- سوره سینما - http://www.sourehcinema.ir -

مهاجرت چه بر سر بهرام بیضایی آورد؟/ تاریخ سرّی بهرام در «دره سیلیکون‌ها»!

Beizayee

به گزارش سوره سینما [1]، شهریورماه ۹۵ که برسد دقیقا شش سال تمام از مهاجرت بهرام بیضایی به آمریکا و حضورش به عنوان مدرس در دانشگاه استنفورد می گذرد.

بیضایی دو سال بعد از آخرین ساخته اش «وقتی همه خوابیم» که نقد آشکار مناسبات غلط سینما در ایران است در حالی از ایران رفت که همه تلاشهایش برای ساخت یکی دو فیلمنامه قابل تامل و از جمله «اشغال» و «مقصد» به جایی نرسید.

پروژه تاریخی «اشغال» که جواد شمقدری رییس سازمان سینمایی دولت دهم به صراحت از لزوم حمایت از آن سخن گفته بود به دلیل سنگ اندازی های مدیران وقت فارابی به بهانه پرهزینه بودن امکان تولید را نیافت درست در شرایطی که بیضایی حتی حضور چهره ای نه چندان آشنا با جنس سینمای خودش به نام حبیب ا.. کاسه ساز را به عنوان تهیه کننده پذیرفته بود.

«اشغال» که پروژه ای پرهزینه بود مجوز تولید نگرفت و «مقصد» که پروژه ای کم هزینه و جاده ای و البته به لحاظ دراماتیک به شدت نفس گیر بود هم به دلیل کشف تعابیر فرامتنی جز یک موافقت اصولی نصیبش نشد.

*از ایران رفت که چه کند؟

بیضایی که آخرین ساخته سینمایی اش «وقتی همه خوابیم» هم به دلیل نقد بی پیرایه چرکی های سینمای ایران آماج حملات برخی منتقدان شبه روشنفکری قرار گرفت که این روزها در یک گروه سینمایی ایزوله وابسته به ردیف بودجه های دولتی لانه کرده اند دلزده از این نقدهای نامنصفانه و البته عدم توانایی پیشبرد دیگر فیلمنامه هایش از ایران رفت. به کجا؟ به سانفرانسیسکو در ایالت کالیفرنیا و دانشگاه استنفورد.

کار  بیضایی در استنفورد چه بود؟ او به دعوت برنامه مطالعات ایران شناسی به استنفورد رفت. مدیر این برنامه کیست؟ عباس میلانی نویسنده و مورخی که شاید بیش از همه بخاطر نگارش «معمای شاه» شناخته می شود!

بیضایی در استنفورد به جز تدریس چه کرده؟ روی صحنه بردن تعدادی نمایش و از جمله «سیاه بازی»، «جانا و بلادور» و «گزارش ارداویراف».

*شگفتی اجرای نمایشی طرب آلود

شگفتی اما زمانی رقم خورد که بیضایی بهار امسال نمایشی با عنوان «طرب نامه» را در استنفورد اجرا کرد!

شگفتی از آن حیث بود که این مولف جدی و اغلب صریح اللهجه که در آثارش جز تلخند را شاهد نبودیم در نوروز ۹۵ نمایشی را در ینگه دنیا روی صحنه برد که فضایی روحوضی دارد و کاملا شاد، سرخوشانه و مفرح است.

برای سینماگری که همواره جریان هنر بازاری و مبتذل را نکوهش کرده و البته به زعم خود کوشیده پلی بزند میان خواسته های مخاطب با گونه ای از هنر که به اندازه سرگرمی وجهی اساطیری دارد این روی صحنه بردن یک نمایش سرخوشانه چه معنایی می تواند داشته باشد؟

*بیضایی تشکر از سیستم مدیریتی را هم آموخت!

عجیب اینجاست بیضایی که در داخل ایران حتی زمانی که پروانه ساخت «وقتی همه خوابیم» را بدون یک کلمه ممیزی گرفت باز هم چه به هنگام رونمایی فیلمش در جشنواره بیست و هفتم فیلم فجر و چه بعدتر به هنگام اکران عمومی زبان جز به گلایه از سیستم مدیریتی سینمای ایران برنداشت حالا در قبال فرصتی که برایش جهت روی صحنه بردن یک نمایش روحوضی ایجاد شده با صدای بلند از مرکز مطالعات ایران شناسی دانشگاه استنفورد تقدیر می‌کند.

بیضایی و تقدیر از مدیران؟ این هم وجه تازه ای از شخصیت این نمایشنامه نویس، فیلمنامه نویس و کارگردان ایرانی است که گویا با حضور در دانشگاهی که در دره سیلیکون(!) در کالیفرنیا واقع است، رخ نموده است.

*مدیران اعتدال از متن «طرب نامه» خبر دارند؟

اینکه چرا بیضایی قید آن همه جدیت و صراحت کلام را زده و از روی صحنه بردن نمایشهای اساطیری خود دست برداشته و بجایش «طرب نامه»ای پر از طرب و رقص و آواز را اجرا می کند به کنار این مسأله هم جالب توجه است مدیران سینمایی دولت یازدهم که در روزهای ابتدایی روی کار آمدن شان مدام از رایزنی برای بازگشت بیضایی به ایران خبر می دادند واکنش شان نسبت به اجرای موزیکالی پر از حرکات موزون توسط بیضایی در استنفورد چیست؟

آیا آنها که کم کاری بیضایی و تقوایی را مدام نتیجه سیاستهای غلط مدیران قبلی می دانستند و ادعای این را می کردند که در کوتاه ترین زمان ممکن شرایط فیلمسازی آنها را فراهم می‌آورند اصلا خبر دارند که متن «طرب نامه» چیست و آیا شنیده اند که بیضایی آن را به چه کسانی تقدیم کرده است؟

آیا این مدیران به غیر از ادعاهایی که در برابر تریبون های متبوعشان درباره حمایت از این چهره ها کردند اقدامی عملی هم برای بازگشت به کار این چهره ها فراهم کردند؟

مگر همین سازمان سینمایی فعلی نبود که از حمایت برای تولید «مقصد» بیضایی حرف زد پس چه شد که دو سال بعد از آن همه شعار نه «مقصد» پروانه ساخت گرفت و نه بیضایی به ایران بازگشت؟

حتی اگر امکان فیلمسازی بیضایی در ایران فراهم نبود آیا نمی شد شرایط استفاده از وی در یکی از دانشکده های هنری را فراهم آورد که وی با طیب خاطر به ایران بازگردد و به جای روی صحنه بردن نمایشها قِرآلود(!) به تربیت چند فیلمنامه نویس زبده برای سینمایی دست زند که از شدت واهمه از قصه گویی به بازیهای فرمی ضدقصه روی آورده است؟

اما «طرب نامه» روی دیگری نیز دارد و آن هم اثبات مکرر آن است که برخی اساتید شاید فقط در ایران بتوانند به راحتی “استاد”ی کنند و هر روز مدیری نازشان را خریدار باشد؛ بیرون از اینجا باید در چارچوبی بازی کرد که برایمان تعیین می شود.

این البته فقط سرنوشت استاد! بیضایی هم نیست. یادمان نمی رود که پیش از این حتی کسانی مثل کاهانی هم تصمیم به رفتن گرفتند و پس از ساخت یک فیلم به سرعت به کشور بازگشتند و برخلاف گذشته تن به سانسور اعمال مدیریت دولتی نیز دادند!

منبع: نسیم آنلاین