سوره سینما

پایگاه خبری-تحلیلی سینمای ایران و جهان

sourehcinema
تاریخ انتشار:۳۰ آذر ۱۴۰۰ در ۱۲:۰۰ ب.ظ چاپ مطلب

تصویر افغانستان در سینمای ایران/ عشق است ‌و آتشُ خون

cinema-afghanestan

در این گزارش تصویر افغانستان و آثار شاخص مربوط به آن در تولیدات سینمایی کشورمان بررسی می‌شود.

سوره سینما محمدعلی حیدری : رسم است در محافل سینمایی اعم از مطبوعات، جشنواره‌ها، شبکه‌های تلویزیونی و… به بیان موضوعاتی تحت عنوان [تصویر…..] در سینمای ایران. در شکل کلی این قضیه درست است که خوب است سینما در هر کشوی نسبت به موضوعات مهم جهانی، تولیدات شاخصی را داشته باشد. کما اینکه در سینمای هالیوود ما با چنین رویکردی مواجه هستیم. اما آش زمانی شور می‌شود که به مناسبت تقویم زمانه از شمسی تا میلادی و قمری یا بسته به موضوعات فرا تقویمی، این سینما باید ادایِ دینی داشته باشد به هر مناسبتی و اگر غیر آن باشد یا حتی ادا هم کرده باشد حتما نقل محافل می‌شود که جای خالی فلان مناسبت چرا در سینمای ایران خالی است! یا اگر خالی نیست چرا با آثاری ضعیف، این پیمانه را پُر کردند. در هر حال هستند گروهی که به هرشکلی ناراضی‌اند! حال یا این پیمانه پُر باشد، یا خالی. سینمای ایران بنیه قوی در خلق آثار ماندگار در حوزه تاریخ و اجتماعی و… دارد. به جرات می‌توان گفت این سینما توانسته قله‌هایی را فتح کند که بسیاری از کشورهای دنیا حتی در داشتن ابتدایی‌ترین چیز یعنی [سینما] مانده‌اند.

تصویر افغانستان در سینمای ایران

روبرت اکهارت در سال ۱۳۱۴ از پدری آلمانی و مادری ارمنی در تبریز به دنیا آمد. پدرش در تبریز کارخانه داشت و در جریان اشغال ایران در شهریور ۱۳۲۰ و تعقیب آلمانی‌ها توسط قوای متفقین ابتدا ناپدید و کشته شد. وی فعالیت هنری را سال ۱۳۳۷ با سردبیری مجله «ستاره سینما» آغاز کرد و با مدیریت مؤسسه «ویلا فیلم» ادامه فعالیت داد. او سینمای حرفه‌ای را سال ۱۳۴۰ با فیلم «شهر بزرگ» تجربه کرد. اکهارت در بهار ۱۳۷۳ در لس‌آنجلس درگذشت. او ساخت فیلم‌هایی چون:  تعقیب تا جهنم، شیر بها، وحشی جنگل، نعره گرگ ها، قدرت عشق، بازو طلایی و  شهر بزرگ را در کارنامه دارد.

او در آخرین ساخته خود در سال ۱۳۵۲ به سراغ «تعقیب تا جهنم» با بازی زکریا هاشمی، جلال پیشواییان، مرتضی عقیلی و.. رفت. شاید بتوان گفت این اولین فیلمی است که به شکل غیرمستقیم با تصویر افغانستان در یک فیلم سینمایی مواجه هستیم. در خلاصه داستان این فیلم چنین آمده است:

«سال ۱۳۱۲ در دره‌ی بمبی، حوالی مرز افغانستان. موهان (ذکریا هاشمی) و دوستش جهان (مرتضی عقیلی) سال‌ها است که به امنیه‌ها برای به دام انداختن قاچاقچی‌ها کمک می‌کنند. آن دو به مخفیگاه قاچاقچی ها شبیخون می‌زنند؛ اما قوش (جلال پیشوائیان)، سردسته‌ی قاچاقچی‌ها، موفق به فرار می‌شود. موهان تصمیم دارد زندگی تازه‌ای را در مزرعه‌ای آغاز کند؛ اما زیبا (ایرن)، همسر قوش، و پسرش هوشنگ (هومن) سر راه او قرار می‌گیرند و از موهان کمک می‌خواهند. موهان برای رساندن آنها به مکانی امن و آرام با مشکلات فراوانی مواجه می‌شود. قوش آنها را تعقیب می‌کند و پیرمردی (محمدتقی کهنموئی) را که به آنها پناه داده است به قتل می‌رساند. موهان در کمین قوش می‌نشیند و سرانجام او را به قتل می‌رساند.»

بعد از انقلاب

افیون ـ تب مرگ

امان منطقی و داریوش کوشان، در سال ۱۳۶۰ به شکل مشترک به سراغ فیلم « افیون ـ تب مرگ» با بازی: سعید سیدزاده، کاظم افزندنیا، حسن رضایی و… رفتند. در خلاصه داستان فیلم می‌خوانیم:

«قاچاقچی مواد مخدری هرویین‌های بسته‌بندی‌شده را به شتر می‌خوراند و بدین طریق محموله‌هایش را از مرز عبور می‌دهد. افسری که به مرز افغانستان اعزام شده مأموریت می‌یابد تا قاچاقچی باسابقه را دستگیر کند؛ اما قبل از انجام مأموریت خود در دام مردانی گرفتار می‌شود که چند سگ هار آنها را گاز گرفته‌اند. آدم‌های هار افسر را گاز می‌گیرند و او را در کویر رها می‌کنند. قاچاقچی با محموله‌اش به سوی مرز حرکت می‌کند…»

دلم برای پسرم تنگ شده

علیرضا زارع میرک‌آباد که تنها یک فیلم در کارنامه هنری وی در مقام کارگردانی ثبت شده است، در سال ۱۳۶۸ به سراغ فیلم « دلم برای پسرم تنگ شده» رفت که بررسی اجمالی زندگی مجاهدین افغانی در سنگر و در هجرت می‌پردازد. مهدی شجاعی، مجید زاهدی، سعید زاهدی و… از جمله بازیگران این فیلم بودند.

در خلاصه داستان این فیلم می‌خوانیم:

«حمیدالله، مجاهد افغانی طی عملیاتی در خاک افغانستان به‌شدت مجروح می‌شود. او که ضمناً مسلول نیز است جهت معالجه به ایران فرستاده می‌شود. حمیدالله که ضمناً پسری ۱۲ ساله دارد او را به مادرش سپرده و راهی تهران می‌گردد. در غیاب حمیدالله، زن و فرزند او توسط عوامل دولتی و روس‌ها به شهادت می‌رسند. حمیدالله که با یاد همسر و تنها فرزند خود در غربت به زندگی ادامه می‌دهد از شهادت آنها خبر ندارد. حمیدالله سوغاتی زیادی برای پسرش خریده است تا پس از بازگشت او را خوشحال نماید؛ ولی سرانجام با شنیدن خبر شهادت آنها، خود نیز دارفانی را وداع می‌گوید.»

جنگ شوروی در افغانستان

جنگ شوروی- افغانستان (۱۳۵۸ ـ ۱۳۶۷) که منجر به ۹ سال حضور و درگیری نظامیان اتحاد جماهیر شوروی در افغانستان برای پشتیبانی از دولت کمونیست جمهوری دموکراتیک افغانستان در مقابل نیروهای مجاهدین افغان و داوطلبان خارجی عرب اطلاق می‌شود. در ۲۴ دسامبر ۱۹۷۹ به فرمان لئونید برژنف رهبر شوروی، سپاه چهلم این کشور از طریق مرزهای شمالی وارد افغانستان شد و در دوران میخائیل گورباچف آخرین رهبر این اتحادیه و براساس توافق ژنو در آوریل ۱۹۸۸ عقب‌نشینی نیروهای شوروی در ۱۵ می ۱۹۸۸ آغاز و آخرین گروه در ۱۵فوریه ۱۹۸۹ از افغانستان خارج شدند. ایران که در سال‌های اولیه بعد از پیروزی انقلاب به مدت ۸ سال درگیر جنگ تحمیلی بود، این‌بار با بحرانی دیگر مواجه شد و آن مهاجرات افغان‌ها به ایران بود.

بای‌سیکل‌ران

بای‌سیکل‌ران، پنجمین فیلم محسن مخملباف بود که در سال ۱۳۶۴ ساخته و در سال ۱۳۶۷ به نمایش درآمد. این فیلم اولین فیلمی بود که به این موضوع داستان مهاجرت اختصاص داشت. فیلم داستان مردی افغان به نام نسیم است که برای تأمین هزینه بیمارستان همسرش کاری پیدا نمی‌کند و سرانجام سوژه یک شرط‌بندی درباره توانایی او برای رکاب زدن دوچرخه می‌شود. محرم زینال‌زاده، اسماعیل سلطانیان، مهشید افشارزاده و… از جمله بازیگران این فیلم بودند.

در خلاصه داستان این فیلم آمده است:

««نسیم» (محرم زینال‌زاده) پناهنده افغانی‌ است که به پاکستان پناه برده است. «نقره»، همسر او سخت بیمار و نیازمند عمل جراحی است؛ ولی او هزینه لازم برای درمان او را ندارد. وی برای تهیه مخارج عمل به‌دنبال کار می‌رود؛ ولی کافی نیست. مرد دوره‌گردی (اسماعیل سلطانیان) که می‌داند نسیم در گذشته قهرمان دوچرخه‌سواری بوده، به او پیشنهاد می‌کند دور میدان با دوچرخه به مدت یک هفته رکاب بزند و در برابر، هزینه درمان زنش را دریافت کند. نسیم شرط را می‌پذیرد. دلالان شهر بر سر برد و باخت وی شرط‌بندی می‌کنند و هرکدام با استخدام تیم پزشکی و دادن دارو به نسیم، سعی در تغییر نتیجه به سود خود دارند. در طول این هفت شبانه‌روز، مردم مختلفی به دیدن رکاب‌زدن او می‌آیند و فروشندگان دوره‌گرد آنجا کاسبی می‌کنند. رکاب زدن او در محلی نزدیک به یک دفتر کنسولگری، باعث تفسیرهای سیاسی هم می‌شود و افرادی سعی دارند با شیوه‌های مختلف او را از دوچرخه پایین بیندازند. در نهایت پس از اینکه مسابقه تمام شد و خبرنگاران نسیم را احاطه کرده بودند، او همچنان در حال رکاب زدن بود.»

این فیلم توانست جوایزی چون: سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی، فیلمنامه، طراحی صحنه و لباس و موسیقی متن را از هفتمین جشنواره فیلم فجر (در سال ۱۳۶۷) دریافت کند.

بهشت باران

مجتبی فرآورده در سال ۱۳۷۱ به سراغ «بهشت باران» با بازی احمدرضا کشاورز، امان‌الله رحیمی، امیر دژکام و… رفت. در خلاصه داستان فیلم آمده است:

«پدر باران در جبهه افغانستان به شهادت می‌رسد، باران دلتنگ از دوری پدر به جستجوی او می‌رود.»

سفر قندهار

«سفد قندهار» دومین فیلم محسن مخملباف در سال ۱۳۷۹ با موضوع افغانستان بود. نیلوفر پذیرا، حسن طنطائی، سرو تیموری، حیات‌الله حکیمی، صفدر شجاعی، محمدحیدر بربری و… از جمله بازیگران این فیلم بودند.

در خلاصه داستان این فیلم آمده است:

«نفس دختر افغانی مقیم کانادا، عازم قندهار افغانستان می‌شود چرا که می‌خواهد که خواهرش را که قبلاً آنجا مانده و حالا قصد خودکشی دارد نجات دهد. نفس از راه ایران با گروهی از آوارگان افغانی راهی قندهار می‌شود، او در راه مجبور می‌شود برای ادامه دادن به سفر در هیئت یکی از اعضاء خانواده‌ای افغانی درآید و زمانی که راهزنان تمام دارایی خانواده‌ی افغانی را می‌گیرند و آن ها قصد برگشت به ایران را دارند، نفس با پیدا کردن پسری به عنوان راهنما ادامه‌ی مسیر می‌دهد، اما بعد با پزشکی سیاهپوست آشنا می‌شود و به مسئولان صلیب سرخ معرفی می‌شود و آن‌ها او را با مردی که برای دریافت پای مصنوعی آمده همراه می‌کنند؛ اما پست بازرسی طالبان آن‌ها را دستگیر می‌کند و نفس به زندان زنان برده می‌شود.»

جمعه

حسن یکتاپناه در اولین ساخته خود در سال ۱۳۷۸ به سراغ «جمعه» با بازی: جلیل نظری، رشید اکبری، محبوبه خلیلی و… رفت. این فیلم روایتی از عشق مهاجری افغانی به نام جمعه به دختری ایرانی است که در راه ازدواج با مخالفت خانواده دختر روبرو می‌شود. در خلاصه داستان فیلم آمده است:

«یک کارگر افغانی به نام جمعه در یک گاوداری در اطراف تهران مشغول به کار می‌شود و همه روزه در روستاهای اطراف محل کارش رفت‌وآمد می‌کند. تا اینکه در این رفت‌وآمدها جمعه شیفته‌ دختری می‌شود که به عنوان فروشنده در فروشگاهی کار می‌کند. او که به علت یک شکست عاطفی روحی به ایران مهاجرت کرده، از دوست خود خواهش می‌کند تا به خواستگاری دختر برود. محمود با اینکه به جمعه گوشزد می‌کند که خانواده‌ دختر مخالفند، به خواستگاری می‌رود ولی خانواده‌ی دختر حاضر به قبول او نمی‌شوند.»

باران

پنجمین ساخته مجید مجیدی در سال ۱۳۷۹ «باران» نام داشت. این فیلم شاید بتوان گفت متفاوت‌ترین ساخته این کارگردان باشد. فیلم «باران» را با موضوع عشق یک کارگر ساده ساختمانی به یک دختر افغان مهاجر به تصویر کشید. حسین عابدینی، زهرا بهرامی، حسین رحیمی و… از جمله بازیگران این فیلم بودند. در خلاصه داستان فیلم آمده است:

baran

«در یک برج در حال ساخت عده‌ای کارگر روستایی و افغانی مشغول به‌کار هستند. لطیف کارگر روستایی که مسئول خدمات و تغذیه کارگران نیز هست، باخبر می‌شود که بعد از مجروح شدن یک کارگر افغانی، اینک پسر او رحمت، جایش مشغول کار است. به دلیل جثه ضعیف رحمت وظیفه خدمات دادن به کارگران را به او می‌سپارند و لطیف کار راحت خود را از دست می‌دهد. این کار لطیف را عصبانی می‌کند و او در پی آزار رحمت برمی‌آید. یک روز متوجه می‌شود که رحمت در واقع دختری است به نام باران که از سر ناچاری در میان مردان به جای پدر کار می‌کند و همین موضوع باعث می‌شود که لطیف به کمک باران بیاید و در این بین به او دل می‌بندد، ولی با منع کار برای افغانی‌ها، لطیف به دنبال باران می‌گردد و وقتی وضعیت زندگی آنها را می بیند، همه‌ پس‌انداز خود را به خانواده او می‌دهد، ولی بعد متوجه می‌شود که باران و خانواده‌اش قصد دارند برای همیشه ایران را ترک کنند.»

این فیلم توانست جایزه سیمرغ بلورین بهترین؛ فیلم، کارگردانی، بازیگر مرد، موسیقی متن، صداگذاری و صدابرداری را از نوزدهمین دوره جشنواره بین‌المللی فیلم فجر در سال ۱۳۷۹ دریافت کند.

تفاوت دو عاشقه «باران» و «جمعه»

در «باران» پسر ایرانی عاشق دختر افغان می‌شود و در «جمعه» پسر افغان عاشق دختر ایرانی می‌شود.

بهشت جای دیگری است

عبدالرسول گلبن حقیقی در سال ۱۳۸۱ و در تنها اثری که ساخت به سراغ « بهشت جای دیگری است» رفت. یارمحمد دامنی‌پور، جان محمد تاجیک، فرشته سرابندی و… از جمله بازیگران این فیلم بودند. در خلاصه داستان فیلم آمده است:

«نوجوان چوپانی به نام عیدوک برای ساختن دنیایی تازه تصمیم می‌گیرد به دوبی مهاجرت کند. در مسیر این تصمیم با نوجوانی افغانی به نام گل محمد آشنا می‌شود که تلاش می‌کند با جمع کردن پول، خانواده‌اش را از افغانستان به ایران بیاورد.»

عروس افغان

ابوالقاسم طالبی در چهارمین تجربه فیلمسازی‌اش در سال ۱۳۸۲به سراغ «عروس افغان» رفت. حسین یاری، نورا هاشمی، افشین زارعی، گلاب آدینه و… از جمله بازیگران این فیلم بودند. در خلاصه داستان فیلم آمده است:

«قصه جوانی افغانی به نام «گل محمد» است که برای تهیه شیر بهای دختری که سخت به او دلبسته است، به پاکستان می‌رود و در آنجا به کارهای مختلفی چون روزنامه‌فروشی، جاروکشی و… مشغول می‌شود. گل‌محمد زمانی به افغانستان بر می‌گردد که رژیم طالبان عوض شده و به او خبر می‌دهند که در غیاب او، دختر مورد نظرش ازدواج کرده است. گل‌محمد غمگین و افسرده به خانه آنها می‌رود؛ اما متوجه می‌شود که خواهر نامزدش ازدواج کرده و دختر مورد نظر او همچنان منتظر گل‌محمد است.»

پنج عصر

سمیرا مخملباف در سومین تجربه فیلم‌سازی‌اش در سال ۱۳۸۲ به سراغ «پنج عصر» با بازی: عاقله رضایی، مرضیه امیری، عبدالغنی یوسف زای، راضی محبی و.. رفت. داستان فیلم در مورد دختری به نام نقره است که پدری متعصب با اندیشه‌ای طالبانی دارد و در جامعه ای که زن را تنها در پستوی خانه می‌خواهد و کمترین حق حیات انسانی و اجتماعی را برای او قائل نیستند، می‌خواهد رئیس جمهور افغانستان شود.

من بن لادن نیستم

احمدی طالبی‌نژاد در اولین تجربه فیلمسازی‌اش در سال ۱۳۸۳ به سراغ «من بن‌لادن نیستم» با بازی قربان نجفی، غلامحسین لطیفی، قاسم زارع و… رفت. «من بن‌لادن نیستم» از گروگان گیری بچه های یک مدرسه توسط یک مهاجر افغانی تحت تعقیب پلیس می‌گوید. بکتاش کارگر افغان مهاجر که کارت اقامت ندارد تحت تعقیب پلیس مجبور به گروگان‌گیری می‌شود. در خلاصه داستان فیلم آمده است:

«لطیف بکتاش، افغانی مقیم ایران که دارای همسر و یک فرزند دختر است، به دلیل نداشتن کارت اقامت باید ایران را ترک کند. او هنگام انتقال به افغانستان، پیش از رسیدن به مرز می‌گریزد و برای دیدار همسر و دخترش به تهران می‌آید. سرکار لطفی مأمور دستگیری افغانی‌های بدون کارت، به تعقیب او می‌پردازد. لطیف ناگزیر وارد مدرسه‌ای می‌شود و معلم و تعدادی از بچه‌های گروه سرود را گروگان می‌گیرد. بچه‌ها که درمی‌یابند او برخلاف دیگر افغانی‌ها هنرمند است به همدلی با او می‌پردازند. مربی سرود، پدر و مادر یکی از بچه‌ها و آبدارچی مدرسه هم هر کدام مسائل و مشکلات زندگی خودشان را بیان می‌کنند. هرچه رابطه لطیف و بچه‌ها با محبت و تفاهم پیش می‌رود؛ اما بیرون همه در صدد هستند بچه‌ها را نجات دهند. لطیف برای آزادی بچه‌ها اول طلب هواپیما و بعد گزارشگر و فیلمبردار تلویزیون می‌کند تا از این طریق موقعیت خود را بازگو کند. سرانجام بچه‌ها پی می‌برند که اسلحه لطیف فقط یک اسباب‌بازی است. آخرین خواسته لطیف دیدن زن و دخترش است، در حالی‌که سروان لطفی دست‌بند به او می‌زند. لطیف به زن و بچه‌اش می‌گوید که به زودی همدیگر را خواهند دید.»

آخرین ملکه زمین

در نیمه دهه هشتاد، حمله آمریکا به افغانستان به بهانه مبارزه با تروریسم با واکنش‌های مختلفی روبه‌رو بود. در سینمای ایران نیز این اتفاق به تصویر کشیده شد. محمدرضا عرب در سال ۱۳۸۵ با فیلم «آخرین ملکه زمین» به سراغ این موضوع رفت. قربانی نجفی، اصغر همت، علی آزادنیا و… از جمله بازیگران این فیلم بودند. در خلاصه داستان این فیلم آمده است:

akharin-malake-zamin

«علی‌بخش جوان مهاجر افغانی که در ایران مشغول به کار است از خانواده به خصوص همسرش شاه گل مدتی بی‌خبر است. حوادث و تهدید حمله‌ آمریکا به کشور افغانستان دلشوره‌های علی‌بخش را بیشتر می‌کند و او تصمیم می‌گیرد به کشورش افغانستان بازگردد که در این سفر طولانی با فراز و نشیب های زیادی روبه‌رو می‌شود.»

زمزمه بودا

حسین قاسمی جامی در هفتمین تجربه فیلمسازی‌اش در سال ۱۳۸۶ به سراغ «زمزمه بودا» با بازی عایشه خلیلی، فاروق فردوس، ناصر رویین‌تن و… رفت. «زمزمه بودا» یک اثر نوجوانانه و جاده‌ای محسوب می‌شود و داستان آن در زمان طالبان و حمله نیروهای آمریکایی به افغانستان می‌گذرد. در کشاکش جنگ چند کودک افغانی تلاش می‌کنند خودشان را به نقطه‌ای امن برسانند و در این مسیر اتفاقات متعددی برای آنها رخ می‌دهد.

حیران

شالیزه عارفپور در نخستین تجربه فیلمسازی‌اش در سال ۱۳۸۷ به سراغ «حیران» می‌رود. فیلم درباره دختری ایرانی به نام ماهی  است که عاشق پسری افغانستانی می شود. باران کوثری، فرهاد اصلانی، مهرداد صدیقیان و… از جمله بازیگران این فیلم هستند. در خلاصه داستان فیلم آمده است:

«ماهی عاشق یک پسر افغانستانی می‌شود و به خاطر رسیدن به او والدین خود را رها می‌کند و به تهران می‌رود؛ و پس از کش و قوس‌های فراوان با حیران ازدواج می‌کند. در زمانی که او منتظر به دنیا آمدن دخترش هست حیران ناپدید می‌شود…»

گل‌چهره

وحید موسائیان در هفتمین تجربه فیلم‌سازی‌اش در سال ۱۳۸۹ به سراغ «گل‌چهره» با بازی لادن مستوفی، مسعود رایگان، افشین هاشمی و… رفت. این فیلم موفق شد [خلاف استقبال در داخل] جوایز معتبری از جمله بهترین فیلم جشنواره بین‌المللی فیلم و هنر خاور میانه هلسینکی، کشتی طلایی بهترین فیلم جشنواره بین‌المللی فیلم زنگبار، رمی پلاتینی برای بهترین فیلم خارجی جشنواره بین‌المللی فیلم هیوستون و بهترین فیلم بین الادیان در بخش بین‌المللی جشنواره فیلم فجر را از آن خود کند. در خلاصه داستان فیلم آمده است:

golchehreh

«اشرف خان صاحب سینمای کابل است که پس سقوط دولت کمونیستی نجیب‌الله و تسلط مجاهدین بر کابل می‌خواهد سینمایش را بازسازی کند؛ اما یکپارچگی دولت دیری نمی‌پاید و جنگ‌های داخلی بار دیگر از خرابه‌های کابل سر برمی‌آورد و این جنگ به فیلم‌خانه ملی افغانستان نیز راه می‌یابد، جایی که تاریخ تصویری یک ملت در آن نهفته است.»

فرشتگان قصاب

سهیل سلیمی در نخستین تجربه فیلمسازی‌اش در سال ۱۳۹۱ به سراغ «فرشتگان قصاب» با بازی: دارین حمزه، محمدرضا غفاری، ستاره پسیانی و… رفت. این فیلم ماجرای فرهاد، مَردی افغان را روایت می‌کند که همسرش در حمله آمریکایی‌ها در مدرسه‌ای گرفتار شده است.

چند متر مکعب عشق + مردن در آب مطهر + رفتن + شکستن همزمان بیست استخوان + هفت و نیم

جمشید و نوید محمودی به ترتیب متولد ۱۳۶۲ و ۱۳۵۹ در افغانستان هستند. این دو برادر فعالیت فیلم‌سازی‌شان [فیلم بلند سینمایی] را در دهه نود با ساخت فیلم سینمایی «قلب‌ها باخبر از عاطفه‌‌اند» آغاز کردند. فعالیت این دو برادر در ایران به یک فیلم ختم نشد. آنها در پنج فیلم سینمایی بعدی خود با داستانی حول محور یک شخصیت [افغان] باعث موجی در جریان سینمایی ایران با تصویر متفاوتی از افغانستان شدند.

برخی از این فیلم‌ها با اینکه در ایران و با بازیگرانی ایرانی و عواملی ایرانی ساخته شده بودند؛ اما توانستند به نمایندگی از افغانستان در اسکار معرفی شوند. و حتی در برخی از جشنواره‌های خارجی نیز موفقیت‌هایی را به‌دست آوردند. نکته قابل توجه برای این موضوع این است که حضور آنها در ایران و استفاده از عوامل ایرانی در فیلم‌های خود، چه در بخش فنی و چه در بازیگری توانست پلی به سوی موفقیت برای این دو برادر باشد. سینمایی که با آغوش باز به استقبال این دو برادر رفت؛ اما با ساخت فیلم‌های خود بعضا تصویری متفاوت از حضور افغان‌ها در ایران به نمایش گذاشت که باعث انتقاد برخی از منتقدان شد. در خلاصه داستان «چند متر مکعب عشق» آمده است:

chand-metre-mokaab-eshgh

«عبدالسلام (نادر فلاح) که یک مهاجر افغان است، به همراه دخترش مرونا (حسیبا ابراهیمی) در یک کارگاه مشغول کار و زندگی است. عشقی در راه است عشق صابر (ساعد سهیلی) به مرونا، بعد از مدتی که مرونا قصد رفتن از ایران را دارد صابر بالاخره موضوع را با عبدالسلام در میان می‌گذارد و با مخالفت شدید او مواجه می‌شود در پایان زمانی که صابر و مرونا در کانتینر کهنه همیشگی قرار گذاشتند تا چاره‌ای پیدا کنند ناگهان متوجه می‌شوند که کانتینر در حال پرس شدن است.»

در خلاصه داستان «شکستن همزمان بیست استخوان» آمده است:

«عظیم (با بازی محسن تنابنده) یک پناهنده افغان است که در شهرداری تهران مشغول به کار است تا بتواند به خانواده مادر و برادرش فاروق کمک کند تا قاچاقی به آلمان بروند؛ اما در لحظه آخر فاروق از بردن مادرشان منصرف می‌شود و عظیم نیز متوجه می‌شود مادرشان نیازمند عمل پیوند است. عظیم باید بین جان خودش و مادرش انتخاب کند…»

در خلاصه داستان «هفت‌و‌نیم» آمده است:

«فیلم ماجرای زندگی هفت دختر افغانستانی و ایرانی را در هفت اپیزود به صورت سکانس پلان روایت می‌کند و قصه دخترانی است که قرار است جمعه شب مراسم عروسی آن‌ها برگزار شود؛ اما هر کدام از آن‌ها به نوعی درگیر مسأله‌ای هستند…»

«مردن در آب مطهر» نیز قصه‌ی چند جوان مهاجر افغان را روایت می‌کند که قصد رفتن به اروپا را دارند.

فیلم «رفتن» نیز قصه‌ (فرشته و نبی) است که در پیچ و تاب رسیدن و نرسیدن در غبار گم می‌شوند؛ قصه ی عشقی که از همه چیز غیر از معشوق رنج می‌بیند رفتن قصه درد است درد خانه به دوشی درد مهاجرت.

فیلسوف‌های احمق

سعید چاری در دومین تجربه فیلمسازی‌اش در سال ۱۳۹۴ به سراغ «فیلسوف‌های احمق» رفت. سیدجواد هاشمی، عبدالرضا اکبری، شراره رخام، رضا رویگری و … از جمله بازیگران این فیلم بودند. در خلاصه داستان فیلم آمده است:

«بعد از وقایع یازده سپتامبر، جرج بوش به افغانستان و سپس عراق حمله می‌کند و بعد از آن قصد حمله به ایران را دارد، اما چون می‌داند که مردم ایران تجاوز به خاک‌شان را برنمی‌تابند و ترس شکست خوردن در جنگ تن به تن با ایران باعث می‌شود که از حمله منصرف شود و به جای حمله نظامی به جنگ نرم رو آورد. اما اتفاقاتی باعث می‌شود که از حمله منصرف شود و به جای حمله نظامی به جنگ نرم رو آورد. اما اتفاقاتی باعث می‌شود به اهداف خود دست پیدا نکند و…»

سگ ها دیشب نخوابیدند

رامین رسولی در دومین تجربه فیلمسازی ‌اش در سال ۱۳۹۸ به سراغ «سگ‌ها دیشب نخوابیدند» رفت. فاطمه خدادای و امیرحسین صادقی ازجمله بازیگرام این فیلم بودند. در خلاصه داستان این فیلم آمده است:

«زندگی در روستایی دور افتاده و فراموش شده در افغانستان که در تصرف طالبان است با ورود یک سرباز آمریکایی که هلیکوپترش در نزدیکی آن روستا سقوط کرده و توسط دختری روستایی به آنجا آورده می‌شود، دچار تغییر می‌شود و…»

نیروانا

فیلم سینمایی «نیروانا» به تهیه‌کنندگی و کارگردانی مرتضی آتش‌زمزم به عنوان نخستین پروژه مشترک سینمایی ایران و بنگلادش در  نیمه اول سال ۱۳۹۸، فیلمبرداری خود در این دو کشور و لوکیشن های افغانستان را به پایان رساند. در این فیلم سینمایی آنانتا جلیل، بُرشا خدیجه، شومون فاروق از بنگلادش و مجدی مشموشی از لبنان بازیگران شناخته شده خارجی کار بودند و محمد فیلی ،کاوه خداشناس، حسن اکلیلی، بهراد خرازی، افشین سنگچاپ ،مرتضی خانجانی نیز دیگر  هنرمندان ایرانی فیلم را تشکیل داده‌اند. در خلاصه داستان این فیلم آمده است:

nirvana

«یک مأمور پلیس بنگلادش برای نجات جان تعدادی از هموطنانش که در دست یک باند انتقال مواد مخدر از افغانستان به ترکیه و اروپا گرفتار آمده اند، به دو کشور مذکور و ایران سفر می کند تا بتواند با کمک پلیس اینترپل و پلیس ایران، مأموریت خود را به سرانجام برساند.»

حوا مریم عایشه

«حوا، مریم، عایشه»، محصول مشترک ایران و افغانستان و به کارگردانی «صحرا کریمی» است. این فیلم نماینده افغانستان در ۹۲ اُمین دوره‌ آکادمی اسکار بوده و همچنین ۱ نامزدی دریافت جایزه بهترین فیلم از جشنواره ی فیلم ونیز را در کارنامه خود دارد.

فیلم «حوا، مریم، عایشه» داستان زندگی سه زن افغان را روایت می‌کند که با پیشنیه‌های خانوادگی و فرهنگی مختلف در شهر کابل زندگی میکنند و با مشکلات بزرگی دست به گریبان هستند. «حوا»، زنی بیوه و باردار است که همراه پدر و مادر شوهرش زندگی می‌کند؛ اما کسی برایش اهمیتی قایل نیست و او فقط می‌تواند با بچه درون شکمش درد دل کند. «مریم»، گوینده خبر تحصیل‌کرده‌ای است که قصد جدا شدن از شوهر خیانتکارش را دارد؛ اما در همین حین متوجه باردار بودنش می‌شود. «عایشه»، دختری ۱۸ ساله است که به اجبار خانواده‌اش باید با پسرعمویش ازدواج کند اما…

و… مزارشریف

می‌توان گفت مهمترین فیلمی که درباره ایران و افغانستان در سینمای ایران ساخته شده و ارتباط مضمونی با سایر آثار تولید شده دیگر ندارد، فیلم «مزارشریف» به کارگردانی عبدالحسن برزیده در سال ۱۳۹۳ است. فیلم ماجرای حمله تروریستی طالبان به کنسولگری ایران در مزارشریف افغانستان و قتل دیپلمات‌های ایرانی را روایت می‌کند که در این بین «الله‌داد شاهسون» دیپلمات مجروح ایرانی موفق به فرار شده و با کمک مردم افغانستان به کشورمان باز می‌گردد.

mazar-sharif

حسین یاری، مهتاب کرامتی، مسعود رایگان، حسین باشه‌آهنگر و… از جمله بازیگران این فیلم بودند. این فیلم در سی‌وسومین جشنواره فیلم فجر در رشته‌های متوعی نامزد دریافت سیمرغ بلورین شد و در نهایت برای بهترین موسیقی متن و بهترین جلوه‌های ویژه بصری؛ سیمرغ بلورین را دریافت کرد.

تصویر افغانستان در سینمای ایران و جهان، تصویری است آکنده از فقر و خشونت، تصویری که در آن سنت‌های غنی و معماری باشکوه این کشور کهن جایی ندارد. شاید زمان آن رسیده که افغانستان را مثل همه خاورمیانه از منظری تازه بنگریم. بدون توجه به تصویری که در رسانه های غربی یا فیلم‌هایشان [اشباح جنگ، پاسگاه، تک‌تیرانداز آمریکایی، تنها بازمانده، جان عزیز، جنگ تریاک، سگ‌های جنگی، شاهین سیاه، شش زیرزمینی، شن‌های قرمز، شیرها برای بره‌ها،  قتل واجب،کجکی، لوک افغان، ماشین جنگ، مرد آهنی، نگهبانانی از دیرباز، ویسکی تانگو فاکسترات، ویشواروپام ۱ , ۲، یک جنگ و…] برایمان ساخته‌اند. کوشش‌های سینمای ایران به عنوان مهمترین سینمای خاورمیانه باید در راستای ارائه تصویری واقعی و کمتر دیده شده از زندگی مردم این سرزمین باشد. شاید لازم است سینمای ایران، در تغییر جهتی آشکار چشم اندازی تازه را برای ارائه تصویر واقعی از خاورمیانه، کشورهای مسلمان منطقه و افغانستان ارائه دهد.


پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>