به گزارش سوره سینما، «روایت سوره سینما از چهرههای خبرساز هفته» عنوان بستهای خبری است که هر جمعه در قالب آن به بازخوانی مهمترین اخبار مرتبط با هنرمندان حوزه سینما، تئاتر و تلویزیون خواهیم پرداخت.
هر هفته چهرههایی از دل سینما، موسیقی و هنر سر برمیآورند که با حضورشان جریان خبری هفته را شکل میدهند. این هفته، روایت ما به سراغ پنج چهرهای میرود که هر کدام با اتفاقی خاص در صدر اخبار قرار گرفتند؛. چهرههایی در این هفته بیش از دیگران دیده شدند، وایرال شدند، تحسین شدند. از اجرای رایگان برای حال خوب مردم تا بازگشت بعد سالها به وطن. از سکانسهای خاطرهانگیز در زیر بمباران گرفته تا شنیدن دوباره صدایی که یادآور عشق و مقاومت است.
سجاد افشاریان؛ پرفورمنسی برای حال خوب مردم
این روزها کمتر کسی هست که ویدیویی از سجاد افشاریان در فضای مجازی ندیده باشد؛ چه روزهای پرتشویش تهران، چه حالا که آتشبس برقرار شده. افشاریان نه فقط بازیگر و نویسندهای خلاق، که تبدیل به یکی از صداهای همدلی در روزهای سخت شده. روزهایی که خیلیها رفتند، او در کافهاش ماند، در دل تهران. کافهای که تبدیل شد به پناهگاه دلگرمی، به جایی برای گپ و گفت، جایی برای نفس کشیدن در دل ترس.
او حالا یک قدم فراتر گذاشته؛ اجرای رایگان پرفورمنس «جانِ بیقرار» در سالن اصلی تئاتر شهر، فقط برای حال خوب مردم. اجرایی که نسخه قبلیاش با مهران مدیری، آنطور که باید و شاید دیده نشد، اما این بار با محوریت موشکباران تهران و همراهی احسان عبدیپور، به شدت مورد استقبال قرار گرفت. ویدیوهای این اجرا که بهصورت اختصاصی از برنامه «اکنون» منتشر شد، در فضای مجازی دستبهدست چرخید. عبدیپور گفت: «سجاد افشاریان با کارهایش تکثیر شجاعت میکند؛ شجاعتی که سرعت تکثیرش از هر چیزی بیشتر است.»
«جانِ بیقرار» درباره وطن است، درباره شهری که دوباره باید عاشقش شد؛ از شیراز تا تهران. افشاریان در متن خود نوشت:
«زندگی از همین مردم عطر معنا میگیرد و صاحب تعریف میشود… معنای زندگی برای من، بودن در کنار مردمانیست که عاشقانه دوستشان دارم؛ مردم سرزمینم، وطنم، ایران.» او با هنر خود، امید را نه در قاب نمایش، که در دل شهر زندگی جاری کرده است.
پیمان معادی؛ از «بمب» تا آکادمی اسکار
در میان موج انفجارهای واقعی و مجازی، سکانسهایی از فیلم «بمب؛ یک عاشقانه» باز هم جان گرفتند. جایی که زیر صدای آژیر و سایه مرگ، ایرج با کلاه آهنی به میترا میگوید: «اگه قرار باشه یه دقیقه دیگه زنده باشم، فکر کردم دلم میخواد یه چیزهایی بهت بگم…» این سکانسها بازتابی دوباره پیدا کردهاند، چون مثل همیشه، پیمان معادی بلد است در زمانه درست، با نقشهای درست، تأثیر بگذارد.
اما این هفته برای معادی، خبری مهمتر هم منتشر شد: دعوت رسمی آکادمی اسکار برای عضویت. اتفاقی که تنها برای چند سینماگر ایرانی از جمله معادی، روستایی، قاضی، سوهانی و ملایمی رخ داد. عضویت در آکادمی اسکار برای معادی، نه فقط یک افتخار بینالمللی دیگر، که گامی تازه در مسیر جهانی شدن این هنرمند چندوجهیست.
معادی که به تازگی با فیلم «زن و بچه» سعید روستایی در جشنواره کن حضور داشت، حالا با فیلم «دشمن» نامش را در کنار اسکاریها میبینیم. فیلمی سوئدی-نروژی به نویسندگی و کارگردانی میلاد عالمی که نامزد سوئد برای رقابت در بخش بهترین فیلم بینالمللی اسکار ۲۰۲۶ شده است. او که سالها پیش با «جدایی نادر از سیمین» پا به فرش قرمز اسکار گذاشت، اینبار عضو داوری آن شده است.
در کنار همه اینها، فیلم جدیدش «بیسروصدا» هم در حال اکران است. تولد ۵۵ سالگیاش را با عکسی سلفی جشن گرفت؛ مردی که بیسروصدا، بیادعا، اما همیشه دقیق و باکلاس، از بمب تا اسکار، در مسیر ماندگاری پیش رفته است.
الهام پاوهنژاد؛ زنی قدرتمند در دل «شکارگاه»
وقتی تیزرهای اولیه «شکارگاه» منتشر شد، یکی از گریمهایی که نگاهها را جلب کرد، گریم متفاوت الهام پاوهنژاد بود. در همان قسمت اول، نقشش به چشم آمد: ملوکخاتون، زنی از جنس قدرت، همسر میرعطا با بازی پرویز پرستویی. زنی که نه در سایه مرد خانه، که در کنار او، در میدان تصمیم و عمل ایستاده است. تیراندازی میکند، نظر میدهد، مقاومت میکند و حتی از شوهرش هم رودست نمیخورد.
پاوهنژاد در سالهای اخیر، کمتر روی پرده دیده شده بود. بین ۱۳۹۹ تا ۱۴۰۳ فقط در یک سریال به نام «گردنزنی» ایفای نقش کرد؛ اثری شلوغ و پر از شخصیتهای فرعی که مجال چندانی برای دیده شدن نداد. حالا اما، در «شکارگاه» نیما جاویدی، بازی او بیشتر دیده میشود؛ گریم، صلابت، لحن، همه بر شخصیتاش نشستهاند.
تا قضاوت نهایی باید قسمتهای بیشتری پخش شود، اما ملوکخاتون با قدرتی که در رفتار و نگاهش هست، نشان داده پاوهنژاد هنوز همان بازیگر تواناییست که تئاتر و تلویزیون را خوب میشناسد. کسی که اگر فرصت مناسب پیدا کند، خوب میدرخشد.
بازگشت پررنگ او در «شکارگاه» این امید را زنده کرده که در نقشهایی پررنگتر، دوباره به صدر توجهها برگردد.
فریبرز عربنیا؛ بازگشت، سالها پس از مختار
در روزهای پس از آتشبس، ویدیویی کوتاه از فریبرز عربنیا، خیلی زود دیده شد. بازیگری که سالهاست کمتر خبری از او در رسانهها منتشر شده، حالا خودش خبرساز شد: «به ایران برمیگردم». جملهای که برای بسیاری، مثل یک برگشت غرورآمیز بود. او گفت هرگز به نیت وداع از ایران نرفته، فقط برای شرایط تحصیل فرزندش در کانادا دور مانده و حالا که آرامش بازگشته، وقت بازگشت است. هرچند اعلام کرد که توافقش برای بازی در نقش رستم، ناتمام مانده اما نفس بازگشت او به کشور، خبری قابلتوجه برای سینمادوستان بود.
فریبرز عربنیا، از جمله بازیگرانیست که هر نقشی که بازی کرده، به قامتش خوش نشسته؛ از مختار ثقفی تا شهید چمران؛ نه فقط چهرهاش، که صدایش، نگاهش، ایستادنش بر پرده مانده. او بعد از «مختارنامه» با وسواس بیشتری دست به انتخاب زد و از دل همین وسواس هم به نقش «چمران» رسید اما از اوایل دهه ۹۰ دیگر حضورش در فیلمها و سریالها کمرنگ شد تا خبر سفرش به خارج از کشور را شنیدیم.
در این قریب به یک دهه هرسال با رسیدن ماه محرم، بازپخش «مختارنامه» بار دیگر او را در ذهن مخاطب زنده میکند. بهخصوص امسال که همزمان با جنگ و بمباران، سکانس پایانی سریال و خطابه عربنیا علیه تزویر و ریا، در فضای مجازی چرخید.
در دورانی که خیلیها سلبریتی بودن را با پرکاری و دیده شدن اشتباه میگیرند، عربنیا با چند نقش محدود، اما عمیق، ماندگار شده. شاید کمتر دیده شود، اما درست دیده میشود.
یونس غزالی؛ نوجوانی که با امیر ماندگار ماند
نام یونس غزالی برای بسیاری، گره خورده به نقش «امیر» در سریال «وضعیت سفید». نوجوانی عجیب، عاشق، تنها و درگیر درونیترین جنگها. حالا با بازپخش سریال، دوباره نامش بر سر زبانها افتاده؛ بهخصوص در روزهایی که صدای آژیر خطر دوباره در تهران شنیده میشود، شباهت فضای سریال با واقعیت، سکانسها را بار دیگر احیا کرده.
ویدیوهایی از سکانسهای احساسی و پرتنش امیر، مثل آنجا که به مادربزرگ میگوید: «مامان بزرگ، اون چیزی که موقع رفتن واسمون میخوندی فوت میکردی چی بود؟» یا سکانسی که میگوید «اینجا خونهست، جبهه نیست!» در شبکههای اجتماعی دستبهدست میشود.
بازنشر گفتوگویی قدیمی از سروش صحت با عباس غزالی (برادر یونس)، همزمان شده با این پخش مجدد. جایی که عباس میگوید یونس بعد از «وضعیت سفید» هیچ پیشنهاد بازی را نپذیرفت و دلایل شخصی داشت؛ اما علاقهمند است دوباره کار کند.
یونس غزالی با اینکه قبل از «وضعیت سفید» بازی کرده بود اما با نقش امیر ماندگار شد؛ آنقدر درست، خالص و تاثیرگذار بود که بعد از حدود یک دهه امیر هنوز در ذهن بینندههاست. امیر، نوجوانی که عاشق شیرین شد، میان دیوارهای باغ مادری و صدای انفجار بزرگ شد و بلد بود بگوید: «قوی باش؛ قوی.» نقشی که نماد بلوغ شد؛ بلوغ در میان جنگ، ترس، و عشق. نقشی که یونس غزالی را به یکی از خاصترین نوجوانان تلویزیون ایران تبدیل کرد.