سوره سینما

پایگاه خبری-تحلیلی سینمای ایران و جهان

sourehcinema
تاریخ انتشار:۱۱ دی ۱۳۹۲ در ۹:۴۳ ق.ظ چاپ مطلب
نگاهی به فیلم «ترنج»/

از اشک یک فرشته تا تابلوی مرگ

toranj

فیلم سینمایی «ترنج» به کارگردانی مجتبی راعی عظمت مرگ و دنیای پس از آن را ترسیم می‌کند.

فیلم سینمایی «ترنج» به کارگردانی مجتبی راعی عظمت مرگ و دنیای پس از آن را ترسیم می‌کند.

سوره سینما- مریم جعفری حصارلو در روزنامه ایران درباره «ترنج» یادداشتی نوشته: این روزها شاهد اکران فیلم «ترنج» درسینماهای کشور هستیم. این فیلم نوشته و کارگردانی مجتبی راعی است. فیلم از لحظه شروع و عبور وسیله نقلیه از جاده و دشت ها، یادآور هنر نقاشی است. تا آنجا که تصور می شود هر صحنه، تابلویی از طبیعت است. ازسوی دیگر تاکید بر جاده یادآوری جاده زندگی بیوک و داستان زندگی بیوک خان نقاش باشی است که طرح فرش ها را با مضامین طبیعت و… به تصویر می کشد. بیوک نوه ای با نام شریف دارد. شریف با آن که کودک است؛ اما بسیار با استعداد بوده و بیوک را همواره به یاد کودکی خود و استعداد نقاشی اش می اندازد. به همین دلیل هم به او می گوید: «نذار این آتیش خاموش بشه» تعبیری که بعدها متوجه می شویم به خودش در کودکی گفته شده. نوعی تسلسل سرنوشت بین او و شریف وجود دارد. بیوک درحین بازگشت از فرانسه و برپایی نمایشگاه نقاشی، در هواپیما جان می سپارد.اما مرگ او همچون برخاستن از خوابی گران است که به طور سمبلیک بیداری او و خواب همه مسافران این هواپیماست. از این جا تا پایان فیلم، مخاطب شاهد سرگردانی روح آقا بیوک در لحظه مرگ است. اما آنچه مرگ او را سخت کرده، قراردادی است که برای نقاشی پرده عاشورا دارد. مشتری مدام به خانه اش می آید و از او می خواهد تا طبق قرارداد پرده عاشورا بکشد و او چیزی به ذهنش نمی رسد. در این بین توجه به اهل بیت برای رسیدن به خدا مطرح می شود. روح بیوک به یاد کودکی اش می افتد و دیدگاه وحدت وجودی و عرفان شرقی مطرح می شود. مفهوم«تنها با کسانی که خدا آن ها را دوست دارد، می توان به خدا رسید.» در دیالوگ ها مطرح می شود. در دیدگاه های شرقی امام حسن (ع) و یارانش از جمله کسانی هستند که خدا آن ها را دوست دارد. حال بیوک باید پرده عاشورا را نقاشی کند تا به وصال حق برسد.

یکی از مفاهیمی که بستر اصلی فیلم را می سازد، مرگ است. بیوک تصور می کند که زنده است و به زندگی غیرواقعی خودش ادامه می دهد. اما مرده است. بیوک چندین بارشاهد مرگ دیگر دوستان و عزیزان خود است. او برای آن که بتواند خود را برای سفر به دنیای دیگر آماده کند، طبق گفته مشدی حسن باید کفن خود را به امضای چهل نفر برساند و پس از این واقعه به دیدار چشمه کوثر مثالین نائل می شود. حوضی که از بیرون دایره و درونش یادآور شمسه بود. حوضی پر از نور حق در تکیه ای که سیاه پوش امام حسین(ع) است. او به حوض نزدیک می شود و در چشمه ای پر نور، طرح پرده عاشورا را می بیند. به اتاقش می آید و قلم مو آغشته به رنگ قرمز را در دست می گیرد. تصویر فراموش شده و حال او به فکر فرو می رود. تصویر فراموش شده، یادآور دیدگاه افلاتون که معتقد است «آدمی همه چیز را می داند و تنها فراموش کرده» است. اما این بار تصویر های ماورایی در جریان نقاشی ها در ذهن بیوک زنده می شوند. فرشته ها در عالمی دیگر درحرکتند و بر اثر چکیدن اشک خون آلود یک فرشته بر قلم موی بیوک، تصویری از سر امام حسین(ع) بر نیزه به دست بیوک کشیده می شود. تنها پس ازکشیدن این تصویر است که بیوک می تواند به دیارباقی سفر کند. مفاهیم عرفانی بسیاری درگستره رئالیستی و دنیای واقعی فیلم تصویر می شود. مفهوم سفر، جاده، گل سرخی که پس از بوئیدن آن بیوک جان می سپارد و قطره رنگ قرمز بر صفحه همچون قطره اشک آن فرشته یا سری بر نیزه است.این فیلم تصویری از طبیعت دردل مفاهیم عرفان شرقی استحاله می شود. دنیایی از رمز و راز که در نقاشی ایرانی متجلی بوده وکارگردان با استفاده از تکنیک های نقاشی بر بستر زندگی بیوک تصویر می کند. بله تصویر می کند. در واقع این فیلم نوعی نگارگری لحظات اما درگستره یک قصه به ظاهر رئالیستی است. به جرات بایدگفت کمترکارگران ایرانی به استفاده از تکنیک های نقاشی در فیلمبرداری و طراحی داستان توجه داشته. توجه به رنگ و ارزش های رنگی، یکی دیگر از مقوله های اصلی است که در این فیلم استفاده شده.

اگر بخواهیم پا از جریان روزمره نقد فیلم بیرون بگذاریم. این فیلم در ساحت آثار فرمالیستی است. استفاده از فرم، تکنیک های نقاشی، دورگیری برای برجسته کردن یک چیز،توجه به نقاشی ایرانی که از دوران عباسی با حضور نقاشان چینی و مانوی متحول می شود… ازمسائلی است که در این فیلم وجود دارد.بیوک مرده است و روح او در این حال صیرورت دارد. این صیرورت با مرور خاطراتش تا لحظات پیش از مرگ خود، یعنی درمقابل جسد خودش قرارگرفتن ادامه دارد.

به نظر می رسد کارگردان برای جدا کردن او از دنیای برون، روش دورگیری در نقاشی را استفاده کرده و با استفاده از تکنیک های فیلمبرداری،«بیوک»را از تصاویر و پیش زمینه جدا می کند. یعنی روشی که در نقاشی برای برجسته کردن موضوع از آن استفاده می شود. نوعی تداوم تابلوهای نقاشی در بستر فیلم. از سوی دیگر اتاق بیوک به دو بخش تبدیل می شود. بخشی که نماد دنیای خاکی است و بخشی نیز حوضی به شکل شمسه و یادآور زهدان مادر و لحظه تولد، همچنین الوهیت و عرفان زندگی اوست. شرقیان معتقدند که مرگ نوعی سفر در آبهای دور است. همچنین در لحظاتی که بیوک دوران کودکی خود را مرور می کند؛ تصاویر با رنگ های مات، تصویری بی روح است. این همانندی لحظه های زندگی بیوک با دوربین و تکنیک های سینما، بحق گستره ای از فرمالیسم را ایجاد می کند. زیرا بیوک یک نقاش است و نقاش لحظات را به تصویر می کشد. از مقابل تابلو فرش در بازارچه و لحظه ای از طرح فرش می گذرد و به دنیای تصویر می رود. در عناصر نقاشی فرش قرار می گیرد. او جزئی از نقاشی شده و بعد زمان شکسته می شود. این دیدگاه همچنین کشیدن سرامام حسین(ع) در نقاشی پرده عاشورا یادآور تکنیک اسپیرال درمکتب نقاشی هرات می تواند باشد. درتکنیک اسپیرال حرکت حلزونی است. بیرون و اندرون، جهان ماورا و واقع گرایی، توجه به مرکزیت نقاشی مورد توجه است. همچنین شکسته شدن بعد در نقاشی مقوله ای است که ما در دل فیلم نیزشاهدیم. زمانی که بیوک به تصاویر و فرش ها می نگرد بعد زمان شکسته می شود و او در ساحت اثر قرار می گیرد. عناصر نقاشی با محوریت حضور بیوک درکنار یکدیگر قرار می گیرند.

از سوی دیگر خانه بیوک و نرده ها یادآور اسلیمی های آبی فیروزه ای دریک نگارگری است. می دانیم که اساساً با دیدن تصاویر طبیعت، گل و گیاه طرح های نگارگری به وجود می آید و بعد ها در طرح فرش نیز استفاده می شود. حال خانه بیوک،مملو از داربست های اسلیمی وار، گل و گیاه و منظره های زیبای طبیعی است که او را به دنیای نقاشی پیوند می زند. او در دل طبیعت و با بوییدن یک گل جان می دهد و وارد دنیای تصویرمی شود. بیوک از منظره و چشمه ای گذران که شاید چشمه عمرش باشد، می گذرد و به عمق تصویر نقاشی جان خود می رود. یعنی او خود به نقاشی تبدیل می شود.

آنچه تصویر تازه ای از بیوک ارائه می کند، دنیای خیال او برای رسیدن به بهشت و تعبیر دوستش اکبر از تابلوی جهنم است. هرچند تابلو در ایران، مفهومی از پرده خوانی و تعزیه را نیز دارد. درتعزیه هر پرده تابلویی است که برای مخاطبان روایت می شود. تابلویی مملو از داستان های مختلف. اما بیوک با دیدن تابلوی جهنم مدتی حیرت می کند. مفهومی که درمعنا شناسی فیلم در برخورد با مرگ رخ می دهد. مرگ یعنی لحظه تحیر و حیرت بیوک. این تحیر از دیدن یک اثر هنری نیز پیش می آید. بنابراین شاید بتوان گفت، مرگ تابلویی زیبا و هنری است که ما درحیرت آن می‌میریم.


پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>