سوره سینما

پایگاه خبری-تحلیلی سینمای ایران و جهان

sourehcinema
تاریخ انتشار:۱۵ آذر ۱۴۰۲ در ۳:۵۱ ب.ظ چاپ مطلب
مسعود سخاوت‌دوست در گفتگو با سوره سینما؛

موسیقی الکترونیک بسیاری از آهنگسازان را بیکار کرده است!

Masood-Sekhavat-Doost

مسعود سخاوت‌دوست در گفتگو با سوره سینما با اشاره به اینکه موسیقی الکترونیک خیلی‌ها را آهنگساز کرده و خیلی از آهنگسازان را از گود بیرون انداخته است، گفت: آن‌هایی که نتوانستند خود را با موسیقی الکترونیک سازگار کنند علی‌رغم اینکه آهنگسازان بزرگی بوده‌اند اما امروز بیکار و از میدان رانده شده‌اند.

سوره سینما هدیه حدادی‌اصل: مسعود سخاوت‌دوست؛ آهنگساز و موسیقیدان، این روزها دو فیلم سینمایی «اخت الرضا» و «حدود ۸ صبح» را روی پرده سینماها دارد و به‌زودی فیلم سینمایی «ضد» که موسیقی آن را نیز این هنرمند ساخته، اکران عمومی خواهد شد.

همچنین موسیقی مجموعه «مرداب» که در شبکه نمایش خانگی در حال پخش است نیز از ساخته‌های مسعود سخاوت‌دوست است. به بهانه آثار در حال اکران و پخش این آهنگساز با او به گفتگو نشستیم که در ادامه می‌خوانید.

عمده موسیقی «اخت الرضا» بر فلوت عربی، قانون و عود استوار است

*چه شد که به پروژه سینمایی «اخت الرضا» دعوت شدید؟ کمی از تجربه آهنگسازی این فیلم بگویید.

پروژه «اخت الرضا» بعد از فیلمبرداری و تدوین نهایی به دست من رسید. تقریبا فرصت مناسبی هم برای ساخت قطعات آن داشتم. یک بحث جغرافیایی و یک بحث تاریخی در این فیلم مطرح بود که سعی شده هر دوی آن ها در موسیقی متن لحاظ شوند. هم جغرافیا و تغییر اقلیم (در مسیر سفری که در فیلم صورت می گیرد)، در موسیقی لحاظ شده و هم بحث تاریخی- مذهبی در آن گنجانده شده است.

از نغمه های مذهبی و سازهایی که برای موسیقی های مذهبی عرب زبان (بخش هایی از سرزمین های فارس که زبان عربی داشتند)، استفاده می شود، در موسیقی این فیلم استفاده کردیم. ارکستراسیون بزرگ است اما سازهای اصلی، سازهای محلی و سازهای فرهنگی آن اقلیم هستند. عمده موسیقی روی سه ساز فلوت عربی (نی)، قانون و عود استوار است. در کنار این سازها از آواهایی نیز استفاده کردیم که نمی دانم روی کدام نسخه کار شده اند، چون ما دو نسخه موسیقی کار کردیم؛ یک نسخه حتی آوای فارسی هم داشت که یک دعایی بود و یک شعری که در مدح حضرت معصومه (س) گفته شده بود، قسمتی از ملودی (آنجایی که کاروان ها به سرزمین فارس می رسند) در آن ایرانی شده بود و آوای زنانه هم داشتیم که بعضا به صورت لالایی یا در بعضی موارد خیلی صاف و نرم بافت ارکستری و محلی را پوشش می داد.

استفاده از سازهای محلی یک امتیاز برای موسیقی فیلم محسوب می شود

*این دقیقا همان ویژگی است که شما را از باقی آهنگسازان متمایز می کند، اینکه در سازبندی از جغرافیای فیلم استفاده می کنید، این کار را در فیلم های دیگری مانند «موقعیت مهدی»، «بدون قرار قبلی» و حالا در «اخت الرضا» هم انجام دادید. اساسا چالش های انجام چنین کاری چیست؟ چراکه دایره سازها زیاد هستند و هر کدام تخصص خود را می طلبند. چگونه برای ساخت موسیقی یک فیلم آماده می شوند؟

در واقع استفاده از سازهای محلی الزامی برای موسیقی فیلم نیست اما اگر وجود داشته باشد یک امتیاز و مزیت محسوب می شود. ما موسیقی های غنی داریم که به لحاظ تاریخی کمتر از سازهای محلی استفاده کردند یا حتی از ملودی های محلی استفاده نکردند و اصلا ملودی محور نبودند! اما اگر استفاده شود یک گزینه و انتخابی است که می تواند امتیاز و مزیت محسوب شود.

به هر حال ما «رپرتوار۱» که به واسطه همراهی ارکستر تنظیم شده باشند را در حوزه موسیقی فیلم کم داریم، از این رو ورود به این ساحت یک چالش محسوب می شود. چون شما رپرتوار کم دارید یعنی نمی توانید رفرنس بدهید که فلان ساز محلی در فلان فیلم در یک ارکستر بزرگ استفاده شده است! اگر هم باشد خیلی انگشت شمار است. خصوصا در بحث موسیقی ایران که این یک موضوع جدی تری است.

به هر حال این کار مورد علاقه ما هست. ما در دانشگاه بحث های موسیقی شناسی قومی را می خواندیم ولی شاید هیچوقت در فضای دانشجویی موقعیت نبود که آن را به عرصه عمل درآوریم. امروز در موسیقی فیلم ما می توانیم آن تئوری ها را عملی کنیم و این چالش را انجام دهیم و به نتیجه برسانیم.

دوست دارم موسیقی فیلم هایی را کار کنم که جنبه های روانشناختی دارند

*دو فیلم در اکران، یک سریال در حال پخش در نمایش خانگی و یک فیلم هم در راه اکران دارید، هر کدام از این آثار فضا و ژانر متفاوت خود را دارند، یک مقدار درباره این موضوع صحبت کنید که سلیقه خود شما در ساخت موسیقی فیلم به کدام یک از این ژانرها نزدیکتر است؟

عموما سلیقه ویژه ای نسبت به موسیقی فیلم ندارم. چون همه ابعاد موسیقی و همه ژانرها را دوست دارم و نسبت به هیچکدام تمایل ویژه تری ندارم. هر کدام چالش های خاص خود را دارند. هم موسیقی های ارکسترال با ارکستر بزرگ و سمفونی چالش برانگیز است و هم موسیقی هایی که مینیمال و محلی هستند، با تک ساز اجرا می شوند و جنبه های روان شناختی دارند، آن ها هم برای من جذاب هستند.

فیلم هایی که شما نام بردید در ژانرهای مختلفی هستند. یکی تاریخی، یکی اجتماعی و یکی سیاسی است و هر سه اتمسفر خاص خود را دارند اما اگر از من می پرسید که کدام حوزه را بیشتر می پسندم، باید بگویم که بیشتر دوست دارم جنبه های روانشناختی را کار کنم چون به هر حال همه این ها را می توانم با یک اشل و الگو جلو ببرم اما جنبه های روان شناختی در موسیقی برای من از یک پیچیدگی خاصی برخوردار هستند.

*یعنی اگر همزمان دو پیشنهاد باشد که یکی از آن ها روان شناختی است، آن را می پذیرید؟

نه! صرفا اینگونه نیست که اگر دو فیلم باشد که یکی از آن ها روان شناختی و یکی مثلا سیاسی یا اجتماعی است، من به سمت روان شناختی بروم! اما روی فیلم هایی که جنبه های روان شناختی دارند تمرکز و فوکوس بیشتری دارم. هر فصل کاری هم نسبت به یک جنبه علاقه نشان می دهم، بعضا تمایل به اجرای موسیقی محلی دارم. اما در کل همه این ها برای من از یک ارزش مساوی برخوردار هستند.

*از نظر روان شناختی چه فیلمی را کار کردید که بتوان از آن نام برد؟

فیلم «برف آخر» که یک جنبه روان شناختی و معرفت شناختی داشت و مواجهه انسان با خودش بود. هر فیلمی که این روزها با چالش خودشناسی همراه باشد، با انرژی مضاعفی آن را قبول می کنم.

Sekhavatdoost-Simorgh

با شخصیت ها، داستان و جهان صوتی کارگردان همزادپنداری می کنم

*طی این سال ها مخصوصا از اواسط دهه ۹۰ شما جزو چند آهنگساز اولی هستید که بسیار پرکار بودید. سال گذشته دو فیلم «عطر آلود» و «شماره ۱۰» را در جشنواره داشتید که سیمرغ هم گرفتید. کارنامه هنری شما را که مرور می کنیم و موسیقی هایتان را که به یاد می آوریم متوجه می شویم که هیچکدام از دو فیلم شبیه به هم نیستند. یعنی اگر سال گذشته را هم در نظر بگیریم هر دو اثر شما کاملا با هم متفاوت بودند. چه می شود که به تکرار نمی افتید؟ حتی اگر همزمان چندین کار را در دست ساخت داشته باشید باز هم هیچکدام شبیه به دیگری نمی شوند!

پاسخ به این سوال نیازمند ارجاعات برون متنی است. زمانی که قرار است موسیقی دراماتیکی ساخته شود، علاوه بر تکنیک های آهنگسازی نیاز است که نسبت به صنف های مختلف هنری (در حد کافی و گاهی در حد حرفه ای) شناخت داشته باشیم. در رابطه با تئاتر، سینما، ادبیات حتی در رابطه با فلسفه لازم است که یک رویکرد شناختی خوبی وجود داشته باشد. این باعث می شود که در آن مقطع و شرایط، وقتی روی موضوعی با تمام ابعاد آن فکر و فوکوس می کنیم، جنبه های دیگر و موسیقی های دیگری که در ذهنمان هست را بلوکه کنیم و ببندیم. مثل بازیگری که می تواند چندین نقش را در یکسال کاری بازی کند، ما هم چنین شرایطی داریم، البته اگر بتوانیم برون صنفی و فراتر از صنف آهنگسازی فکر کنیم. ما هم گاهی با شخصیت ها، داستان و جهان صوتی کارگردان همزادپنداری می کنیم. هر کدام هم حالت های خاصی در ما ایجاد می کنند و مدیریت این حالت ها باعث می شود که شما بتوانید چندین کار را با جنس های مختلفی تجربه کنید.

هر تغییر محتوایی که در سینما رخ می‌دهد روی موسیقی فیلم هم تاثیر می‌گذارد

*ساختار ساخت موسیقی متن نسبت به گذشته دستخوش تغییرات اساسی شده، این روند تغییرات به چه شکلی بوده تا به چیزی که امروز می شنویم رسیده است؟

موسیقی فیلم یک هنر وابسته است و نمی تواند به طور مستقل وجود داشته باشد. محتوای موسیقی فیلم را خود فیلم ایجاد و حمایت می کند و از این جهت هر تغییری که به لحاظ محتوایی در سینما اتفاق می افتد، مستقیم یا غیرمستقیم روی موسیقی فیلم هم تاثیر می گذارد. امروزه ضبط هایی که در حوزه موسیقی فیلم انجام می شوند به ندرت به اندازه و شکوه سال های قبل هستند و هرچقدر جلوتر می رویم محدود و محدودتر می شوند.

موسیقی فیلم به سمت مینیمالیسم حرکت می کند

من خودم را عرض نمی کنم بلکه به طور کل می گویم. موسیقی فیلم به سمت مینیمالیسم حرکت می کند و بعضا به صورت موسیقی افکتیو خود را نشان می دهد. این بخاطر محتوایی است که در آثار سینمایی حال حاضر تولید می شوند. کارهای طنز و سرگرمی و اینترتیمنت را ملاک قرار نمی دهم بلکه بحث آرت را مطرح می کنم.

در زمینه فرم نیز یک بحث تاریخی وجود دارد، ما هر چقدر که جلوتر می رویم ابزارآلات پیشرفت می کنند. زمانی شما برای اینکه صدای نی یا فلوت در فیلمتان باشد باید استودیو آفیش می کردید، نوازنده را پیدا می کردید، نت می نوشتید، نوازنده می نواخت، ضبط آنالوگ می شد و … اما امروزه یک ارکستر بزرگ را می توانند با ابزارآلات کامپیوتری شبیه سازی کنند. البته بحث من این نیست که چقدر موفق یا ناموفق هستند! بحث این است که به لحاظ فرم و ارائه محتوا دچار تغییرات شده ایم.

موسیقی الکترونیک خیلی از آهنگسازان را از گود بیرون کرده است!

موسیقی الکترونیک خیلی ها را آهنگساز کرده و خیلی از آهنگسازان را از گود بیرون انداخته است. آن هایی که نتوانستند خود را با موسیقی الکترونیک سازگار کنند علی رغم اینکه آهنگسازان بزرگی بوده اند اما امروز بیکار و از میدان رانده شده اند. بالعکس کسانی را می بینیم که شاید تحصیلات خیلی کمی (نه الزاما آکادمیک بلکه تجربی) در حوزه موسیقی دارند اما یک شبه کارهای سینمایی انجام می دهند و موسیقی فیلم می سازند بدون اینکه به کوچکترین المان و اصول آهنگسازی آشنایی داشته باشند و فقط صرفا با ابزارآلات الکترونیک به این ساحت ورود می کنند. این تغییرات اجتناب ناپذیر است.

هوش مصنوعی کنارگذاشتنی نیست!

*اینجا بحث هوش مصنوعی مطرح می شود، به نظر شما وجود هوش مصنوعی تا چه اندازه مفید است و چقدر برای آهنگساز محدودیت ایجاد می کند؟ اساسا اینکه وجود دارد می تواند به کار آهنگسازی یک آهنگساز حرفه ای کمک کند؟

در رابطه با هوش مصنوعی قضاوت اخلاقی نمی کنم. فقط یک موضوع را باید خاطرنشان کنم، آن هم این است که خوب و بد بودن هوش مصنوعی از اساس مساله نیست. به این علت که به هر حال اتفاقی است که رخ می دهد! صرف اینکه ما به آن انگ بد بودن بزنیم و کنارش بگذاریم، نیست. چرا که اصلا کنار گذاشتنی نیست. این اتفاق می افتد و خودش را در تمام ساحات جامعه هم نشان خواهد داد. امروز ما در اولین قدم هوش مصنوعی هستیم و با پیش بینی هایی که شده در چند سال دیگر خیلی عجیب و غریب تر (نمی گویم فاجعه آمیزتر) و باورنکردنی تر از اتفاقات امروز برای آن رخ می دهد.

ممکن است زمانی فرا برسد که شما اسم آهنگساز فیلمتان را به هوش مصنوعی (AI) بدهید و از آن بخواهید برای فیلمتان آهنگسازی کند و آقای هانس زیمر، برنارد هرمن و … شروع به آهنگسازی می کنند. چون استایل یک آهنگساز را می توانند شبیه سازی کنند. این اتفاقاتی است که در آینده توسط هوش مصنوعی می افتد و ما تازه در گام اول آن هستیم. اینکه خوب یا بد است، بهتره بگوییم که فقط هست، ناگریز است و نمی توانیم کاری بکنیم.

نسل بعدی آهنگسازان را نسل  هوش مصنوعی (AI) می دانم

اگر در جهت احساسات و عواطف استفاده شود و به اندیشه انسانی عمق ببخشد، تجربیات جدیدی پیش پای انسان می گذارد که ثمره خوبی خواهد داشت، در غیر اینصورت مضرات خود را دارد. مانند ماشین که باعث آلودگی می شود، داستان هوش مصنوعی هم همین است. بنابراین من قضاوت نمی کنم، خودم هم استفاده می کنم. من نسل بعدی آهنگسازان را نسل  (AI) می دانم. ما الان در نسلی هستیم که موسیقی الکترونیک استفاده می کنیم و تازه ابتدای هوش مصنوعی قرار داریم، نسل بعدی به طور مطلق از  (AI) استفاده می کند.

*شما موسیقی سریال، تئاتر و سینما کار کردید اما چیزی که در کارنامه هنری شما جالب توجه است، ساخت موسیقی برای مستند است، این تنوع را چگونه مدیریت می کنید؟ هر کدام از این ها فضای منحصر به خود را می طلبند. در یکسری از بخش ها سلیقه مخاطب مطرح می شود و در یکسری از بخش ها شما به صلاح دید خودتان آنچه را که برای یک اثر مناسبتر است اجرا می کنید. چگونه می توان یکدست این کار را انجام داد؟

توضیح این سوال در یک مصاحبه نمی گنجد که ما چطور شاخه ها و گونه های مختلف هنری را در کنار هم مدیریت می کنیم. قطعا قبل از آن، باید به لحاظ شناختی یک آگاهی نسبت به هر گونه ای وجود داشته باشد و بعد باید این آگاهی خود را در ساحت آن هنر نشان دهد؛ اما اینکه این اتفاق چگونه رخ می دهد شاید بتوان پاسخ داد که در گفتمان با کارگردان!

فارغ از اینکه فیلم و ژانر آن چه چیزی است، اول از همه از کارگردان می خواهم که جهان صوتی آن را برای من شرح دهد. وقتی جهان صوتی را با تبدیل های صوتی که انجام می دهم، مشخص می کنم، می بینم که مخاطبین ما چه کسانی هستند و چه چیزی مورد نظرشان است. آیا اساسا برای کارگردان مخاطب خاص مهم است یا مخاطب عام؟! در مدیای تلویزیون مخاطبین بدون استثنا عام هستند و اولویت باید روی مخاطبین عام باشد اما در سینما این کارگردان است که باید بگوید جامعه هدف مخاطبینش چیست. این ها باعث می شود که ما چندین مولفه را به تابع دستوری بدهیم و آن تابع تصمیم بگیرد که قرار است چه نوع موسیقی اجرا شود.

من اگر بخواهم از یک لایه زیرینی صحبت کنم باز هم باید بگویم که شما در مرحله اول باید بتوانید جهان صوتی مخاطب را بشناسید، این مخاطب ممکن است کارگردان یا مخاطب فیلم باشد. برای این شناخت نیاز به گفتگو دارید و برای این گفتگو به ادبیات گفتگو نیازمند هستید. ادبیات گفتگو بدون منطق، فلسفه، روان شناسی و جامعه شناسی یک دور باطل، وقت تلف کردن و فرسایشی خواهد بود. شاید یکی از مهمترین دلایلی که من می توانم همه این موارد را با هم مدیریت کنم و به یک نتیجه ای برسانم استفاده از مولفه های فلسفی است. به راحتی وارد جهان بینی طرف مقابل می شوم و جهان شناسی آن را برای خود آنالیز می کنم. هر کدام از ما باورها، احساسات، عواطف، هیجانات و خواسته هایی داریم. آرتیست ها فقط به خواست و باورها و احساسات و عواطف خودشان توجه می کنند اما فیلسوف ها اینطور نیستند و شناخت طرف مقابل برای آن ها اهمیت بیشتری دارد.

شاید کلید پاسخ شما این باشد که من جهان طرف مقابل را کشف می کنم، البته در این زمینه هم کسب تجربه می کنم و این یک تجربه است که ممکن است دهه به دهه برای من نتایج متفاوتی داشته باشد.

*شما کتاب فلسفی هم نوشته اید و به این موضوع واقف هستید و عموما هم در آثارتان فلسفه و عرفان نمود پیدا کرده، در کل سعی دارید از همین منظر به آهنگسازی نگاه کنید؟

بله، هیچوقت به صورت صرف وارد حوزه آهنگسازی نشدم. حداقل در دهه سوم زندگی هیچوقت اینطور نبودم، شاید در ابتدا صرفا به موسیقی فکر می کردم اما از بعد سی سالگی به طور خاص به مسایل فلسفی اهمیت بیشتری نشان دادم.

پاورقی:

۱: رپرتوار: معادل واژه فارسی کارگان است. در معنای لغوی یعنی فهرست یا جدول؛ اما در اصطلاح موسیقی مجموعۀ قطعه‌های موسیقی است که تکنواز (یا خواننده) برای رسیتال، یا ارکستر برای کنسرت آماده می‌کند.