- سوره سینما - http://www.sourehcinema.ir -

«ساعت ۵ عصر»؛ سینما یا برنامه‌ای آیتمی؟

saate5asr

سوره سینما [1] – علی ابراهیم‌پور : جمعه، یکم مرداد ۹۵ بود که مهران مدیری پس از مدت‌ها دوری از گفتگوهای تلویزیونی، مهمان برنامه‌ی هفت شد. رفت‌وبرگشت زبانی میان او و مسعودفراستی از چندماه پیش بر سر برنامه دورهمی، تماشای این قسمت از هفت را جذاب‌تر کرد و مدیری در بدو ورود، گفت تا مسعود نباشد، صحبتی نمی‌کند! صحبت او که قرار بود درباره «کارگردانی و نویسندگی سینمای کمدی» به چندسوال روتین، چندشوخی و  ابراز خستگی از سریال‌سازی گذشت و البته خبر ورودش به سینما. مدیری با بیان اینکه ورود دیرهنگامش به سینما برای کسب تجربه‌ی بیشتر بوده تا شخصی حرفه‌ای باشد، نام (ساعت ۵عصر) و ایده‌ی داستانی فیلم جدیدش را گفت. چنان‌که مدیری در همان زمان خبرش را داد «ساعت ۵عصر» فیلمی شلوغ و خیابانی با سکانس‌هایی با جمعیت ۶۰۰-۷۰۰نفر و روایتگر ماجرای یک روز زندگی فردی است که برای انجام کاری، فقط همان روز را فرصت دارد. به گفته‌ی مدیری، فیلم قرار است مثل گلوله برفی باشد که هرچه جلوتر می‌رود بزرگتر می‌شود و ریتم مدام تندتر می‌شود و دیوانه‌وار بودن ماجرا بزرگتر و موضوع عظیم‌تر می‌شود.

برنامه غیرمتعارف اعطای مجوز تهیه‌کنندگی به کارگردان فیلم‌اولی، حرکت متفاوت و تعجب‌برانگیز سیگار کشیدن مدیری در نشست خبری و تعجب خشایار الوند از درج نام مدیری به‌عنوان نویسنده فیلم، تنها تعدادی از حواشی ساعت ۵عصر بود تا در نهایت فیلم به اکران پُرسروصدا رسید. مدیری و تیم پخش فیلم برای شکستن رکوردها و برگزاری بزرگترین افتتاحیه فیلم کشور، برنامه‌ای حساب شده چیدند. این برنامه‌ها هرچند اتفاقاتی مهم برای جذب مخاطب بودند، اما هیچکدام به اندازه‌ی جایگاه شخص مهران مدیری به‌عنوان بزرگترین کارگردان کمدی و طنزپرداز پرسابقه‌ی تلویزیون در بعد از انقلاب، در جذب مخاطب برای این فیلم مؤثر نبوده و نیست. پرونده‌ی پرسابقه‌ی او در صداوسیما و ساخت برنامه‌های متعدد ۹۰قسمتی و کشف و معرفی استعدادهای شاخص طنز و کمدی در طول این سالیان دراز، از او اسطوره‌ای مردمی و بی‌بدیل ساخت؛ تا حدی که چند سال گذشته نام او در لیست بیست فرد پرنفوذ و قدرتمند ایران قرار گرفت![۱] [2] این جایگاه بی‌بدیل مردمی با مواجهه و گفت‌وگوی مستقیمش با مخاطب، در دورهمی بازخوانی و تقویت شد.

صحبت‌های او در هفت، حواشی متفاوت و جایگاه ویژه‌ی مدیری، توقع از ساعت ۵عصر را در حد یک فیلم عادی نگه نمی‌دارد! ساعت ۵عصر قرار است -بنابه‌گفته‌ی خودش و تیم همکارانش- فیلمی متفاوت از مدیری در مدیوم سینما باشد؛ فیلمی که هم مخاطب پُرشمار این سالیان مدیری را راضی کند و هم لذت نگاهی جدید به کمدی را به مخاطبین تخصصی و منتقدین و هنرمندان بچشاند. اما «شیوه چشمت فریب جنگ داشت؛ ما غلط کردیم و صلح انگاشتیم!»

ساعت ۵عصر، روایتگر داستان یک روز زمستانی از ساعت۷صبح تا ساعت۵عصر یکی از شهروندان دارا تهرانی به نام «مهرداد پرهام» (سیامک انصاری) است. همسرش مهناز (آزاده صمدی) برای تحصیل به فرانسه رفته، اما با فاصله‌های زمانی کوتاه مدت جویای وضعیت مهرداد می‌شود و جابه‌جا از او تقاضا می‌کند از خود و محیط فیلم بگیرد. اول صبح از بانک با او تماس می‌گیرند که آخرین فرصت برای پرداخت آخرین قسط از وامش است و هرچه اصرار می‌کند که یک روز دیگر به او فرصت دهند، فایده‌ای ندارد.(گره اصلی) برای دوش‌گرفتن به حمام می‌رود ولی آب قطع می‌شود.(فراز اول) بین همسایگان بر سر شارژ ساختمان دعواست و مهرداد همه شارژ ساختمان را می‌دهد تا دعوا تمام شود، اما مورد ضرب‌وجرح واقع می‌شود. (فراز دوم) با تاکسی به سمت بیمارستان می‌رود اما بین راه به‌خاطر کَل‌کَل راننده با یک زن، اسپری فلفل در چشمش می‌زنند. (فراز سوم) به بیمارستان شلوغ می‌رود تا زخمش را پانسمان کند (فراز چهارم)، به مادر پیری کمک می‌کند تا جسد شوهرش را ترخیص کند. (فراز پنجم) برای کمک به پیرزن به بهشت زهرا می‌رود و کلیه کارهای قبر و مراسم را انجام می‌دهد. (فراز ششم) برای رفتن به بانک تاکسی می‌گیرد اما راننده، معتادی منگ (امیر جعفری) است و او را به ناکجا آباد می‌برد. (فراز هفتم) خودش را خلاص می‌کند اما در یک کوچه با تجمع اعتراضی صنفی روبه‌رو می‌شود. (فراز هشتم) او را دستگیر می‌کنند و مأمور اطلاعاتی از او سوالاتی می‌پرسد و در نهایت او را آزاد می‌کند. (فراز نهم) او با عجله خودش را به بانک می‌رساند ولی بانک تعطیل شده و تنها می‌تواند برگه‌اش را مهر کند. (فراز دهم) مهرداد به خانه‌اش باز می‌گردد. (پایان)

saate5asr2 [3]

اما فیلم‌نامه با خلاءهایی جدی روبروست. این خلاءها هم در جهان‌بینی نامنسجم (مفهومی) و هم در ساختار داستانی (فُرمی) فیلم‌نامه دیده می‌شود. مشکلات داستانی آنقدر زیاد است که فرصتی برای مشکلات محتوایی‌اش باقی نمی‌گذارد. بین وقایع روابط علّی‌معلولی برقرار نیست و رابطه عمودی بین اتفاقات دیده نمی‌شود. برای مثال:

  1. در ابتدای داستان و قبل از تماس بانک، مهرداد از جلسه‌ای کاری صحبت می‌کند اما مشخص نمی‌شود جلسه به چه سرانجامی رسید و بدون پیگیری رها می‌شود!
  2. مهرداد حقوق خوانده و از جایگاه خوب مادی و رفاهی و شأن بالای اجتماعی برخوردار است. برای چنین شخصیتی، «آخرین قسط وام» گره‌ای قوی نیست: اولاً چرا او پول قسطش را از طریق اینترنت پرداخت نمی‌کند؟ چه ضرورتی برای پرداخت حضوری است؟ خصوصاً اینکه با مسئول بانک آشنایی و رفاقت دارد. ثانیاً او که جزو سه نفری است که در آن ساختمان بزرگ و بالای شهر، شارژ واحدش را به صورت منظم پرداخت کرده، چه طور قسط ماهانه خانه‌اش را فراموش کرده و فکر می‌کند که آخرین قسطش برای ماه بعدی است؟ مگر او در ماه اخیر قسط را پرداخت کرده؟ ثالثاً در روزگار فعلی، چه‌طور ممکن است به خاطر فقط یک روز تأخیر، خانه را دست وام‌گیرنده دربیاورند؟ دقیقاً به این نکته خانم مسئول یکی از باجه‌های بانک در پایان فیلم اشاره می‌کند.
  3. چرا مهرداد پول شارژ تمام واحدهای ساختمان را حساب می‌کند؟ در حالی که به راحتی می‌تواند آژانس بگیرد و بیخیال ماشین شخصی‌اش شود! او حقوق خوانده و به‌نیکی می‌داند راه برخورد با شهروندان بی‌منطق این نیست.
  4. او -حتی بعد از برخوردش با شیشه اتوموبیل- زخم کوچکی روی پیشانی‌اش دارد و خونی از زخم نمی‌آید. با این حال چرا -برخلاف صحبت خودش که نیازی به بیمارستان ندارد- باز هم به بیمارستان می‌رود؟
  5. پرستار فرشته‌گونه و نورانی (نگین معتضدی) در بیمارستان شلوغ، چرا فقط سراغ او می‌آید؟ او چرا نورانی است؟
  6. او اشتباهاً هزینه بیمارستان شوهر مرده‌ی پیرزن تنها را هم پرداخت می‌کند؛ هرچند عمدی نیست، ولی بیخیال پس گرفتن پولش می‌شود. اگر بپذیریم فرم پرکردن و پرداخت هزینه از روی محبت و مهربانی است؛ تحویل گرفتن میّت درحالی که او اصلاً چهره‌اش را نمی‌شناسد، چه توجیحی دارد و اصلاً چگونه می‌تواند اتفاق بیافتد؟
  7. او چرا قدرت گفتن «نه» ندارد؟ آیا از یک وکیل، چنین شخصیت منفعلی قابل قبول است؟ مسعود شصت‌چیِ مرد هزار و دوهزارچهره که در زیرزمین ثبت احوال و در میان قفسه‌های تاریک و تنهای بایگانی کار می‌کند، می‌تواند منفعل باشد و قدرت «نه گفتن» نداشته باشد، اما وکیلِ مرفّه نمی‌تواند. موفقیت یک وکیل بیش از هرچیز در گروی فن بیان و فعال بودنش است.
  8. حتی اگر رساندن پیرزن به بهشت زهرا باز هم از روی محبت باشد، قطعاً ماندن او در کنار پیرزن هیچ دلیلی ندارد و ماندن او -حتی در فیلم- بی‌دلیل است!
  9. چرا مهرداد تلقین میت را انجام می‌دهد؟! چرا تمام جمعیت دو اتوبوس فامیل پیرزن، برای این کار به مهرداد خیره می‌شوند؟ مهرداد برای آنها غریبه است، پس چرا از او چنین توقعی دارند؟! چرا او زیر بار این کار می‌رود؟ این صحنه‌ی کمیک -که بیشتر مناسب آیتم طنزی برای مجموعه‌ای مثل «عطسه» است- چه نسبتی با داستان رئال فیلم دارد؟ بعد از دفن میت، چرا مهرداد صحنه را ترک نمی‌کند و باز هم کنار پیرزن می‌نشیند؟ چرا پیرزن توقع دارد که مهرداد مراسم ناهار را هم برگزار کند؟ چرا مهرداد زیر هزینه‌ی چنین کاری می‌رود؟!
  10. چرا مهرداد وارد جریان اعتراض صنفی می‌شود؟ او که آرام در حال عبور از پیاده‌رو بود، چرا مسیرش را عوض می‌کند؟
  11. پلک‌زدن مکرر و زیاد مأمور اطلاعاتی (مهران مدیری) به خاطر لنز است یا دلیل دیگری دارد؟ اگر او ماموری احمق و زبان نفهم است که سؤالات بی‌معنا می‌پرسد، چه‌طور اطلاعات طبقه‌بندی دقیقی از فیلم‌های ضبط‌شده‌ی گوشی مهرداد در اختیار دارد؟ و اگر او ماموری باهوش است، پس معنای سؤالات ابلهانه‌ی او از مهرداد چیست؟ مهم‌تر از همه چرا و چه‌طور او به صداقت مهرداد پی می‌برد و او را آزاد می‌کند درحالی که سندهای مهمی (فیلم‌برداری از بیمارستان و بهشت‌زهرا) در اختیار دارد؟ چه‌طور ممکن است کل مدت زمان دستگیری و بازجویی اطلاعاتی در دو-سه ساعت انجام شود؟!؟
  12. در یکی از فیلم‌های جاسوسی شده، صحنه‌ی بی‌فروغ دفن شوهر پیرزن را به‌عنوان دفن هنرمند معروف معرفی می‌کند. در چنین روزگاری که کوچکترین خبرها از روش‌های مختلف و توسط افراد مختلف در فضای مجازی مخابره می‌شود، چنین کلیپی چقدر ارزش خبری دارد و چه‌کسی آن را باور می‌کند؟ این نگاه نادرست به دلیل دوری مدیری از فضای مجازی و مناسبات حاکم بر آن نیست؟
  13. خانمی که مسئول یکی از باجه‌های بانک است، تنها با یک «مهر زدن» و بدون دریافت پول، کار او را راه می‌اندازد؟ این چه مُهری است که مسئول باجه -و نه رئیس شعبه- می‌تواند بزند و کار او را بدون دریافت پول حل کند؟ مشکل او اساساً برای آمدن به بانک مُهرزدن بود یا پرداخت قسط؟ چطور مسئول باجه می‌داند که بابت یک روز تأخیر در پرداخت قسط، اتفاقی نمی‌افتد ولی رئیس شعبه نمی‌داند؟
  14. نریشین کلیپ‌هایی که مأمور اطلاعاتی به مهرداد نشان می‌دهد، صدای همسر او (مهناز) است. پس می‌توان نتیجه گرفت که همسر او جاسوس است؛ با این حال چرا مهرداد در پایان فیلم برخوردی نمی‌کند و انگار اتفاقی نیافتاده و بی‌خیال جواب تلفن او را می‌دهد. پایان‌بندی فیلم بسیار مبهم و بی‌معناست! تصویر روی تصویر مهناز در موبایل مهرداد زوم می‌شود و صدای هم‌همه می‌آید، انگار که جمعیتی در حال تماشای آن‌ها هستند! این پایان می‌خواهد خصوصی نبودن فضای مجازی را برساند یا چه؟!

فیلم‌نامه‌ای با چنین مشکلاتی می‌تواند قسمتی از سریالی ۹۰قسمتی مثل پاورچین باشد، اما برای فیلم سینمایی، اتودی بیش نیست! آیا این فیلم‌نامه، واقعاً نوشته‌ی خود مدیری است یا فیلم‌نامه‌ی تغییریافته‌ی خشایار الوند؟ بهتر نبود از مشورت چند نویسنده‌ی باتجربه استفاده می‌شد؟

غیر از فیلم‌نامه، کارگردانی نیز با مشکل روبروست. کارگردان نتوانسته سینما بیافریند. به‌نظر می‌رسد تجربه‌ی بلندمدت سالیان دراز مدیری در برنامه‌سازی در فضای بسته، قدرت کار در فضای باز را از او گرفته است. همکاری با یکی از بهترین تصویربردار سینمای ایران (محمود کلاری) نیز نتوانسته در این زمینه توفیقی برای او به ارمغان بیاورد. کارگردان اصرار دارد از نماهای باز فرار کند؛ حتی در صحنه‌های پرجمعیت هم نماهای باز مشاهده نمی‌کنیم؛ لذا سکانس‌های پرجمعیت نیز بی‌فروغ و کم‌مایه برداشت شده‌اند.

«ساعت ۵عصر» در قدوقواره‌ی اثر سینمایی نیست. مدیری می‌توانست با پلاتوهای چند دقیقه‌ای‌اش در وسط فرازهای داستان این فیلم، یک قسمت کامل از برنامه‌ای آیتمی مثل «شوخی کردم» بسازد. «ساعت ۵عصر» تمام هنر مدیری در سینماست یا شوخی او با مخاطب است؟ مفاهیم انتقادی فیلم، در نهایت خلاصه‌ای از چند قسمت از استندآپ‌های دورهمی اوست! هرچند «ساعت ۵ عصر» به‌عنوان کار اول مدیری توانست رکوردهایی بشکند و احتمالاً به فروش نسبی خوبی دست پیدا کند، اما حتماً آینده‌ سینمایی مدیری با این دست‌فرمان با چالش‌هایی جدی روبروست.

[۱] [4] سایت خبری عصر ایران، کد خبر: ۷۳۱۸۷