به گزارش سوره سینما به نقل از روابط عمومی مرکز مستند سوره، در این نشست مباحث مختلفی پیرامون فعالیت نهضت آزادی و دولت موقت انقلاب اسلامی در کشور مطرح شد.
یعقوب توکلی در ابتدای صحبتهای خود ضمن اشاره به مباحث مطرح شده در جلسه روز گذشته گفت: در جلسه گذشته درباره گروههای سیاسی غیرمسلح و احزاب سیاسی شکل گرفته در دوران رژیم پهلوی صحبت کردیم. در دهه ۵۰ و ۶۰ هر کدام از این گروهها تبدیل به محور قضایا میشوند و بخشی از تحولات را رقم میزنند. در همین راستا و در جلسه گذشته، سیر تاریخی و ظرفیتهای جبهه ملی را بررسی کردیم و گفتیم که آنان در سال ۵۷ بخشهایی از رژیم پهلوی را به دست گرفتند و پس از آن نیز وارد انقلاب اسلامی شدند اما به دلیل مخالفت با انقلاب و تبدیل شدن به اپوزیسیون، از انقلاب اسلامی جدا شدند. در جلسه امروز، راجع به نهضت آزادی بحث خواهیم کرد و آن را از زمان شکل گیریاش به عنوان یک جریان فکری تا تاثیرات آن بر فضای سیاسی کشور و تحولات آن در دهه ۵۰ و ۶۰ مورد بررسی خواهیم داد.
۳ شخصیت مهم در نهضت آزادی؛ بازرگان، طالقانی و سحابی
وی به معرفی نهضت آزادی پرداخت و گفت: وقتی نهضت آزادی را بازخوانی میکنیم، در ابتدا باید ۳ شخصیت مهم و محوری را بشناسیم که به نوعی عناصر میانی در جبهه ملی بودند. در حقیقت به عنوان نیروهای اصلی جبهه ملی نبودند و در ردههای پایینتر آن قرار میگرفتند. اولین شخصیت، مهندس بازرگان است، دومی آقای طالقانی است و سومی نیز یدالله سحابی است. مهندس بازرگان جز دانشآموزانی است که در زمان رضاشاه به فرانسه رفت، در آنجا مهندسی مکانیک خواند و برعکس بقیه دانشجویانی که به خارج رفتند و بعضا متدین بودند و سپس دست از تدین خود برداشتند، آقای بازرگان متدین باقی ماند و دست از دین خود برنداشت. در حقیقت، دینداری او و مظاهر مذهبی ایشان حفظ شد. در مقابل کسانی بودند که با غرب رفتن، دینشان را از دست دادند. برای مثال، دکتر علیاکبر سیاسی در آن زمان طلبه بود و هرچهقدر که پدرش تلاش کرد او را در مسیر مذهبی بودن نگه دارد، نتوانست. او وقتی که در فضای دانشگاه قرار گرفت، نه تنها سکولار شد بلکه جز منتقدین دین نیز قرار گرفت. اشخاص فراوانی بودند که اینچنین بودند و وقتی در مسیر نظام آموزشی آن زمان قرار گرفتند، آرامآرام غیر متدین شدند و دینداری را کنار گذاشتند. آقای یدالله سحابی نیز مانند مهندس بازرگان بود. او رشته مهندسی معدن خواند اما دینداری خود را مانند مهندس بازرگان حفظ کرد. جالب است که ایشان در کنار رشته مهندسی معدن، مطالعات ویژه دینی نیز دارد. حال وقتی که این دو نفر برگشتند و هیئت علمی دانشگاه تهران شدند، میبینید که هر دو کلاس قرآن و آموزش دین برگزار میکنند.
بازرگان، پیشرو در فلسفه علمگرایی/ فهم علمی از دین
وی اضافه کرد: با این وجود، در فضای مباحث دینی، موضوع بسیار مهمی در ذهن این دو نفر شکل گرفت و آن هم اثرپذیری از فضای علمگرایی اوایل قرن ۲۰ است. علمگرایی به این معنا که ما همهی مباحث جهان را از منظر علوم ببینیم. در حقیقت آنچه که میخواهیم در فضای مذهب و دینداری بفهمیم باید از طریق فهم علم باشد و دانش بشری آن را تایید کند. به عبارت بهتر، آنان به دنبال فهم علمی از دین میگشتند. پیشرو این دیدگاه در جهان اسلام، سید احمدخان است. او به عنوان اولین نفر، مباحث تطبیق علم با دین را در دست میگیرد و پس از او مهندس بازرگان است که به این موضوع توجه میکند و در آن پیشرو است. مثالهای زیادی برای برقراری ارتباط بین دین و علم وجود دارد. مثلا اینکه بگوییم نجاسات، میکروب هستند، جز این موارد میباشد. هر گونه تفسیر علمی از مسائل شرعی جز این دسته از موضوعات قرار میگیرد. مهندس بازرگان از این زاویه به مباحث دینی توجه داشت فلذا دیدگاه علمگرایانه به دین توسط ایشان در ایران رواج پیدا کرد. یکی از مشهورترین کتابهای آقای بازرگان در این فضا، کتاب «اسلام و مطهرات» است و کتاب مشعور دکتر سحابی در این حوزه کتاب «تکامل انسان» است که در آن نظریات تکامل را آورده است و روی آن بحث کرده است. بعدا این مسیر در ایران ادامه پیدا کرد. اکنون این نگاه را میتوان در کتاب آقای بیآزار شیرازی و دکتر محمد گلشنی دید.
شریعت سنگلجی که بود و چه آیینی را در کشور تبلیغ کرد؟
توکلی به معرفی محمود طالقانی پرداخت و گفت: شخصیت دیگری که در این فضا حضور دارد، آقای سید محمود طالقانی است. او پسر مرحوم سیدابوالحسن طالقانی است که خود ایشان از جمله فعالان جنبش مشروطه بوده است و دوستیهایی با شریعت سنگلجی دارد. در مورد شریعت سنگلجی باید بگویم که در جهان اسلام گستره وسیعی از ادبیات انتقادی نسبت به تشیع داریم. این ادبیات انتقادی طی یک دورهای توسط نویسندگان وهابی علیه شیعه گسترش پیدا کرد. آنان در کتابهای مختلف شیعیان گشتند و روایات ضعیف را پیدا کردند و با استفاده از این روایات، انتقاد خود را بیان کردند. برای مثال زیارت قبور، بحث مربوط به توحید، بحث مربوط به شفاعت و … را مورد نقد قرار دادند. آنان معتقد بودند که تنها سندی که برای ما قابل اعتماد کردن و عملکردن است، قرآن است. آنان میگفتند که ما نمیتوانیم به یک روایت به عنوان یک سند دینی اعتماد کنیم و براساس آن عمل کنیم. هر آن چیزی که در قرآن گفته شده است، مورد اعتماد بوده و باید به آن اعتماد کنیم. این جریان به قرآنیون معروف است که آثار و تالیفات زیادی راجع به این طیف نوشته شده است. افراد زیادی از طیف قرآنیون را داریم که به احادیث و روایات تمسک ندارند بلکه عمده توجه آنان به قرآن است و آن را تنها منبع جدی و مورد اعتماد میدانند. آقای صادقی تهرانی یکی از این افراد بود که اعتقاد به طیف قرآنیون داشت. آن ادبیات انتقادی وهابیت از یک سو و فضای ذهنی مربوط به معرفتشناسی به وسیله قرآن طیفی را در ایران شکل داد که آنان نسبت به جریان معمول تشیع در ایران منتقد بودند. بخشی از زبان آنان و انتقاداتشان، زبان انتقادی از مسیر وهابیت بود. بدین معنی که بسیاری از مواردی که وهابیت نسبت به تشیع ایراد گرفته بودند را مورد استفاده قرار دادند. بخشی از ادبیات انتقادی آنان نیز مربوط به اعمال فرهنگی کشور بود و ربطی به وهابیت نداشت. برای مثال، در مراسم عزاداری سیدالشهدا هر شهری فرهنگ خاص خود را دارد و هر جایی روشی خاص دارد. انتقاد نسبت به این فرهنگها و باورها که تاحدودی در بین طیفی از شیعیان خیلی جدی شده بود، توسط بعضی از بزرگان نوشته شد. برای مثال آقای جبلعاملی کتابی به نام عزاداریهای نامشروع دارد که توسط جلال آل احمد ترجمه شده است. در این طیف اولین کسی که به طور جدی مورد توجه است و به انتقال ادبیات انتقادی وهابیت در حوزه علمیه پرداخته است، اسدالله خرقانی است. بعد از او شریعت سنگلجی است که به این کار اهتمام میورزد. این افراد، به دلیل نوع انتقادی که به بعضی از باورهای اجتماعی علمی و فرهنگی دارند، در بین مذهبیهای دانشگاهی با نام نواندیش معروف هستند. این طیف، هرازگاهی کتابهایی در این حوزه نوشته است و در آن حرفهای خود را بیان کردهاند. شاید بتوان گفت که بعضا ادبیات انتقادی این طیف شبیه به ادبیات وهابیت بوده است و به همین دلیل است که برخی اوقات میشنویم که فلانی وهابی است و …
این کارشناس تاریخی بیان داشت: هم آقای طالقانی و هم پدر ایشان از جمله کسانی هستند که به شریعت سنگلجی علاقهمند هستند و در روش تفسیری خودشان نیز تاحدود زیادی قرآن گرا شناخته میشود. در حقیقت جز کسانی است که خیلی به احادیث توجه ندارند و منتقد زبان حدیثی در بعضی موارد هستند. بنابراین یک شخصیت علمگرا از یک طرف و یک شخصیت حوزوی که منتقد بخشی از مباحث حوزه هم هست و به نوعی روشنفکر نیز هست، با یکدیگر حلقه کوچکی را در داخل جبهه ملی شکل میدهند. با وجود این که اکثر عناصر اصلی جبهه ملی، افراد سکولاری هستند، این چند نفر آدمهای مذهبی هستند و حتی ارتباطاتی نیز با روحانیت و از جمله آقای بروجردی دارند. این موضوع به حدی بود که وقتی آنان میخواستند مدرسه کمال را در تهران بنا کنند، بخشی از هزینه ساخت آن را آقای بروجردی تقبل کردند. این افراد به لحاظ ذهنیت سیاسی، زیر پرچم جبهه ملی بودند و به نوعی طرفدار دکتر مصدق بودند. آقای بازرگان در دولت مصدق جز مدیران رده دوم است و رئیس سازمان آب و برق تهران بود. حتی زمانی که میخواهند هیئت خلع ید را به شرکت نفت بفرستند، یکی از عناصر اصلی و فنی این مجموعه، مهندس بازرگان است. بعد از شکست نهضت ملی و کودتای ۲۸ مرداد، آنان از دستگاه سیاسی کنار گذاشته میشوند و به صورت مستقل کار خود را انجام میدهند. با اینحال، فعالیت سیاسی خود را دنبال میکنند و سازمان معروف نهضت مقاومت ملی را سازماندهی میکنند. این جریان مجموعه نشستهایی است که پیرامون مقاومت در برابر کودتا برگزار میشود و فقط تعدادی بیانیه از سمت آنان صادر شد. این جریان به شدت سرکوب شد و رژیم پهلوی به شدت در برابر مقاومت کرد.
ماجرای تشکیل نهضت آزادی؛ انشعابی از جبهه ملی به دلیل تسلیت نگفتن به مناسبت فوت آقای بروجردی
او به ماجرای تشکیل شدن نهضت آزادی به عنوان انشعابی از جبهه ملی اشاره کرد و گفت: در سال ۱۳۴۰ و هنگامی که آقای بروجردی از دنیا رفت، آنان تصمیم گرفتند که در تاسف فوت آقای بروجردی بیانیه صادر کرده و مراسم ختمی برگزار کنند. سران جبهه ملی به این کار رضایت ندادند و آنان در اعتراض به این مساله اعلام انشعاب کردند. در حقیقت نقطه اختلاف نهضت آزادی و جبهه ملی به فوت آقای بروجردی و برگزاری مراسم ختم برای ایشان برمیگردد. در سال ۱۳۴۰، آنان بیانیه تشکل نهضت آزادی را صادر کردند و عملا نهضت آزادی با وجود مصدقی بودن و اعلام پایبندی به قانون اساسی مشروطه و این شعار که شاه در ایران باید سلطنت بکند نه حکومت از جبهه ملی جدا شد. بارقههای مذهبی بودن نهضت آزادی منتج به این شد که طیف زیادی از عناصر مذهبی کشور با آنان رفتو آمد داشتند. برای مثال روحانیت با آنان رفتوآمد داشتند و بعضا به عنوان عنصر نهضت آزادی شناخته میشدند. برای مثال آقای مطهری با این دوستان رفاقت داشت، در سخنرانیهایشان شرکت میکرد و … همچنین آقای باهنر، آقای هاشمی رفسنجانی، آقای بهشتی و … ارتباط نزدیکی با آنان داشتند. جلسات مذهبی زیادی برگزار میکردند. این موارد که اشاره کردم، تفاوتهای جریان نهضت آزادی و جبهه ملی است و هرچهقدر هم که جلوتر میرویم این موضوع جدیتر میشود. در سالهای بعد از تبعید امام، شاهد گسترش همکاری بین طیفهای مختلف به ویژه طیفهای مذهبی کشور با نهضت آزادی هستیم. در همین جریان میبینید که سخنرانیهای تندی هم صورت میگیرد و آن سخنرانی تند و تیز آقای بازرگان در حرم امام رضا بسیار معروف است. این کارها مورد رضایت طرفین نیز هست. یعنی رضایت فکری در بین مخالفان برای نهضت آزادی به صورت جدی وجود دارد.
نهضت آزادی به دنبال تغییر نظام سیاسی در کشور نبود/ شعار آنان کاهش قدرت شاه و کاهش فشار سیاسی بود
توکلی اضافه کرد: علاوه بر این، شاهد این واقعیت هستیم که نهضت آزادی به دنبال تغییر نظام سیاسی کشور نیست. او به این فکر نمیکند که میخواهد نظام سیاسی را عوض کند حتی به دنبال ایجاد جریان حکومت مذهبی جدید نیز نیست. شعار اصلی آنان کاهش قدرت شاه و کاهش فشار سیاسی و آزادی انتخابات است. در حقیقت همان فرصتی که در ماجرای نهضت ملی فراهم شد و آقایان به مجلس رفتند و توانستند اظهار نظر و مخالفت بکنند، راضیشان میکرد. بیاستعدادی رژیم پهلوی این بود که مخالفانی در این حد و اندازه را هم سرکوب میکرد و با آنان وارد بازی نمیشد. البته ۱-۲ بار اسدالله علم سعی کرد که از آنان استفاده کند. حتی در دوران نخستوزیری علی امینی توافقاتی را با آنان داشت که پستهایی در حد سفارت و معاون وزارت به آنان بدهد اما وقتی که امینی سقوط کرد و علم نخستوزیر شد در حد همان جلسات خوردن آبگوشتهای ولایتی هم به آنان اعتنا نکرد. میخواهم بگویم که از نهضت آزادی، اراده شکل گیری یک حکومت جدید را نمیبینیم و فقط کاهش فشار رژیم پهلوی مورد نظر آنان بود. با این وجود، وقتی اسناد ساواک را مطالعه می کنید، میبینید که عمده کسانی که دستگیر شدند و پرونده دارند، قرابت آنان با نهضت آزادی را مدنظر دارد و این موضوع را در پرونده آنان ذکر کرده است. کمتر موردی پیش میآید که ساواک بفهمد که این افراد ارتباط زیادی با نهضت آزادی ندارند.
افزایش قدرت اجتماعی و فرهنگی نهضت آزادی با ریاست بر حسینیه ارشاد/ نهضت ملی حتی از مبارزه با جریان استعمار نیز میترسید
توکلی به افزایش قدرت اجتماعی و فرهنگی نهضت آزادی اشاره کرد و گفت: در دهه ۵۰، نقش اجتماعی و فرهنگی عوامل مختلف نهضت آزادی در بخشهای مختلف کشور گسترش پیدا میکند. دلیل این موضوع این است که حسینیه ارشاد به عنوان یک مرکز مهم فعالیت فرهنگی نهضت، در اختیار آنان قرار میگیرد و سخنرانیهای آقای بازرگان از این طریق به گوش مردم میرسد. همچنین اعتقادات مذهبی آقای بازرگان، طالقانی و سحابی به بسط این جریان کمک زیادی میکند و ساواک به دلیل همین موضوع، ملاحظه آنان را میکرد چرا که دستگیری آنان مساله ایجاد میکرد. خود آقای بازرگان نیز به این موضوع اشاره میکند و میگوید که وقتی ما را دستگیر میکردند، به این دلیل که استاد دانشگاه بودیم و شانیت داشتیم، ملاحظه میکردند و اذیت نمیکردند. دستگیریها و شکنجه و آزار بیشتر شامل جوانترها بود و بیشتر به سراغ چریکهای مسلح میرفتند. در جریان انقلاب اسلامی، شاهد این مساله هستیم که نهضت آزادی با جریان انقلاب در بسط اعتراضات همراهی دارد اما در هدفگذاری همراه نیست. این مساله مشخص است که نهضت آزادی به دنبال تشکیل حکومت اسلامی نیست و هیچ بیانیهای در مساله تشکیل حکومت اسلامی و تغییر حکومت صادر نمیکند. عمده بیانیههای آنان در مبارزه با استبداد است. البته در مبارزه با استبداد نیز این ترس را دارند که مبادا وارد جریان جدی مبارزه با استعمار نشوند. در حقیقت، مبارزه با آمریکا برای آنان یک مرز جدی و قابل توجه است. جالب است که ادبیات انتقادی بینالمللی آن بیشتر ناظر بر رفتارهای نیکسون کیسینجر است فلذا در نوشتههای آنان بیشتر به تصمیمات نیکسون انتقاد دارند و در مباحث دیگر بسیار ملاحظه میکنند که خیلی وارد انتقاد از آمریکا نشوند. در نوشتههای خود بارها این موضوع را اعلام میکنند که نسبت به رفتارهای نیکسون اعتراض دارند و اعتراض دیگری به سیاستهای خارجی آمریکا ندارند. آنان این خط قرمز را دارند که با پدیده استعمار وارد درگیری نشوند. دلیل این موضوع این است که آنان اعتقاد داشتند که امپریالیسم قدرتی است که نمیتوان با آن جنگید، آن را نابود کرد و یا آن را نادیده گرفت. کمونیستها نیز چنین اعتقادی داشتند و خیلی دوست نداشتند که وارد مبارزه با امپریالیسم بشوند چرا که میگفتند نمیتوانیم بر آن غلبه کنیم. بنابراین باز هم تکرار میکنم که توقع آنان در حد کاهش استبداد است و به دنبال آزادی انتخابات، مطبوعات و کاهش شکنجههای زندانها هستند.
ماجرای دیدار بازرگان با امام در آذر ۵۷، درخواست فرصت برای محمدرضا توسط بازرگان!!!
این کارشناسی مسائل سیاسی به ماجرای دیدار بازرگان با امام خمینی در آذر ماه سال ۵۷ اشاره کرد و گفت: در آذرماه ۵۷ و زمانی که کاملا مشخص بود که رژیم پهلوی ماندنی نیست، آقای بازرگان به دیدار امام میرود و به ایشان میگوید که اگر اجازه بدهید، اکنون که رژیم پهلوی تضعیف شده است، ما اجازه برگزاری انتخابات آزاد را بگیریم و از این طریق وارد مجلس بشویم و با ورودمان به مجلس، این مساله را مطرح میکنیم که قانون اساسی باید تغییر کند. امام در جواب او میگوید که به ایران بروید و به فکر تشکیل دولت باشید. این که فکر کنید از طریق مجلس این رژیم میتوانید به آزادی انتخابات برسید، فکر درستی نیست. مردم بعد از سالها تلاش وارد عرصه شدند و اگر شعار انتخابات آزاد را مطرح کنید، به محمدرضا فرصت دادهاید. اگر به او فرصت بدهید، آرامآرام دوباره قدرت خواهد گرفت و مانند ۲۸ مرداد برمیگردد. بازرگان به امام میگوید که ارتش آمریکا اجازه نخواهد داد که ما بتوانیم دست به کاری بزنیم. امام در پاسخ به او میگوید که وقتی من برگشتم همه مسائل را حل میکنم. هم مساله ارتش را حل میکنم و هم مساله آمریکا را حل میکنم. شما فقط به فکر تشکیل دولت باشید.
تنها کسی که برای مسیر انقلاب اسلامی استراتژی داشت، امام خمینی بود
او اضافه کرد: باید بگویم که نهضت آزادی واقعا برنامهای برای تغییر حکومت در کشور نداشت. حتی اگر کتاب راه نرفته آقای بازرگان را مطالعه کنید، میبینید که آنان برنامهای برای این کار ندارند و نمیدانستند که برای آینده کشور چه برنامهای باید اجرا کنند. البته گروههای دیگر نیز مانده بودند و نمیدانستند که چه باید بکنند. تنها کسی که برنامه داشت و برای مسیر خود استراتژی قائل بود و همه چیز را پیشبینی کرده بود، فقط و فقط خود امام بود و بقیه برنامهای نداشتند.
اشتباهی که اشتباها درست از آب درآمد؛ منطقیترین و نزدیکترین گزینه برای نخستوزیری دولت انقلاب چه کسی بود؟
توکلی تاکید کرد: با اینحال، آقای بازرگان منطقیترین و نزدیکترین کس برای نخستوزیری بود و به طرز عجیبی منطق انقلابها حکم میکرد که در ابتدا عناصر محافظه کار را در راس قرار بدهیم. جالب است بدانید که گفته میشود باید در ابتدای هر حکومت کسانی که به رژیم قبلی متصل نبودند اما انقلابیون خیلی سینهچاکی نیز نبودند را به حکومت برسانید چرا که حالتی از دولت محلل را پیدا میکنند. این موضوع تقریبا در تمام انقلابها از جمله کوبا، روسیه و … نیز رخ داده بود. در کتاب چهار انقلاب نیز به این موضوع اشاره میشود و گفته میشود که در ابتدای هر انقلاب، افراد محافظهکار به قدرت میرسند. با توجه به این توضیحات، مهندس بازرگان بهترین کسی بود که میتوانست در خدمت انقلاب قرار بگیرد چرا که وقتی بقیه عناصر انقلاب را مطالعه میکنید، میبینید که اکثر آنان بیش از مدیریت یک مدرسه را انجام نداده بودند. در حقیقت بخش اعظم چهرههای انقلاب که به مجلس یا وزارتخانهها وارد شدند، معلمین مدارس بودند. بعضی از آنان حتی مقررات اداری را به خوبی نمیدانستند. برای مثال آقای مطهری با وجود اینکه میتوانست استاد تمام دانشگاه تهران باشد، بعد از ۲۰ سال خدمت، هنوز در سطح یک مربی باقی مانده است. البته بخشی از دلیل این موضوع این بود که رژیم اجازه نمیداد و بخشی دیگر به این دلیل بود که این آقایان به دنبال فرآیند اداری انجام این کار نبودند. در مورد انتخاب بازرگان در این زمان باید بگویم که چنین انتخابی طبیعی بود و بسیار درست بود. ممکن است که عدهای بیایند و بگویند که این انتخاب نادرست بوده است اما من معتقدم که حتی این اشتباه نیز طبیعی بود چرا که گزینه دیگری که در دسترس باشد که قبلا تجربه اداری جایی را داشته باشد، وجود نداشت. با بازگشت امام به کشور و انتخاب بازرگان به عنوان نخستوزیر در ۱۵ بهمن ۵۷، بازرگان تبدیل به شخص اول اجرایی کشور میشود و به شدت در میان مردم نیز محبوب است و مورد حمایت آنان قرار میگیرد.
بازرگان با انقلاب اسلامی و تحول حکومت همراه نبود/ تذکرات چندباره امام به او برای اصلاح امور
توکلی به موضوع بسیار مهمی راجع به بازرگان اشاره کرد و گفت: با پیروزی انقلاب، مهندس بازرگان، نخستوزیر انقلاب میشود. به فاصله کوتاهی مشخص میشود که مهندس بازرگان با انقلاب اسلامی و تحول حکومت همراه نیست. او خودش را در یک وضعیتی شبیه به وضعیت دولت مصدق میبینید فلذا به دنبال تغییر جدی نیست. میبینید که یکی دو ماه بعد، امام خمینی بیانیه میدهد و به او میگوید که چرا فلان کارها تاکنون انجام نشده است و چرا جدی نیستید؟ از این به بعد، اعتراض مداوم امام نسبت به عملکرد ایشان آغاز میشود. البته در موارد دیگری نیز امام به ایشان تذکر میدهد و موضوعات مختلفی را به او یادآوری میکند که از آن جمله ماجرای کردستان است.
مروری بر تمام اشتباهات دولت بازرگان؛ از بسط درگیریها در کردستان تا کاهش طرح سربازی و از دست دادن ۱۲ میلیارد دلار پول مردم
در ماجرای کردستان شاهد یک مصامحه همراه با ناآگاهی هستیم. سرلشگر قرنی به عنوان رئیس ستاد مشترک ارتش بیان میکند که حزب دموکرات، حزب جداییطلب در کردستان است و آقای جلال طالبانی نیز این موضوع را مجددا یادآوری میکند و میگوید که شعارهای کردستان، شعارهای استقلالطلبانه است. علیرغم این که آقای قرنی تلاش کرد تا با شکستن دیوار صوتی و انداختن خمپاره منور بعضی از کسانی که با مساله نظامی آشنا نیستند را بترساند و سر جای خودشان بنشاند، دولت بازرگان در همین حد هم مقاومت آقای قرنی را نمیپذیرد و نامهای که بین این دو رد و بدل میشود همین موضوع را نشان میدهد. نتیجه این موضوع برکناری سرلشگر قرنی است. برکناری او یک ضربه جدی به جریان انقلاب بود و این ضربه با ترور او توسط فرقان، تکمیل شد. قرنی جز معدود کسانی بود که ماهیت بسیاری از مسائل را در ایران میشناخت. او به دلیل سقه اطلاعاتی خود، بسیاری از این پدیدهها را میشناخت. زمان زیادی گذشت تا ما بتوانیم به انباشت اطلاعاتی به اندازه اطلاعات او برسیم. آقای بازرگان به سرعت او را حوزه قدرت دور کرد و البته برخورد بسیار بدی نیز با او داشت. بلافاصله پس از این ماجرا، سرلشگر فربد سرکار آمد. او دستیار ژنرال الکساندر هی، رئیس ناتو در اروپا بود و ارتباطات بسیار خوبی با ژنرال هی داشت. بعد از آمدن او، پادگانها در کردستان خلع سلاح شد و بعد از ترور شهید قرنی، ماجرای گنبد شروع شد. در سفری هم که هئیت حسن نیت به کردستان دارد، آقای طالقانی بعدا بیان میکند که در آن سفر حزب دموکرات ما را فریب داد. یک چیزهایی مانند کلهقند را در برابر ما آورد و به ما گفت که اینها را سپهبد قرنی بر سر ما ریخته است. در حالی که اینها منور بود. یکی از بحثهای جدی که در آن زمان وجود داشت، اشتباه بزرگ دادن سلاح به اعضای حزب دموکرات بود. آنان به این بهانه که میخواهند از خود دفاع کنند، مقداری سلاح گرفتند و از همانجا هم زمینه حمله به پادگانها فراهم شد. در سالیان اخیر، این موضوع رد شده است اما این واقعه به صورت جدی وجود داشت. نتیجه سیاست دولت بازرگان در کردستان، بسط درگیری در منطقه است و متاسفانه اقدامات بازرگان و دولت آن منتهی به گسترش درگیریهایی شد که میتوانست گسترش پیدا نکند. به نظر میرسد که عدم شناخت آنان نسبت به مساله گسترش شورش ضربات بسیار بدی را به انقلاب زد.
طرح کاهش سربازی و خالی شدن پادگانها/ عراق در کمین است!
موضوع مهم دیگری که باید راجع به اقدامات دولت بازرگان بگوییم، موضوع طرح کاهش سربازی است. این اقدام درست در زمانی رخ داد که کشور نیاز به دفاع دارد و ممکن است که مورد هجوم قرار بگیرد. ما یک ژستی آمدند و گفتند که ما با هیچ کشوری جنگ نداریم و نمیخواهیم بجنگیم. وزارت دفاع تغییر نام پیدا کرد و دوره دوساله سربازی به دوره یکساله سربازی کاهش پیدا کرد. با کاهش دوره سربازی، این نتیجه رخ داد که جمعیت سربازان حاضر در پادگان نصف شدند و به نوعی پادگان خالی شد. بازرگان در همین ایام فرمان دیگری را نیز صادر کرد و آن هم این بود که هر افسری باید به شهر خودش برگردد. این اقدام او باعث شد تا عملا ارتش از کار بیفتد و زمینههای هجوم به ایران اتفاقا از همینجا شروع شد.
یک جمله غیرمسئولانه که ۱۲ میلیارد دلار را باد هوا کرد!!
یکی دیگر از مسائلی که در این زمان رخ میدهد، موضوع الغای قرارداد فیمابین ایران و آمریکا است. دقت کنید که در یک ماه اخیر حکومت بختیار، یکی از اقداماتی که این دولت انجام داده بود و آمریکاییها آن را به بختیار تکلیف کرده بودند، این بود که یک مصوبه را به مجلس بیاورند و اعلام کنند که قراردادهای فیمابین ایران و آمریکا در دورههای آتی به اعتبار خود باقی است و اگر دولت ایران اعلام الغای قرارداد بکند، پیشپرداختهای داده شده به شرکتهای آمریکایی، قابل عودت نخواهد بود. در همین زمان، حدود ۱۲ میلیارد دلار پول به آمریکاییها برای خرید انواع سلاح داده بودیم و بنا به این مصوبه امکان لغو قرارداد وجود نداشت مگر آن که از پولمان بگذریم. جالب است که یکی از کارهایی که آقای ابراهیم یزدی انجام داد این بود که او اعلام کرد ما قراردادهای نظامی را نمیخواهیم و اعلام الغا کرد. بنابراین ما با یک اظهار نظر حدود ۱۲ میلیارد دلار به آمریکاییها پرداخت کردیم و دستمان از آن کوتاه شد. البته بعدها مرارتهای حقوقی بسیار زیادی کشیدند تا توانستند بخشی از آن مبلغ را زنده کنند. استنباط کردند که آن حرف در حالت غیرمسئولانهای زده شد و بخشی از این مبلغ را آزاد کردند. بازرگان و ابراهیم یزدی، جلسات دوهفتهیکبار زیادی را با بروسللینگن دارند و جالب است که در تمام این نشستها بروسللینگون بر روی یک مساله تاکید میکند و آن هم این است که هیچ خطری از ناحیه عراق ایران را تهدید نمیکند. در حقیقت، این اطمینان به دولت موقت داده شد که هیچ خطری از جانب عراق ایران را تهدید نمیکند. این اعتماد تا مدتها در دستگاه سیاستخارجی ایران جریان داشت و حتی در زمان بنیصدر وقتی دولت حافظاسد، اقدامات نظامی ارتش عراق را گزارش کرده بود، بنیصدر و وزارت خارجه ایران، این موضوع را نپذیرفته بود.
سیاستدوگانه نهضت آزادی؛ تخریب حزب جمهوری و حمایت از بنیصدر
یعقوب توکلی در بخش دیگری از صحبتهای خود گفت: موضوع مهم دیگری که باید درباره جریان نهضت آزادی در دوره انقلاب مورد توجه قرار گیرد، داستان عجیب رقابت اعضای نهضت آزادی در حصر همدیگر برای رسیدن به قدرت است. به طور عجیب و غریبی شاهد این هستیم که افراد نهضت آزادی همدیگر را نقد میکنند و علیه یکدیگر بیانیه صادر میکنند و به شدت همدیگر را تخریب میکنند. برای مثال این تخریب بین آقای یزدی و دکتر سحابی وجود دارد. حتی این مبارزه علیه آقای سنجابی نیز ادامه پیدا میکند. در حقیقت، شاهد یکدستی بین اعضای داخل و خارج نهضت آزادی در دولت نیستید و رقابت شدیدی بین آنان وجود داشت. در ادامه بنیصدر آمد و او نیز دولت بازرگان و سیاستهای او را به شدت مورد نقد قرار داد. البته نقدهای بنیصدر جدیتر نیز هست. با اینحال جالب است که وقتی بنیصدر در برابر جریان شاگردان امام و مردم مذهبی قرار میگیرد، اینان در مقابله با شاگردان امام و حزب جمهوری پشت سر بنیصدر تجمیع میکنند. فلذا سخنرانی بنیصدر در شهریور ۵۹ را شاهد هستیم که در حالی در میدان شهدا برگزار میشود که مهندس بازرگان و آقای سحابی پشت سر او قرار گرفتهاند. این موضوع در سخنرانی اسفند ماه او نیز تکرار میشود. وقتی ماجرای سازمان مجاهدین خلق و کشمکشهای ناشی از قدرتخواهی سازمان جدی میشود، ما مخالفتی را از ناحیه نهضت آزادی علیه سازمان مجاهدین نمیبینیم. فلذا سازمان همهی فعالیتش را علیه آقای بهشتی و حزب جمهوری قرار میدهد. در حقیقت انتقادات آنان علیه دولت بازرگان برای این بوده است که بازرگان کنار برود و قتی که بازرگان کنار رفت، شاهد این هستیم که همراهی بین این دو جریان تا حدودی رنگ پیدا میکند و مشخص میشود.
ماجرای تسخیر سفارت آمریکا و ادبیاتی که در کشور حاکم شد
وی به ماجرای تسخیر سفارت آمریکا اشاره کرد و گفت: موضوع دیگر مربوط به ارتباط با آمریکا و مساله سفارت است. تحلیلی که در بین نیروهای انقلاب در این زمان وجود داشت این بود که اقدامات تجزیهطلبانهای که در بخشهای مختلف کشور در حال انجام است، توسط سفرات آمریکا هدایت میشود. بعدا که اسناد سفارت منتشر شد، صحت این تحلیل مشخص شد. همچنین خطر اقدام آمریکاییها برای انجام یک کودتای جدید در ایران همیشه وجود داشت و در بسیاری از موارد، نظامیانی نیز در این رابطه دستگیر شده بودند. بعدا که اسناد سفارت منتشر شد، صحت این موضوع نیز مشخص شد و حتی نفری که قصد انجام این کار را داشت، تعیین شده بود. نهضت آزادی در این زمان هیچ علاقهای به طرح موضوع اختلافات شکلگرفته با آمریکاییها ندارد. دقت داشته باشید که در این زمان، کشورمان تحت تاثیر ادبیات مقاومت فلسطینی قرار میگیرد و آن هم گروگانگیری از نیروهای دشمن برای ایجاد فضای مبادله اسرا است. در حقیقت، گروگانگیری تبدیل به روش مستضعیفن برای مقابله با دشمنان میشود. به دلیل شکلگیری چنین ادبیاتی در کشور، میتوان گفت که گروگانگیری خیلی هم چیز نامعمول و عجیب و غریبی نبود. دقت کنید که در آن زمان ما دربرابر آمریکاییها هیچ کار دیگری به جز گروگانگیری نمیتوانستیم بکنیم. تنها کاری که در این بین میشد که انجام داد، گروگانگیری از سفارت آمریکا بود که قبلا دوبار نیز توسط چریک های فدائی خلق انجام شده بود.
دیدار بازرگان با برژینسکی؛ آیا این دیدار واقعا ناآگاهانه صورت گرفت/ انتهای مسیر دولت بازرگان برای تبدیل شدن به اپوزوسیون
توکلی در بخش پایانی صحبتهای خود به دیدار بازرگان با برژینسکی اشاره کرد و گفت: یک اشتباه بزرگی که در این بین انجام میگیرد، ملاقات آقای بازرگان با آقای برژنسکی است. او کسی است که بیشترین تاکید را بر کشتار مردم ایران در جریان انقلاب دارد و عامل قتلهای دستهجمعی مردم ایران بود. این مساله مهم چیزی نبود که ابراهیم یزدی آن را نداند و به نظر من هیچ دلیلی وجود نداشت که آقایان در سفر الجزایر خود به دیدار برژنسکی بروند و با او دیدار کنند. این مساله به بسط اعتراضات و گسترش تظاهرات نسبت به دولت موقت کمک کرد و میتوان گفت که دیدار بازرگان با رئیس جمهور آمریکا، جریان حمله به سفارت آمریکا را تشدید کرد و جدایی او از جریان انقلاب را به اثبات رساند. بعد از کنارهگیری مهندس بازرگان، او عضو شورای انقلاب باقی ماند، در مجلس باقی ماند و جز آرای اول تهران بود. مساله مهمی که در اینجا قابل توجه است، حمایتهای او از ترورهای سازمان مجاهدین خلق است. در کتاب او به نام «انقلاب ایران در دو حرکت» شاهد این هستیم که مهندس بازرگان از مجاهدین خلق به عنوان رزمندههای مجاهد تجلیل میکند او در این کتاب جنگ را ادامه انقلاب ایران معرفی میکند و به نوعی مردم ایران را عامل شروع جنگ معرفی کرد در حالی که او از نزدیک تجاوز عراق را لمس کرده بود و حتی از تمام اتفاقاتی که پیش از انقلاب میان ایران و عراق رخ داده بود نیز مطلع بود. مسیر مهندس بازرگان و نهضت آزادی، بعد از جریان جنگ به سمت اپوزوسیون و دولت مخالف جریان انقلاب پیش رفت در حالی که حتی هنوز هم نمیدانند که چه کار باید بکنند. یعنی اگر همین الان بروید از آقای محمد توسلی بپرسید که چه برنامهای برای آینده ایران دارند، نمیتواند جواب بدهد. تنها کار آنان این است که وضعیت موجود را نفی کنند.