- سوره سینما - http://www.sourehcinema.ir -

سینمای ایران گرفتار مارپیچ سکوت و بی خیالی

marpich-sokut

سوره سینما [1] – سعید ناصری : نپرداختن به مسائل و موضوعات مهم، تاثیرگذار و اساسی، انتظار حداقلی مردم هر کشور از هنرمندان است. در کشور انقلاب کرده ما این انتظار از هنرمندان بومی به دلایل متعدد مضاعف است. ملتی برای مبارزه با ظلم و شیوه ظالمانه حکومت سلطنتی و پادشاهی و وابستگی او به قدرت‌های استعمارگر و استثمارگر و جایگزینی با حکومت عدالت‌محور دینی انقلاب می‌کند. مبارزه با ظلم و ظالم، در هیچ عصری بی‌هزینه نبوده است. زورمندان و صاحبان زر و زور به آسانی اجازه تغییرات و دگرگونی به جوامع نمی‌دهند. از همین رو دشمنی صاحبان قدرت ظالمانه دنیا، با انقلابی که علیه ظلم و ناعدالتی در همه دنیا موضع دارد، قابل پیش‌بینی بود. مبارزه‌ای که به دلیل مقاومت و هوشیاری مردم ایران و رهبری حکیمانه آن، به طول انجامید و بر خلاف تصور و تجربه استعمارگران، طومارش با تهدید و تطمیع و حتی حمله مستقیم نظامی، درهم پیچیده نشد و لاجرم کار به مبارزه در عرصه‌های نرم هم کشید. افسران مبارزه در عرصه جدید، علی‌القاعده باید هنرمندان می‌بودند. متاسفانه عقبه روشنفکری و سکولار هنرمندان در ایران، عامل اساسی در عدم همراهی آنها با مردم و مسائل اساسی و اصلی آنها است. عموماً دغدغه‌های این جماعت که متاسفانه رسانه‌ها را هم در اختیار دارند فرسنگ‌ها با دغدغه‌ها و مسائل مردم فاصله دارد. در بین هنرهای هفتگانه و همچنین رسانه‌های مکتوب و دیداری و شنیداری، وضعیت دوری و فاصله سینما با مردم و مسائل آنها، به دلایل مضاعف دیگری، اوضاع بدتری دارد. برای مثال سرانه مطالعه پایین مردم به خصوص در مقطع قبل از انقلاب و عدم اتخاذ سیاست‌ها و رویکردهای نتیجه‌بخش برای علاقه‌مند کردن عامه مردم به مطالعه در بعد از انقلاب، عاملی است که عامه مردم از مطالب مندرج در کتاب‌ها بی اطلاع باشند و قاعدتاً این بی اطلاعی، بی موضعی را به دنبال خواهد داشت. سینما اما، به دلیل وجه بالای سرگرمی آن، همیشه از اقبال نسبی عامه مردم برخوردار بوده است. انحصار سینما در بخش‌های مختلف آن و به خصوص در بازیگری، در سینمای قبل از انقلاب، به دلیل فحشایی که گریبان آن را گرفته بود، با طبقه‌ای خاص از مردم بود که دغدغه‌ها و نگرانی‌های مذهبی کمتری داشتند یا برایشان اهمیتی نداشت. مردم عادی عموماً اجازه ورود فرزندانشان را به سینما و اشتغال در آن را نمی‌دادند. بعد از انقلاب که نظر امام نسبت به سینما اعلام شد و اتفاقاً در اولین سخنرانی امام(ره) هم مورد اشاره قرار گرفت، وضعیت کمی تغییر کرد؛ اما همچنان تا سال‌ها بعد از آن، سینما در اختیار کسانی بود که عموماً در ظاهر با انقلاب همراهی نشان می‌دادند، ولی شخصیت آنها در فضایی شکل گرفته و قوام یافته بود که تغییر آن برایشان اگر نگوییم غیرممکن، که حداقل دشوار بود. تا همین امروز هم هنوز بازماندگان آن تفکرات سینمای کشور را در اختیار دارند. جریان غالب دیگر در کنار آنها، جریان روشنفکری سینما و به عبارت گویاتر جریان شبه روشنفکری است. جریانی که به همراه جریان اصلی انقلاب در مخالفت با فیلم‌‌های سخیف و فیلمفارسی مخالفت دارد؛ اما در عین حال مسائل و دغدغه‌هایش، ‌مسائلی متفاوت و حتی متعارض با مسائل و دغدغه‌های مردم است. آنها با وجودی که ادعا دارند از جامعه شناخت دارند و مسائل آن را می‌فهمند هیچگاه مشارکتی جدی حتی در بازگویی و نشان دادن واقعیت اصلی این مردم در نیم قرن قبل که انقلاب اسلامی باشد نداشتند. واقعیتی که حتی رسانه های معاند آمریکایی و صهیونیستی هم به آن اذعان دارند و وجود آن را پذیرفته‌اند.  بعضاً‌ پیش آمده است که VOA یا BBC تصاویری از شرکت انبوه مردم در راهپیمایی‌های مردمی مثل ۲۲ بهمن و ۹ دی نشان داده‌اند و البته آن را راهپیمایی حکومتی و با وعده و وعید و تهدید خوانده‌اند اما بالاخره آن را نشان داده‌اند.

در سینمای روشنفکری کشور، انگار که اصلاً‌ انقلابی و جنگی در این کشور رخ نداده است و یکبار هم حاضر نشده‌اند حتی در حاشیه فیلمی به یکی از حضورهای میلیونی مردم حتی اشاره‌ای داشته باشند. از این بگذریم که مسائل مرتبط با انقلاب در سینمای روشنفکری این کشور نمودی ندارد، که حتی مسائل عمومی‌تری که مثلاً بعضی از اتفاقات و حوادث بزرگ باشند هم با این سانسور مواجه می‌شوند. در دنیا اگر یازده سپتامبری رخ می‌دهد، دهها فیلم مرتبط با آن ساخته می‌شود. مثال دیگر، حادثه معدن شیلی است. اتفاقی که باعث شد ۳۳ نفر از معدنچیان به مدت ۶۹ روز در اعماق گرفتار شوند. این اتفاق دستمایه فیلمی شد با عنوان ۳۳ نفر که پاتریشیا ریگن آن را کارگردانی کرد. بازیگرانی مثل آنتونیو باندراس و ژولیت بینوش فرانسوی( که برای «بیماری انگلیسی» موفق به دریافت اسکار شد)، از جمله نقش‌آفرینان این فیلم هستند. فیلم البته اثر جذابی نشده است و نتوانست نظر مثبت هم مخاطبان و هم منتقدان را جلب کند؛ اما بهرحال نفس این اتفاق که برای سینما، اتفاقات و رخدادهای بزرگی که عامه مردم را درگیر می‌کند و برای آنها مساله است اتفاق اصلی است. به علاوه اینکه در سال‌های آتی هم ممکن است دوباره به همین موضوع پرداخته شود و اثری قوی‌تر ارائه شود. در سینمای ایران اما پلاسکویی رخ می‌دهد که تا مدت‌ها به مهمترین خبر رسانه‌های مکتوب،‌دیداری و شنیداری و همچنین شبکه‌های مجازی تبدیل می‌شود. تمام مسوولان ارشد مملکت یا خودشان به بازدید محل حادثه می‌روند یا نماینده‌ای می‌فرستند. کمپین‌های متعددی در شبکه‌های اجتماعی برای همدردی و پیگیری مسائل مرتبط با آن شکل می‌گیرند. همه اینها اما باعث نمی‌شود سینما هم به جریان دغدغه‌ها و مسائل مردم بپیوندد و حتی  به مسائلی که ارتباطی با ایدئولوژی مردم و نظام حاکم ندارند هم ورود پیدا کند. وحید جلیلی گله می‌کرد که چرا در مشهد بعد از نیم قرن از حادثه کشتار مسجد گوهرشاد، هیچ فیلمی ساخته نشده است. فیلم که جای خود دارد اگر کل مشهد را بگردید حتی یک کارت پستال هم که به آن حادثه اشاره‌ای کرده باشد، پیدا نمی‌کنید. وی در مورد حادثه هفتم تیر، هشتم شهریور و … نیز همین نظر را دارد و از جماعت سینمایی گله‌مند است. من اما این را نمی‌گوییم، که اساساً ‌انتظاری از جریان شبه روشنفکر و سکولار نیست که به مسائل انقلاب بپردازد و احیاناً زندگی شخصیت‌های موثر آن را به تصویر بکشد. بحث من نپرداختن آنها به مسائلی است که ارتباط مستقیمی هم با انقلاب پیدا نمی‌کنند و تفاوتی نمی‌کرد چه نظامی بر کشور حکومت کند. حادثه پلاسکو، انفجار معدن در گلستان، حادثه انفجار قطار در ایستگاه هفت‌خوان و … در هر کشور دیگری رخ می‌داد تا سال‌ها می‌توانست منبعی برای فیلمنامه‌نویسان و فیلمسازان آن کشور باشد. ما حتی یک اثر مکتوب قابل تامل هم درباره پلاسکو با آن اهمیت نداریم. در جامعه شناسی وضعیتی وجود دارد که با اصطلاح مارپیچ سکوت از آن یاد می‌شود. وقتی رسانه‌ها و نخبگان جامعه به اتفاق درباره یک موضوع خاص نظری واحد دارند و اجازه صحبت به نظرات و آراء مخالف هم نمی‌دهند این وضعیت پیش می‌آید. مخالفین به دلیل ترس از برخورد آن اکثریت، ناچار به سکوت و عدم موضع‌گیری می‌شوند. برچسب‌هایی مثل دولتی بودن، ارتزاق از بیت‌المال،‌ ریاکاری و آدم سیستم بودن از جمله برچسب‌هایی است که از طرف جامعه روشنفکری به معدود افرادی الصاق می‌شود که اگر افرادی داوطلبانه و با دغدغه و انگیزه شخصی هم خواستند به چنین موضوعات ملی ورود پیدا کنند قبل از ورود انصراف داده، عطای آن را به لقایش ببخشند.

منبع: سینما انقلاب [2]