سوره سینما

پایگاه خبری-تحلیلی سینمای ایران و جهان

sourehcinema
تاریخ انتشار:۱ آذر ۱۳۹۳ در ۹:۰۲ ق.ظ چاپ مطلب

خانواده شهدا دغدغه مشترک من و تهیه‌کننده بود/ رضا بین آرمان و واقعیت مردد است

asgarpoor1

کارگردان فیلم «میهمان داریم» پرداختن به زندگی خانواده شهدا را دغدغه خود و منوچهر محمدی می‌داند.

کارگردان فیلم «میهمان داریم» پرداختن به زندگی خانواده شهدا را دغدغه خود و منوچهر محمدی می‌داند.

سوره سینما – میثم محمدی : فیلم سینمایی «میهمان داریم» تازه‌ترین اثر محمدمهدی عسگرپور نگاهی ویژه به زندگی خانواده شهدا دارد. فیلم در بستر یک قصه اجتماعی که آشکارا از وضعیت جامعه امروز می‌گوید و از زوال ارزش‌ها در این جامعه نگران است، روایت روزهای ملال و آرام زن و شوهری را روایت می‌کند که باید منتظر میهمانی ویژه باشند. با عسگرپور درباره این فیلم و وجوه مختلفش صحبت کردیم.

شما به عنوان کارگردان به دنبال مضامین ذهنی خود هستید و آقای محمدی هم تهیه‌کننده‌ای است که موتیف‌های مشخص در آثارش دارد. طرح «میهمان داریم» که بعد توسط شما به فیلمنامه تبدیل شد چه نقطه اشتراکی بین شما و تهیه‌کننده اثر ایجاد کرد که منجر به تولید فیلم شد.

محمدمهدی عسگرپور: اگر بخواهم به وجه اشتراک آقای محمدی به عنوان کسی که طرح را نوشته بود و من که فیلمنامه را به نگارش درآوردم ، اشاره بکنم ، شاید پرداختن به زندگی خانواده شهدا مساله اصلی باشد، بقیه مسائلی که در طرح بود و یا بعد در فیلمنامه اضافه شد ، از وجوه اشتراک ما در فازهای بعدی محسوب می شد ، یعنی بتدریج مسائل و دغدغه هایی وارد شد که در نهایت وجه اشتراک ما شد ، اما فاکتوری که از همان ابتدا در طرح وجود داشت پرداختن به خانواده شهدا مدنظر ما بود که چگونه ما امتداد حیات شهدا را در زندگی امروز حس کنیم . این وجه اشتراکی بود که من از ابتدا پسندیدم .

داستان «میهمان داریم» ابتدا به نحوی پیش می‌رود که رضا پتانسیل این را دارد تا به قهرمان اصلی بدل شود و در واقع به تقابل موجود میان خود و خانواده و یا به معنای بهتر با جامعه بپردازد . اما این شخصیت کمرنگ می‌شود و در اصل به نوعی بحران او با برخورد پدر حل شده و دچار استحاله می‌شود. چرا این روند ادامه پیدا نکرد و مسیر داستان را به سمت دیگری بردید؟

من ابتدا به این نکته اشاره بکنم که رضا اساسا در طرح ابتدایی وجود نداشت، در واقع وقتی که آقای محمدی طرح را به من دادند فرزند جانبازی در آن وجود نداشت و فقط این خانواده چند شهید داده بودند که آن شهدا به کمک پدر و مادرشان می آمدند . بنابراین ایده اضافه شدن یک جانباز و اینکه یکی از فرزندان خانواده را زنده ببینیم ، ایده من بود .در مورد کارکرد رضا باید بگویم شخصیتی است که گروهی را نمایندگی می‌کند که بین آرمان ها و واقعیت ها گیر افتاده اند ، منتها این گیرافتادن نسبت و اندازه دارد ، یعنی بعضی ها خیلی گیر افتادند و عده ای هم کمتر و این جریان فقط دیر و زود دارد و همه به نوعی در این شرایط گیر افتاده اند .خود من یکی از کسانی هستم که در موقعیت گذر از آرمان گرایی و ورود به دنیای واقعی گیر افتاده ام .رضا هم چنین وضعیتی دارد . حالا به این شخصیت دو گونه می شد بپردازیم . یکی همان شکلی که شما اشاره کردید ، یعنی رضا بشود قهرمان داستان و کار ما از ابتدا تا انتها به همین تقابل میان آرمان ها و واقعیت ها بپردازد که می توانست به یک کار اجتماعی به روز هم تبدیل شود و به نقش اجتماعی کسی مانند رضا بیشتر پرداخته می شد ، ولی عزم اولیه طرح این بود که ما به این خانواده شاخص که بخشی از فرزندانشان هم حضور فیزیکی در جامعه ندارند بپردازیم که گویی این فرزندان حلقه گمشده ما در ارتباط با آرمان‌ها تلقی می‌شوند و این گمگشتگی در جامعه امروز هم به نظر بازمی گردد به همین حلقه مفقوده ای که مد نظر ما بود . بنابراین من باید انتخاب می کردم که داستان من مربوط به رضا بعنوان قهرمان و نسلی است که اشاره کردم یا درباره شکل گیری خانواده ای است که رضا یکی از تکه های پازل آن محسوب می شود ؟ البته این پازل تکه های دیگری هم دارد . پدر و مادر بعنوان نسلی که نگاه متفاوتی نسبت به نسل بعدی داشتند ، اما نسل بعد را هم آنها بوجود آوردند و از طرفی سه فرزند این خانواده که در یک دوره آرمانی با یک واقعیتی مواجه شدند و آن اتفاق نیز برای آنها به وقوع پیوسته است ، بنابراین حلقه ما باید کامل می شد و من این شکل را روایت کردم ، هر چند به نظر من در شکل ابتدایی می توانست کار را به یک نقد اجتماعی خیلی جدی هم نزدیک کند .

از آنجایی که هم فیلمنامه نویس این اثر هستید و از طرفی هم بعنوان کارگردان مدام دغدغه فرم و شکل روایت را دارید ، راجع به این صحبت کنید که چطور به چنین شکل ساده ای از روایت رسیدید؟ چون شاکله اصلی قصه پتانسیل ورود خیلی محسوس به فضاهای متافیزیکی و دور از واقعیت را دارد ، اما زبان روایی شما ساده است و بیشتر تلاش می کند در فضایی واقع گرایانه بماند.

من زمانی که تصمیم به نگارش فیلمنامه  گرفتم ، سعی کردم بر مدار باورهای شخصی خودم این کار را بکنم و منظورم از باورها فقط در حوزه اجتماعی و آرمان گرایانه نیست ، بلکه منظورم زمانی است که مساله را در حوزه درام می پذیرم . یکی از این باورها که در من وجود دارد و در بسیاری افراد دیگر نیز به نوعی می تواند وجود داشته باشد این است که گویی ما در جهان هستی با پدیده هایی مواجه می شویم که نمی توانیم اسم آن را واقعیت بگذاریم ، در صورتی که در جامعه کاملا پذیرفته شده است ، فرقی هم نمی کند که شما به کدام جریان دینی و غیر دینی و یا مذهبی و غیر مذهبی وصل باشید .حتی این مساله را در افرادی که نگاه کاملا ماتریالیستی به جهان پیرامون دارند نیز پیدا می کنید . حالا من هم سعی کردم در این کار چنین نگاهی را معیار قرار بدهم و در واقع بین یک جهان کاملا ملموس و جهانی که گاهی اوقات بطور تلویحی آن را می پذیریم یک خط باریک وجود دارد که برای خیلی ها این خط بسیار کمرنگ است ، بخصوص اگر به زندگی عرفا دقت کنید با این پدیده بسیار مواجه می شوید .آنها اساسا خیلی از این موضوعات را نه تنها عجیب و بعنوان یک فضیلت نمی دانند ، بلکه اعتقاد دارند که اتفاقی طبیعی است که رخ داده . بعنوان مثال وقتی عرفا چله نشینی می کنند ، معتقدند ویژگی هایی دارد که صداهایی می شنوند و چیزهایی می بینند و این مساله برای آنها عجیب نیست ، در صورتی که برای ما تعجب آور است ، اما آنها معتقدند با آن چیزی که می شنوید و می بینید و در اصل با این کرامات چه خواهید کرد که این مساله اصلی محسوب می شود .پس من تلاشم را کردم که این خط باریک را به کمک یک شوک سینمایی و دراماتیک ، یک لحظه از بین ببرم و بیننده متوجه نشود که چه زمانی این خطی را که وجود داشت پاک کردم . این خط در صحنه کنده شدن لوله گاز و باز شدن پنجره ها و ورود بچه ها پاک می شود و اگر من در اینجا نمی توانستم خط را درست پاک کنم تا انتهای اثر گیر می افتادم و حالا یک لحظه پاک شده و مخاطب در سکانس های متناوب بعدی درگیر مسائل دیگر می شود تا اینکه به پایان برسد .بنابراین من جهان فیلم را جوری فهمیدم که نباید در دل خود به دو قسم ملموس و غیر ملموس تقسیم شود که نتیجه اینچنین شد .

mihman-bs1

در همین خصوص انتقاداتی وجود دارد به اینکه پایان داستان در مرحله ای قابل حدس و پیش بینی می شود و به نظر من هم مقداری از اطلاعات و کدهایی که در مورد شخصیت ها داده نمی شود ، این فرضیه را تقویت می کند که شما تا حدودی بطور عامدانه این کار را انجام داده اید .

بله  . هیچ اصرار و عزم جدی نداشتم که این موضوع را پنهان کنم تا بیننده در انتها فکر کند که سر او کلاه گذاشته ام ، اتفاقا بدم نمی آمد که تا حدودی متوجه این جریان بشود ، حتی از روی نوع لباس این سه نفر می شود حدس هایی زد . اولین جایی که پسرها را می بینیم ، یکی اورکت و دیگری گرمکنی پوشیده که این روزها کمتر تن کسی می بینیم و همینجا این نکته بصورت جدی در ذهن بیننده شکل می گیرد ، ولی چیزی که باعث می شود گزینه های دیگر را هم جدی بگیرد مسیر داستانی ماست ، بنابراین من تلاش نکردم این موضوع را به گونه ای پنهان کنم که در نهایت یک کشف عجیب اتفاق بیفتد و دوست داشتم خیلی طبیعی و عادی  باشد و اینکه  ما در یک جهان هستیم که باید به سادگی آن را بپذیریم.

به دلیل فضای کلی که در داستان وجود دارد ، انتخاب لوکیشن و انطباق آن با مفاهیم مورد نظر شما در فیلمنامه بسیار مهم بود .چطور به این لوکیشن رسیدید؟

بعضی ها وقتی لوکیشن ما را می‌دیدند و فیلمنامه را می‌خواندند، تصور می کردند من این لوکیشن را از قبل دیدم و طراحی کردم و حالا بر اساس آن فیلمنامه را نوشتم، در صورتی که من فیلمنامه‌ای نوشتم با همین اجزای موجود و این لوکیشن را براساس آن پیدا کرده و ساختیم. پس این می‌شود یک ویژگی مثبت برای من که وقت نگارش اشراف دارم ، ضمن اینکه تیم تهیه نتوانستند کاری کنند که بخشی از ایده های من که براساس لوکیشن بود ، حالا تبدیل به چیز دیگری شود .

نقش طراحی نور و صدا و همچنین ریتم مورد نظر در خروجی اثر و انتقال مفهوم مورد نظر بسیار مهم بود و کارکردی داشت که باید توجه ویژه به آنها می‌شد.

برای من از ابتدا مطرح بود که  این کار از لحاظ ریتم ، نور و صدا باید جوری طراحی شود تا بخش های مختلف به حرف اصلی ما کمک کند ، یعنی بخش اول کار و پیش از اینکه بفهمیم شخصیتی به نام رضا وجود دارد ، این پیرمرد و پیرزن تنها هستند و ما خانه ای را می بینیم که نه خیلی کسالت بار ، اما احساس می شود نیاز به رسیدگی دارد ، چون رابطه پیرمرد و پیرزن رابطه خوب و متعارفی است . از جایی که رضا وارد داستان می شود یک خشونت زیرپوستی بوجود می آید ، خشونتی که از جنس فیلم های اکشن نیست ، بلکه خشونتی که ما براساس فضای قصه هر لحظه از کنش و واکنش این شخصیت واهمه داریم ، چون امکان دارد اقدام خطرناکی بکند ، پس در این بخش که قسمتی از آنهم در شب اتفاق می افتاد ، یک مقدار حس تنگی نفس در محدوده نیاز داستان ایجاد می کردیم  . صداها نیز از ابتدا تا زمانی که بچه ها وارد قصه می شدند ، باید جوری طراحی می شد که بدانیم بیرون این خانه صداهای مخرب وجود دارد و ساخت و ساز شکل می گیرد ، حالا اینکه مجتمع تجاری یا پارکینگ می سازند مهم نیست . مهم این است که گودبرداری می شود و  این بنا هم بتدریج در حال تخریب است . اساسا بحث تقابل سنت و مدرنیته هم وجود ندارد ، چون من اصلا به این مساله اشاره نکردم .فصل بعدی هم جایی است که بچه ها وارد می شوند و ما باید بتدریج با یک طراوت مواجه شویم که بخشی در داستان و روابط شخصیت ها شکل می گیرد و  بخش دیگر را باید در نور ، رنگ و صدا انتقال بدهیم .البته در مورد صدا زمانی که انتهای فیلم باز هم به حالت عادی برمیگردیم ، بیننده متوجه می شود صداهایی را که ابتدا و قبل از آمدن بچه ها شنیده بود و در آخر هم می شنود را ، در زمان حضور آنها نمی شنیده است ، پس باید تمام صداهای مزاحم از بین می رفت که بخشی از آن هم بدلیل شرایط اطراف لوکیشن سخت بود . نور و ریتم هم باید چنین کارکردی را می داشت و من در فیلمنامه تلاش کردم که این رعایت ها صورت بگیرد ، ضمن اینکه می دانستم داستانی ندارم که در آن اسلحه یا سر بریده ای وجود داشته باشد که همواره ما را نگران کند ،  بلکه یک زندگی عادی بود .در مجموع رعایت این ریتم و بعد هم نور و صدا که آقای آلاد پوش و صدابردار ما آقای نخعی و همچنین صداگذار فیلم ، آقای کشفی درجه یک انجام دادند ، خیلی کمک کرد و باعث شد که داستان بر مبنای فکر اولیه پیش برود .

mihman-s1

در مورد بازی ها در «میهمان داریم» صحبت کنیم. به مراتب پرستویی نسبت به حضور در فیلم های اخیرش فاصله ای ایجاد کرد و در شرایط تازه تر و نقشی متفاوت تر ظاهر شد .در مورد این انتخاب ، تعامل و رسیدن به نقش حاج ابراهیم و ویژگی های او  صحبت کنید .

در مورد نقش حاج ابراهیم از زمان طرح اولین انتخاب ما پرویز پرستویی بود و با هم به تفاهم رسیدیم . اما در انتخاب های بعدی گزینه های مختلف داشتیم که به این دوستان رسیدیم . بنابر این پرستویی خیلی زود از لحاظ مفهومی درگیر نقش شد و من حتی زمانی که فیلمنامه را می نوشتم به او می گفتم که داستان چگونه پیش می رود و شخصیت در چه مسیری قرار دارد و نظر او را هم می خواستم . پیشنهادهایی هم وجود داشت که این خانواده لهجه داشته باشند و ما بفهمیم از شهر دیگری آمده اند . ولی شخصیتی که من بدلیل شرایط خانوادگی خودم می شناختم ، یک مرد از محله های تهران بود که فرهنگ منطقه و نوع گفتار و شغل او از جنس همان جاست . من این دست آدم ها را از نزدیک دیده بودم و مثل پدر خودم می شناختم . بخصوص کسانی که با تغییر هم مواجه شدند ، یعنی از جایی برخلاف گذشته ای که داشتند مسیر خود را عوض کردند و متدین شدند . همه این مسائل را با پرستویی در میان می گذاشتم و او هم بطور حتم به اجرا فکر می کرد . درکنار این هم گریم تا حدی که نیاز بود به کمک آمد . من با طراح گریم این فیلم مهرداد میرکیانی سه کار انجام دادم و به عقیده من یکی از بهترین طراحان گریم کشور است و با تمام بضاعت ممکن آمد و کار را بخوبی انجام داد . به هر حال پرستویی زود درگیر کار شده بود و می دانست که چه باید بکند ، ضمن اینکه دو سال کار نکرده بود.

من به شخصه در مورد میهمان مجهولی که در پایان فیلم وجود دارد کنکاش نمی کنم و بیشتر به میهمان های دیگری همچون رضا و سه فرزند شهید این خانواده فکر می کنم که همه چیز را برای ضرورت حضور میهمان پایانی فراهم کردند . نگرش خود شما به این جریان چگونه بود؟

این سوالی است که بصورت متناوب در کشور از من پرسیده می شود و نکته جالب این است که وقتی با این فیلم به خارج از کشور رفتم ، تنها سوالی که نشد در همین رابطه بود و برای من خیلی جالب بود .یک نکته دیگر اینکه اگر زبان ما فارسی نبود من از جهاتی محدود می شدم ، چون وقتی می نویسیم «میهمان داریم» می تواند تصور شود یک میهمان است یا چند میهمان .از نظر من در طرح اولیه یک مقدار مهم بود که میهمان کیست ، اما بتدریج که پیش رفتیم من احساس کردم این شرایط تغییر شان هر میهمانی می تواند باشد ، یعنی شان کسی را که خیلی بالاست پایین بیاوریم و بالعکس شان کسی که خیلی پایین است را بالا ببریم .پس نخواستیم گیر این موقعیت بیفتیم و انتخاب میهمان را گذاشتیم بر عهده تماشاچی تا براساس چیزی که از فیلم دریافت می کند ، میهمان را انتخاب کند . شاید کسی خودش را میهمان بداند . ولی از نظر من تمام کسانی که در فیلم وجود دارند میهمان هستند ، حتی صاحب خانه .این خانه ای است که عده ای آمده اند و خواهند رفت و فکر می کنم احساس زمین ماندن در پایان وجود ندارد .در مجموع همه میهمان هستند و ما نسبت به بعضی بیشتر و نسبت به برخی دیگر کمتر حس میهمان بودن داریم .

mihman-s2

پس از تولید و تا به امروز که با کار روبرو شده اید ، آیا حسی مبنی بر این داشته اید که صحنه یا سکانسی از فیلم می‌توانست بهتر باشد و یا چیزی که نوشتید و شکلی که به اجرا در آمده ، دور از انتظار شما بوده است؟

هنوز به چیزی نرسیدم ، نه اینکه فکر کنم این بهترین شکلی است که فهمیدم و به اجرا درآوردم ، ولی هنوز شکلی بهتر از این پیدا نکردم .فقط میدانم که در جاهایی یک مقدار با مسائلی که ابتدا فکر می کردم متفاوت است ، ولی نه به اندازه ای که فصل جدیدی در ذهنم باز کند بعنوان مثال سکانسی که دختر خانواده با لباسی که برایش دوخته شده بود وارد حیاط می شود و پسرها و پدر مشغول کار هستند . وقتی این سکانس را می نوشتم فکر می کردم چطور دالانی شبیه مجلس عروسی و گلریزان درست کنم و با این دختر عقب بیایم و این فضا ایجاد شود تا در نهایت ما احساس کنیم قطعه ای کوچک از شب عروسی دختر را می بینیم . متاسفانه هر چقدر به شرایط و میزانسن ها فکر کردم نشد و شاید بخشی هم بخاطر شرایط نور بود که در واقع مشکلات خاص خودش را داشت .ولی در بقیه صحنه ها هنوز به نکته بهتری نرسیدم .

با توجه به شرایط و زمینه های موجود در جریان اکران در سینما و از طرفی داستان مورد نظر ، فکر می کنید «میهمان داریم » می تواند ارتباط موثر و قابل قبولی را با مخاطب برقرار کند؟

در محدوده و اندازه این فیلم فکر می کنم استقبال خوبی خواهد شد . البته معتقدم که باید در زمان دیگری اکران می شد ، چون گزینه های مختلفی بعد از جشنواره مطرح شد که یکی از آنها اکران نوروز بود که من تعجب کردم ، چون به آن فضا نمی خورد ، ولی بعد از آن می توانست قرار بگیرد ، ولی به دلایل مختلف منتفی می شود ، زمان اکران فیلم ها پارامتر مهمی است ، البته می فهمم که به مفهومی آنقدر هم تعیین‌کننده نیست که فکر کنیم فروش فیلم را سه برابر شرایط فعلی بکند ، اما واقع بینانه نگاه کنیم یک مقدار تغییر می داد .این فیلم مخاطب خودش را در قشرهای مختلف پیدا خواهد کرد. من برای «قدمگاه» تجربه خوبی داشتم و تلویزیون آن زمان تبلیغ خوبی می کرد و همان موقع تصورم این بود که بخش عمده ای از مخاطبان این فیلم دوست دارند بعدها آن را در تلویزیون ببینند یا از رسانه های تصویری تهیه بکنند . همین اتفاق هم افتاد و «قدمگاه» برای من فیلمی شد که از جهت مالی مسیر متعارف خود را داشت، اما از جهت ارتباط با تماشاگر بشدت برای من انرژِی و پالس مثبت داشت، به قدری که انگار چند میلیارد فروخته است.

«میهمان داریم» هم از همان جنس است و من از ابتدا فکر نمی‌کردم که قرار است فروش چند میلیاردی داشته باشد ، چون سینمای ما چنین شرایطی ندارد. به نظرم بخش عمده‌ای از مخاطبان «میهمان داریم» بعدها در تلویزیون و رسانه‌های تصویری خواهند بود و در سینما هم تا حدودی همین چیزی است که اتفاق افتاده ، هر چند می توانست تبلیغات بهتر از این داشته باشد تا به فروش بهتری برسد.


پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>