- سوره سینما - http://www.sourehcinema.ir -

عطاران علیه عطاران/ چرا «دراکولا» توقع مخاطبان را برآورده نکرد و با افت فروش مواجه شد؟

Deracula1

سوره سینما [1]حسین ساعی‌منش [2] : «دراکولا» نقطه اوج لکنت رضا عطاران در تعریف کردن سرراست قصه یک فیلم سینمایی در میان این سه فیلمی است که تا به حال ساخته و احتمالا، هم موافقان و هم مخالفان فیلم‌های قبلی او را هم‌نظر و به شدت ناامید و عصبانی می‌کند و جای دفاعی هم باقی نمی‌گذارد.

مهم‌ترین و واضح‌ترین مشکل فیلم هم، همان‌طور که اشاره شد، این است که انگار در آن کوچک‌ترین تلاشی برای تعریف‌کردن و پیش‌بردن داستان نشده است. ضمن این‌که هیچ جایگزینی هم وجود ندارد که ضعف قصه‌گویی را بپوشاند. نه مثل «رد کارپت» نوآوری‌هایی که به خاطر نحوه ساخت فیلم جلب توجه می‌کرد، وجود دارد و نه مثل «خوابم می‌آد» تلاش برای دستیابی به لحنی خاص صورت گرفته. این‌جا دقیقا هر اتفاقی که باید می‌افتاده، نیفتاده! قرار بوده قصه‌ای گفته شود که اصلا انگار فراموش شده. قرار بوده رابطه‌ای بین یک معتاد و یک خون‌آشام شکل بگیرد که اصلا دلیل و انگیزه ادامه دادنش مشخص نیست. قرار بوده این رابطه به سرانجامی برسد که بدون هیچ منطقی این اتفاق می‌افتد. فقط یک ایده نو و تجربه‌نشده در سینمای ایران وجود داشته که از هیچ جنبه‌ای گسترش پیدا نکرده و درحالی‌که قرار بوده کل فیلم، تحت‌الشعاع همین ایده قرار بگیرد، پس از دقایقی بسیار کم‌رنگ شده و نهایتا تنها فایده‌اش این بوده که تیزری فوق‌العاده جذاب از آن بیرون بیاید، ولی بیش از این تیزر کارکرد دیگری نداشته باشد.

Deracula2 [3]

مهم‌ترین ایرادی هم که از دل همین کم‌رنگ شدن ایده اصلی و ناپدید شدن قصه فیلم زاده می‌شود، این است که دیگر چیزی نیست که شوخی‌های فیلم مرتبط با آن باشند و در شکل فعلی، انگار چون وضعیت شلخته قصه به قدر کافی «قهقهه‌آور» نبوده (لابد آن‌طور که از سوپراستاری به نام عطاران انتظار می‌رود) شوخی‌هایی هم به آن اضافه شده که کاملا ساز جداگانه‌ای می‌زنند و ربط چندانی به شخصیت‌ها و قصه ندارند. این قضیه وقتی شکل حادتری به خودش می‌گیرد که اغلب شوخی‌های برآمده از خود قصه و فضای فیلم، بیش از حد بی‌مزه از آب در آمده‌اند و در نتیجه تحمیلی بودن شوخی‌های نامرتبط دیگر (مثل ماجرای لایک شدن توسط تتلو) بیشتر توی ذوق مخاطب می‌زند و به جای این‌که حال و هوای متفاوتی به فیلم بدهد، این‌طور نشان می‌دهد که فیلم دارد خودش را به آب و آتش می‌زند تا از مخاطبش خنده بگیرد. و همین می‌تواند مخاطب علاقه‌مند به آثار ساخته‌شده توسط عطاران را ناامید کند. به خاطر این‌که کسی که او را کمدی‌ساز متفاوتی می‌دانسته، حالا همه‌چیز را در حد لودگی و مسخره‌بازی می‌بیند. می‌بیند که به همه‌چیز کاملا سطحی نگاه شده. می‌بیند که سطح خلاقیت در جزئیات فیلم بسیار نازل است. می‌بیند که تلاش (هرچند ناکام) فیلمساز برای پیاده‌سازی فضای «بیگانه» آلبر کامو در فیلم اول، حالا جای خودش را صرفا به مسخره‌کردن نام هاروکی موراکامی و کافکا داده و اوج خلاقیت تصویری فیلم این بوده که تصویر چندتا ماه را با نوشته «چند ماه بعد» نشان دهد. واضح است که چنین وضعیتی به راحتی می‌تواند مخاطب «دراکولا» را سرخورده کند و او را به این نتیجه برساند که عطاران کارگردان، کاملا با تکیه بر عطاران بازیگر فیلمش را ساخته و روی وجه بازیگرش حساب ویژه باز کرده. هیچ بعید نیست که این مخاطب، عطاران فیلمساز را در گروه سامان مقدم و محسن تنابنده و منوچهر هادی قرار دهد و پس از پایان فیلم، ناامیدانه اقرار کند که عطاران بازیگر، بالاخره توانسته عطاران کارگردان را ببلعد!

Deracula3 [4]

***

اما این موقعیت تاسف‌برانگیز به همین‌جا ختم نمی‌شود. «دراکولا» در مواجهه با مخاطب عام هم ناکام است. همان مخاطبی که فروش چندده‌میلیاردی برخی کمدی‌ها را رقم می‌زند. همان مخاطبی که به خاطر نام عطاران به سینما می‌رود که بخندد. اما این دفعه با چه چیزی روبه‌رو می‌شود؟ فیلمی که ایده‌ها و مکالمات خنده‌دارش با هر متر و معیاری، انگشت‌شمارند و مدت زمانی طولانی و ریتمی حوصله‌سربر دارد و حتی خود عطارانش هم راضی‌کننده نیست. مخاطبی که برای خندیدن به سالن رفته، حالا درحالی‌که نخندیده یا در حد انتظارش نخندیده، سالن را ترک می‌کند. نتیجه منطقی این اتفاق این است که نام عطاران برای این دسته از مخاطبان هم رنگ می‌بازد و این می‌تواند شروع تهدید برای کسی باشد که نامش چنین وزنی در گیشه دارد و خب افت فروش «دراکولا» پس از گذشت دو-سه هفته از اکران هم گواه همین مدعاست.

به همین دلیل هم بعید نیست مخاطبی که «نهنگ عنبر» و «گینس» و «من سالوادور نیستم» را به «خوابم می‌آد» و «دراکولا» و حتی «رد کارپت» ترجیح می‌دهد، در نهایت به این نتیجه برسد که عطاران کارگردان، عطاران بازیگر را به پای ایده‌های ناموفقش قربانی کرده!

***

راه حل بی‌دردسرتری هم هست که البته به نتیجه خاصی هم منتهی نمی‌شود. این‌که به کلی صورت مساله را پاک کنیم. فرض کنیم فیلمی به نام «دراکولا» و با چنین مشخصاتی اصلا ساخته نشده. این کار هرچند ممکن است در وهله اول، مخاطب را دل‌زده کند، ولی مسلما برای او، نادیده گرفتن فیلمی به نام «دراکولا» بسیار خوشایندتر از این است که بخواهد در آینده، ستاره‌ای به نام عطاران را از معادلات سینمایی‌اش حذف کند.