به گزارش سوره سینما [1]، فیلم «زن و بچه» در حال حاضر با فروش ۶۲ میلیاردی سعی دارد در رقابت هفتگی از «پیر پسر» پیشی بگیرد و جایگاه خود را بهعنوان پرفروشترین فیلم غیرکمدی تثبیت کند که البته مسیر دشواری پیش روی خود دارد. این اثر به کارگردانی سعید روستایی، از سوی دیگر، پس از حضور در کن، برای نمایندگی ایران در اسکار دورخیز کرده است. سوژههای متعددی در «زن و بچه» قابل مشاهدهاند؛ سوژههایی که پیشتر در رویدادهای بینالمللی بهخوبی امتحان خود را پس دادهاند. در ادامه، به تلاشهای روستایی برای ترسیم این سوژهها پرداخته میشود.
زندگی زیر سایه جنگ
در ابتدا باید از غلط مصطلح «ژانر اجتماعی» خلاص شویم. سینمای اجتماعی هیچ نسبتی با مفهوم ژانر ندارد. ژانر، مفهومی سترگ در ترمینولوژی سینماست و فیلمی که در زمره یک ژانر مشخص قرار میگیرد، باید دارای مختصات و ویژگیهای منحصربهفردی باشد. سینمای ایران بهسختی تنها یک ژانر دارد: ژانر دفاع مقدس. در طول دهه ۶۰، وقتی زندگی مردم ایران زیر سایه جنگ بود، فیلمهایی برآمده از این شرایط زیسته تولید و اکران شدند. «پرواز در شب»، «مهاجر»، «باشو غریبه کوچک» و غیره آثاری بودند که از دل وضعیت و شرایط زیسته مردم بیرون آمدند.
بیش از ۸۰ فیلم در این مقطع زمانی ساخته شد. کارگردانهای بزرگی مانند ابراهیم حاتمیکیا و رسول ملاقلیپور با این فیلمها پا به عرصه کارگردانی و تألیف گذاشتند. به دلیل گفتمان غالب جنگ، این فیلمها با موتیفهای تکرارشونده به چارچوب مشخصی رسیدند؛ چارچوبی که اکنون با عنوان سینمای دفاع مقدس شناخته میشود. البته در خلال انبوه فیلمهای جنگی، فیلمهایی با مضامین اجتماعی و شهری در قالب کمدی و ملودرام نیز تولید شدند. «اجارهنشینها» محصول سال ۱۳۶۵ به کارگردانی داریوش مهرجویی و «سایههای غم» اثر شاپور قریب از نمونههای بارز این دستهاند.
ورقها برمیگردد
در دهه بعد از جنگ، یعنی دهه ۷۰ شمسی، سوژههای سینمایی رنگوبویی متفاوت گرفتند. ایدههای اولیه از دل مسائل و مصائب زناشویی، خانوادگی و حقوقی بیرون آمدند. «روسری آبی»، «قرمز»، «شوکران» و غیره درونمایههایی بدیع در آن زمان داشتند.
کریستینا کالاس، نظریهپرداز حوزه فیلمنامهنویسی، درونمایه هر فیلم را به روابط میان شخصیتها نسبت میدهد. او معتقد است که جوهره هر فیلم به ارتباط و تقابل یک شخصیت با خود یا با دیگری مربوط است. سینمای دهه ۷۰، آغاز ایجاد چنین درونمایهای در سینمای ایران بود.
از عمق به سطح میرسیم
از آغاز دهه ۸۰ تا پایان دهه ۹۰ شمسی، درونمایهها و سوژههای فیلمها تنوع یافتند. در برخی فیلمها، سوژهها در عمق و زیرمتن روایت حرکت کرده و به مضمون نهایی رسیدند. «درباره الی»، «شب یلدا»، «جدایی نادر از سیمین»، «پله آخر» و غیره فیلمهایی بودند که با شیوههای مختلف، از جمله اقتباس، زیر و روی دغدغههای انسانی و اخلاقی را بهنحوی بر پرده نقرهای ترسیم کردند. بهطور کلی، از اواخر دهه ۶۰ تا پایان دهه ۹۰، نزدیک به ۳۰۰ فیلم با سوژههای اجتماعی ساخته شد.
۶۰ درصد این آثار از دل پیچیدگیهای روابط خانوادگی و معیشتی استخراج شدند. ۳۵ درصد فروش سینمای ایران در سه دهه یادشده به این آثار اختصاص دارد. در اواخر دهه ۹۰، این فیلمها بهتدریج عمق خود را از دست دادند و بهجای قصهگویی، به بیان رنجها روی آوردند؛ بهگونهای که قصه، داستان و ساختارهایی مانند شخصیت و روایت به حاشیه رفتند و تنها نمایش سختیها اولویت یافت. برای نمونه، باید به «برادران لیلا» اشاره کنیم. این فیلم ظرفیتهای سینماییاش را صرف بیان معضلات اجتماعی و اقتصادی کرده است. این بیان از زبان کارگردان صورت میگیرد، نه شخصیتها. در نتیجه، مناسبات سینمایی در این اثر تعریف نمیشوند.
فریادهای بیصدا!
سعید روستایی با فیلم «زن و بچه»، راهی را که در «برادران لیلا» آغاز کرده بود، ادامه داده و حتی فراتر میرود. موقعیتها، صحنهها و چالشهایی که در این فیلم طرح میشوند، ربطی به شخصیتها و روایت اثر ندارند. در جایجای فیلم، ردپای فیلمساز احساس میشود. وقتی هیچیک از ساختارهای فیلم در جهانی سینمایی قرار ندارند، نمیتوان موفقیتهای پیشین سینمای ایران را برای «زن و بچه» در آکادمی اسکار تصور کرد.
گفتن از رنجها و معضلات اجتماعی و اقتصادی هیچ اشکالی ندارد، اما فریاد آنها از زبان فیلمساز مشکلی است که مانند ویروسی میان کارگردانها و فیلمسازان در حال پخش شدن است. این فریادها نهتنها صدایی ندارند، بلکه توجه مخاطبان سینما را به سمت دیگری میبرند. آنها بهجای درگیر شدن با فیلم و جهان آن، به نابلدی سازنده اثر توجه میکنند. سینمای اجتماعی ایران اکنون بهجای حرکت رو به جلو، در نقطهای ایستاده و سعی دارد با فریادهای بیصدا محتوای موردنظر خود را بیان کند؛ درحالیکه میتواند با ساخت لحن، فضا و ساختار، مسیری سینمایی و عمیق را طی کند.




