- سوره سینما - http://www.sourehcinema.ir -

تفنگت را زمین بگذار

Gharib

سوره سینما [1]کامبیز حضرتی [2]:  فیلمبرداری چشمگیر، بازی‌های پر جزییات و سطح بالا، گریم‌‌های شاخص و تدوین خوب از فیلم سینمایی «غریب» یک اثر شاخص در حوزه‌ی تولید و کارگردانی ساخته است اما در این فیلم از داستان منسجمی که بتواند این عناصر چیده‌شده در کنار هم را به وحدت برساند، خبری نیست. به جای داستان ساختارمند مجموعه‌ای از رویدادهای پرهیجان فیلم را پیش می‌برد و در عین حال تصویری رحمانی از شهید بروجردی پیش چشم می‌گذارد که در اوج جنگ و ستیز داخلی به همگان اعلام می‌کند که تفنگ‌هایشان را زمین بگذارند و از برادرکشی دست بردارند.

«غریب» یک درام بیوگرافیک و حادثه‌ای (اکشن) است که زندگی شهید محمد بروجردی را در یک برهه‌ی حساس در کردستان و پایان دادن به ناآرامی‌های این استان روایت می‌کند. در این اثر بروجردی به عنوان فرمانده‌ی غرب کشور در این منطقه حضور دارد و درگیر جنگ نامنظم با فعالیت گروه‌های سیاسی چپ‌گرا در کردستان است. اگر نگاهی کلی به فعالیت‌های این شهید در قبل و بعد از انقلاب بیاندازیم (از خلع سلاح مراکز مختلف تا فرماندهی و بنیان‌گذاری نیروهای مختلف) مجموعه‌ای از عملیات سخت و سنگین نظامی را می‌بینیم که نشان از تجارب بالای فردی آشنا به فنون رزم چریکی دارد. با این وجود اما تصویری که از بروجردی در فیلم نمایانده می‌شود آدمی بی‌پرواست که تا حدودی خودسر به نظر می‌رسد و تا حدود زیادی سعی دارد دست به اسلحه نبرد. در اینجا مطابقت یا عدم مطابقت فیلم با واقعیات تاریخی مورد نظر ما نیست بلکه هدف این است که به «غریب» از دریچه‌ی یک اثر سینمایی و نمایشی نگاه بیاندازیم.

اگر به فیلم رجوع کنیم از همان صحنه‌ی ابتدایی که ادامه‌ی آن به پایان فیلم می‌رسد با مردی روبه‌رو هستیم که مورد توجه و اقبال عمومی مردم کردستان است و او نیز به فکر امنیت آن‌ها و داغ‌ودردشان است. بنابراین به طور کلی و عمومی شهید بروجردی در کردستان غریب نیست بلکه در شرایط نابسامان و آشفته‌ای به آن منطقه وارد شده است و منظور از رفتنش به آنجا حل همین نابسامانی‌ها است. به نظر می‌رسد تاکید بر غریب‌بودن شهید بروجردی بیش از آن که ریشه در وقایع روایی فیلم داشته باشد تکیه کردن بر یک عنصر ژانریک در سینمای دفاع مقدس است. مظلوم بودن و غریب افتادن از مولفه‌های این سینما است که در فیلم مابه‌ازاهایی مختلفی برای آن (بویژه در بخش نخستین فیلم) اندیشیده شده است، به عنوان مثال پلان گریه کردن بروجردی زیر پل که به خوبی غربت و تنهایی بروجردی را هویدا می‌کند.

Gharib [3]

کارگردانی حساب‌شده و با تسلط

یکی از مشکلات فیلمنامه سردرگمی بین افراد و وقایع مختلف است. در واقع رویدادها و فرازهایی از زندگی پرماجرای شهید بروجردی در فیلم انتخاب و نشان داده می‌شود که مخاطب نمی‌تواند ربط آن‌ها را با همدیگر پیدا کند. این وضعیت در نیمه‌ی اول فیلم دستکم وجود دارد اما در نیمه‌‌ی دوم و با گذشت رویدادهای مختلف مخاطب درمی‌یابد که با شخصیتی تنها و تا حدودی خودسر طرف است که تصمیمات عجیبی می‌گیرد که لااقل در نگاه اول دور از ذهن می‌نماید. اما در ادامه او مجبور می‌شود تا دست به اسلحه ببرد و جنگ کوچه به کوچه راه بیاندازد.

اساسا در این فیلم ما به روایت به معنی یک ساختار که در طول فیلم جاری باشد روبه‌رو نیستیم. روند داستان در فیلم بسیار تنک و کم‌مایه است و به جای داستان با رویدادهای پرتنش و هیجان‌انگیزی مواجه هستیم که نگاه بیینده را به خود خیره می‌کند. در واقع علیرغم زمان طولانی و فرصت کافی فیلم برای نقل داستان، هیچ داستان منسجمی بیان نمی‌شود و در واقع فیلم از لحاظ داستانی سردرگم و سرگشته است. نخ تسبیح ارتباط مخاطب با فیلم به غیر از جاذبه‌ی صحنه‌های درگیری به دلیل ویژگی‌های شخصی یعنی اخلاقیات و بازی قدرتمند بابک حمیدیان است. مشکل دائمی فیلمنامه که بارها و به شکل‌های مختلف در سینمای ایران از آن یاد شده در این فیلم نیز چشم اسفندیار شده است.

تقریبا تمام بازی‌ها در این فیلم جالب توجه است و حتی حضور جعفر دهقان در یک سکانس از فیلم در ذهن می‌ماند. همانطور که گریم درست او و سایر بازیگران بسیار قابل توجه و باورپذیر است. بابک حمیدیان در این فیلم یک بازی پر جزییات بیرونی و درونی را ترکیب کرده است. در عضلات صورت و بدن او نوعی اسپاسم و گرفتگی به چشم می‌خورد که در نوع راه رفتن، خندیدن، حرف زدن و حتی حرف نزدن و حرص خوردن او به چشم می‌خورد. او توانسته است با اکت و اجرای شایسته‌ی خود کاراکتر گیرا و قابل توجهی را به نمایش بگذارد که در نوع خود کم‌نظیر است.

اساسا بازی‌های فیلم هدایت شده و درست از کار درآمده است. محمدحسین لطیفی یکی از با تسلط‌ترین فیلم‌های کاری خود را ساخته است و در مقام کارگردانی فیلم خوش ساختی پدید آورده است. از میان شاخص‌های این فیلم شاید توجه به تونالیته‌های رنگی و استفاده از توناژ سبز زیتونی در فیلم (به تبع رنگ یونیفرم سپاه) یکی از بهترین انتخاب‌های کارگردان و مدیر فیلمبرداری (عبدالله عبدی نسب) اوست.

در سال‌های اخیر کارگردان‌های مختلف برای بازنمایی دهه‌ی شصت به بازسازی حال‌وهوای کهنه و نگاتیووار روی آوردند اما در فیلم «غریب» و با توجه به غلبه‌ی توناژ سبز زیتونی فیلمساز توانسته است حس و حال آرکاییک (کهن) قابل توجهی به فیلم بدهد. یک مثال شاخص برای این انتخاب آگاهانه و درست صحنه‌ای است که یک نفر بر بام مسجد درحال کشتن سربازان سپاه است. در این بین شهید بروجردی در پشت خرمنی از کاه پنهان شده است و سپس با تیر آن مهاجم را می‌زند. در این صحنه توناژ سبز زیتونی با کاه‌هایی که بروجردی در پس آن پناه گرفته است هماهنگی و هارمونی چشم‌نوازی دارد. صحنه‌ای که بسیار اثربخش است و دیالوگ خوبی هم از دهان بروجردی شنیده می‌شود که “تنها در مسجدالحرام حق تیراندازی و کشتن وجود ندارد”. دیالوگی که بسیار خوب در سکانس مربوطه نشسته است و برخلاف اوج‌های فیلم لحن و محتوای شعارگونه ندارد.

دوگانه‌ی درام بیوگرافی و تریلرهای مهیج

«غریب» فیلمی مربوط به سینمای دفاع مقدس است که از دو مولفه‌ی درام بیوگرافی و تعقیب‌وگریزهای اکشن بهره گرفته است. در سال‌های اخیر سینمای دفاع مقدس عمدتا به این دو گونه‌ی سینمایی (درام زندگینامه‌ای و تریلرهای پر تنش) محدود شده است و گونه‌ها و سایر حال‌وهوای مربوط به ژانر سینمای دفاع مقدس تقریبا از یاد رفته است. فراموش نکنیم که سینمای دفاع مقدس تنها گونه‌ی سینمایی در سینمای ایران است که مشخصه‌‎های یک ژانر را دارد و درصورت تقویت آن می‌شد از یک ژانر سینمایی یاد کرد که متفاوت از ژانر جنگ عمل می‌کند. بدین ترتیب ژانر دفاع مقدس که می‌توانست در طی زمان و با گسترش افق‌های ژانریک به یک گونه‌ی اساسی با مولفه‌های مشخص بدل شود در گونه‌ی درام یا تریلر حل شده است.

Gharib2 [4]

در سال‌های اخیر ‌بیش از همه میل به ساختن درام‌های بیوگرافیک، این گونه سینمایی را تحت‌الشعاع قرار داده است و در این فیلم‌های زندگینامه‌ای وجه غالب با عناصر ژانر دفاع مقدس نیست. در ژانر دفاع مقدس بیش از آن که ساخت و بازسازی پیشامدهای جنگی مورد توجه قرار گیرد بازسازی مفاهیم اخلاقی با تکیه بر هویت دینی مورد تاکید است و به جای ساخت فجایع جنگ و رشادت‌های ملی مولفه‌های دفاع، آموزه‌های اخلاق، کمبود امکانات و تجهیزات جنگی، نشان دادن کاراکتر اسوه به جای قهرمان و… به صورت گسترده مورد تاکید قرار می‌گیرد. به عنوان مثال این مولفه‌ها که در برخی از آثار ملاقلی‌پور از رئالیسم فاصله گرفته بود و فضاهای فراواقعی و قابل توجهی را تجربه می‌کرد (مثلا در «سفر به چزابه») و یا در آثاری شبیه «آژانس شیشه‌ای» به درامی اعتراضی با چفت‌وبست‌های دقیق روایی تبدیل شد. اما اگر نمونه‌های سینمای دفاع مقدس دهه ۷۰ و ۸۰ را با نمونه‌های اخیر سینمای مقدس مقایسه کنید خبری از تنوع و تکثر پیشین نیست و آثار این نوع سینما در دو دسته قابل تقسیم بندی است: از یکسو درام زندگینامه‌ای: مانند «چ»، «موقعیت مهدی»، «منصور»، «هناس» و… را می‌بینیم و از سوی دیگر تریلرهای مهیج: مانند «روز صفر»، «تنگه ابوقریب»، «به وقت شام»، «شبی که ماه کامل شد» و…

طرح یک مشکل در درام‌های بیوگرافیک دفاع مقدسی

در درام بیوگرافیک که به زندگی شخصیت‌های نظامی در حول و حوش جنگ هشت ساله توجه دارد معمولا شیوه‌های دراماتیک و روایت‌پردازی به شیوه نسبتا یکسانی پرداخت می‌شود. در چنین فیلم‌های عمولا شیوه روایت غیرمستقیم رعایت نمی‌شود. نگاهی به اسامی شهدای شاخصی چون متوسلیان، شهید چمران، شهید بروجردی و… نشان می‌دهد که غالب فیلمسازان این حوزه به ساختن یک بیوگرافی از افراد برجسته میل دارند تا بتوانند با بهره‌گرفتن از جاذبه‌ی نام افراد یک فیلم مورد اقبال عمومی بسازد. در چنین زمینه‌ای ساختن آثار سینمایی درباره‌ی دوست شهید چمران یا همسایه‌ی شهید باکری و… کاری به غایت دور از جریان غالب در این حوزه است.

بی‌توجهی به روایت غیرمستقیم باعث شده است که کُمیت بسیاری از این آثار در جاهایی که فکت (داده‌ی ‌‍تاریخی) مشخص ندارند لنگ بزنند یا به جعل و تحریف رو بیاورند. درحالی که امکانات روایت از دریچه‌ی یک شخصیت فرعی و برجسته کردن نقش آن می‌‌تواند تنوع داستانی بسیاری به روایت اضافه کند که جای بحث آن در اینجا نیست. همین قدر اشاره کنم که اگر به فیلمنامه‌نویسان یا مراکز تولید آثار دفاع مقدس گفته شود که قرار است فیلمی درباره‌ی دوست دوران کودکی شهید همت و ارتباطات اتفاقی بعدی آن‌ها با یکدیگر ساخته شود بعید می‌دانم ارگانی زیر بار ساخت آن برود، چرا که اولویت با مستقیم‌گویی و بهره‌گیری از جاذبه‌ی نام‌های بزرگ است نه ساختمان داستانی مناسب.