستان هستیم. اولین کسی که باطن این شعار را نمایان کرد، جلال طالبانی بود. شخص دیگری که این جریان را به خوبی شناسایی کرده بود، قرنی بود. او به این دلیل که قبلا در بخش رکن ۲ ارتش حضور داشت، با این پرونده آشنا بود. او و جلال طالبانی دقیقا اعلام کردند که این جریان، جریان جداییطلب است و باید به صورت جدی با آن برخورد کرد. در ادامه میبینیم که چریکهای فدائی خلق به سمت ترکن صحرا میروند که مرز مشترک با شوروی داشت. آنان در این منطقه، بسیج نیرو کردند. درگیری در این منطقه تلفات زیادی نیز داشت. یک اقدام خاص و مهمی آقای خلخالی و آقای رفیقدوست انجام دادند و آن هم مذاکره با سازمانهای چریک فدائی خلق در ترکمن صحرا بود. این دو نفر، ۲-۳ جلسه برگزار کردند و همین جلسات باعث ایجاد اختلاف بین چریکهای فدائی خلق تهران با چریکهای فدائی خلق در ترکمن صحرا شد. آنان شک کردند و گفتند که شما با مسئولان رژیک مذاکره و تعامل میکنید. این شک باعث شد تا چریکهای فدائی خلق مرکز، حمایت خود را چریکهای ترکمن صحرا کم کنند و شکلگیری این شکاف باعث شد تا پروژه استقلال ترکمن صحرا با سرعت بسیار بیشتر از حد تصور جمع بشود. البته تلفات زیادی از نیروهای انقلاب در آن منطقه رخ داد. تعداد تلفات این نیروها چیزی بین ۲-۳ هزار نفر بود. نکته جالبی که در این میان وجود دارد، این است که علیرغم این که این گروه یک جنگ چریکی در کردستان و ترکمن صحرا به راه انداخت، اما آزادانه در هر منطقهای حضور داشتند، در دانشگاه دفتر داشتند،در انتخاباتها نماینده معرفی میکردند و … در حقیقت با این که قانون اساسی را رد کرده بودند و هیچ اعتقادی به آن نداشتند، باز هم میخواستند که در قدرت شریک باشند. هر زمان هم که رای نمیآوردند، سر و صدا میکردند. این موضوع باعث ایجاد اختلافاتی در بدنه سازمان و نحوه تعامل با جمهوری اسلامی شد. نکته دیگری که وجود داشت این است که حزب توده از اواسط سال ۵۷، با پذیرش این موضوع که قدرت آینده ایران در دستان آیتالله خمینی است، وارد کشور شده و شعارهای حمایت از قانون اساسی و … را سر میدهد. حزب طوفان نیز که به همین ترتیب از سیاستهای جمهوری اسلامی حمایت میکردند و با سیاستهای سازمان چریکهای فدائی خلق مخالفت میکردند. از اوایل سال ۵۹ در سازمان چریکهای فدائی خلق این اختلاف به وجود آمد که آیا ما روش خطایی را دنبال میکنیم چون با جمهوری اسلامی میجنگیم یا خیر. این موضوع منجر به دعوای بزرگی در سازمان چریکهای فدائی خلق شد. ۲ گروه اکثریت و اقلیت در سازمان چریکهای فدائی خلق شکل گرفت. گروه اقلیت معتقد بودند که ما باید با جمهوری اسلامی بجنگیم چرا که آن نماینده امپریالیسم است و گروه اکثریت معتقد بودند که جمهوری اسلامی یک گروه مردمی است و ما میتوانیم با این حکومت مردمی سازگاری داشته باشیم. بنابراین گروه اکثریت، استراتژی جنگ مسلحانه را کنار گذاشت و پیرو حزب توده شد. نتیجه این شد که نیروهای سازمان چریکهای فدائی خلق در ایران باقی ماندند. درگیر مبارزات مسلحانه نشدند و بنابراین زنده ماندند. گفته میشود که عمده اعضای این سازمان به سمت فعالیتهای صنعتی و سیاستهای سرمایهداری رفتند. حال جالب است که گروهی که برای مبارزه با سیاستهای سرمایهداری شکل گرفته بود، به سرمایهداری گرویدند و اخلاق سرمایهداری را در پیش گرفتند. در حقیقت، مارکسیسمهای باقیمانده در ایران، خیلی آرام و بی سر وصدا جز سرمایهداران بزرگ کشور شدند. کسی که اکنون ادبیات چپ را در ایران بازسازی و احیا کرده است، محمدعلی عمویی در داخل ایران و حمید شوکت در خارج از ایران است. انتشارات نگاه نیز عموما کتابهای چپ را در ایران منتشر میکند. طی سالهای اخیر، نویسندگان چپ به سمت حمایت از پهلویها و احیای تاریخنگاری پهلویها رفتند.