سیدمحمد حسینی در مطلبی که در شماره چهارم نشریه «نقدنوشت» منتشر شد، درباره دو فیلم «تک تیرانداز» و «رمانتیسم عماد و طوبا» نقدی به رشته تحریر درآورد.
«تک تیرانداز» همانند بسیاری دیگر از فیلمهای مشابهش نه در گیشه موفق خواهد بود و در جذب مخاطب خارج از چارچوب طرفدارانش. ضعفش هم در همان کلیشههایی است که رنگ دستهچندم هالیوودی خورده است.
«مصلحت» بیش از آنکه دوگانهساز باشد، دوگانهسوز است و با طراحی روایتش، دوگانه «مصلحت-عدالت» را بیمعنی میکند.
«منصور» بیحس است. خنثی است. منفعل است. دغدغه دارد اما دلواپسش نیست. از یک توانایی منحصربهفرد، یک فعالیت درونزای جدی حرف میزند اما شوروشوقی برای این انجام عملش ندارد.
فیلم گرسنگی ساختن، گرسنهکشیده میخواهد یا اهل جهان کارگری از طریق پژوهش و پیوند خوردن با این اصلیترین طبقه مولد جامعه. نمیشود با سرمایه ضدتولید معاشقه کرد و برای گرسنگان اشک ریخت.
میلاد دخانچی در مطلبی که در شماره سوم نشریه «نقدنوشت» منتشر شد، درباره سه فیلم «منصور»، «شیشلیک» و «زالاوا» نقدی به رشته تحریر درآورد.
آقایان شوراهای ساخت و نمایش، بهراستی متوجه نشدید چگونه مردم این سرزمین در فیلمهایی چون «شیشلیک» و «بی همه چیز» و «زالاوا» به سخره گرفته شدهاند؟
مردم «شیشلیک» موجوداتی مسخشده و منفعل تصویر میشوند که در فضایی لاجرم، فقط برای زنده ماندن، در بند استعمار کارخانه پشم ایران تلاش میکنند و با تمام نداریها به نحوی ایدئولوژیک و درونزا مطابقت داده شدهاند.
اساساً هنر قهرمان برقراری نسبت درست با عناصر زندگی پیرامونش است، نه انجام کارهای محیرالعقول.
میلاد دخانچی در مطلبی که در شماره دوم نشریه «نقدنوشت» منتشر شد، درباره سه فیلم «ستاره بازی»، «بی همه چیز» و «خط فرضی» نقدی به رشته تحریر درآورد.
سیدعلی سیدان در مطلبی که در شماره دوم نشریه «نقدنوشت» منتشر شد، درباره دو فیلم «بی همه چیز» و «ابلق» نقدی به رشته تحریر درآورد.
سیدمحمد حسینی در مطلبی که در شماره دوم نشریه «نقدنوشت» منتشر شد، درباره سه فیلم «بی همه چیز»، «ستاره بازی» و «خط فرضی» نقدی به رشته تحریر درآورد.
«بیهمهچیز» در کارنامه نویسندگی و اجرایی محسن قرایی گامی رو به جلو ارزیابی میشود، ولی هنوز خامدستیهای فرمی و فقدان تحلیل مردمشناختی در رویکرد مضمونیاش، مانع از ارتقا به فیلمی چند ستاره است.
قرایی درک خوبی از متن دورنمات نداشته است. صرفاً یک خط از درونمایه گرفته است و پیساختی به ظاهر شبیه از «ملاقات بانوی سالخورده» بیرون کشیده است؛ اما واقعیت این نیست.
خط داستان، هیچ منطقی ندارد و فقط ارجاعات بیسروته و بیمزهای به آثار فرهادی است و حتی نمیشود یک شخصیت درست هم در اثر دید و به آن نزدیک شد و رفتارش را فهمید.