سوره سینما

پایگاه خبری-تحلیلی سینمای ایران و جهان

sourehcinema
تاریخ انتشار:۲۰ آذر ۱۳۹۲ در ۱۰:۴۱ ق.ظ چاپ مطلب
دنیایی موقت برای زندگی کردن/

تطبیق شگفت انگیز خیال و واقعیت/ نگاهی به «آسمان زرد کم عمق»

asemane-zard1

فیلم سینمایی «آسمان زرد کم عمق» به کارگردانی بهرام توکلی تطبیق خیال انگیز واقعیت و رویا است.

فیلم سینمایی «آسمان زرد کم عمق» به کارگردانی بهرام توکلی تطبیق خیال انگیز واقعیت و رویا است.

سوره سینما- میثم محمدی: شاید بتوان با این جمله از آندره بازن سراغ فیلم  «آسمان زرد کم عمق» رفت. جایی که او می گوید طبیعت همواره خوش عکس است. در واقع بهرام توکلی در ادامه جدیت خود در سینمای نوین و دغدغه مندش در این اثر کش و قوسی باورپذیر و منطقی با طبیعت محیطی و طبع انسانی و دنیای ذهنی آدمها دارد تا رهیافتی به گوشه ای از حقیقت زندگی داشته باشد که البته معلق نگه داشتن معنا در این اثر و فراخواندن مشارکت مخاطب در رمزگشایی از نمادهای موجود بطور محسوسی قابل درک است.

«آسمان زرد کم عمق» به عنوان درامی روانکاوانه با برخورداری از اتمسفر و هندسه ای سرد و رنگ آمیزی بی روح و مملو از فضایی خالی از اسباب مادی،تطابقی عجیب میان خیال و واقعیت به وجود آورده و در واقع فضای رئالیسم جادویی را تداعی می‌کند.توکلی با انتخاب فرم غیر خطی و تلاطم و آشفتگی زمانی در واقع جهان داستانی خود را در خلاء ذهن مخاطب دایر می کند.مهران با بازی صابر ابر شخصیتی است که در گذشته به حرفه عکاسی مشغول بوده و بر حسب اتفاق تلخی که در یک سانحه تصادف برای خانواده همسرش غزل با بازی ترانه علیدوستی می افتد زندگی خود را در مسیری پر پیچ و خم می بیند.چرا که غزل برای دیدن او راهی شده بود و در آن حادثه هدایت ماشین را برعهده داشت و اکنون پس از گذشت مدتها هنوز هم اثرات حمله روانی آن حادثه را در او مشاهده می کنیم.

حالا مهران تلاش می کند تمام داشته هایش را برای احیای دوباره روحیه همسرش بگذارد،غافل از اینکه غزل در آن حادثه دچار استحاله ای شده که نگاه او را به دنیای پیرامونش تغییر داده است و در همین مسیر ما وارد خانه ای می‌شویم با دیوارهایی پوسیده که گذشته ای مجلل داشته و اکنون صاحب آن نیز مانند خانه اش در حال احتضار است و مهران و غزل برای گذاشتن تخت در یکی از اتاق ها و فراهم کردن گوشه ای از خانه برای بازگشتن صاحبش به آنجا آمده اند،اما یک ماه و نیم بعد در آنجا ماندگار شدند.در طبقه بندی نشانه شناسانه از نگاه متفکران این حوزه نگاه نمادین به عناصر موجود در فیلم کارکردی غیرقابل انکار دارد.در واقع خانه ای که تمام اتفاقات و روایت در آنجا بروز می یابد نمادی از دنیای گذران و مادی است که امروز غزل با آن در تعارض است و،اما اعتقادی به از بین بردن آن ندارد،بلکه حتی در جایی از فیلم در جواب همسرش که اعتقاد دارد بصورت موقتی در آنجا هستند و باید برای چیدمان وسایل حساسیت نداشته باشند می گوید که  موقتی باشه.چرا قشنگ نچینیم خونه رو؟.

آشفتگی و درهم ریختگی خانه،زخمهای بیشمار روی دیوارها،رنگ های خنثی و شیشه های شکسته و در مجموع اغتشاشی که در شخصیت این بنا وجود داشت بی شباهت به آدمهای داستان نیست و در اصل منطبق با همین فضا و شخصیت های آن عمل می کند.مهران اکنون در یک بنگاه معاملات ملکی کار میکند.او همسرش را دوست دارد،اما پس از آن اتفاق نمی تواند با رفتارهای او کنار بیاید و حتی در جایی می گوید رابطمون مثل دیوارهای این خونه می پوسه و در اصل او زمینی تر از غزل برخورد می کند.

در مقابل غزل که اعتقاد دارد قبل از آن حادثه با چیزی شبیه جادو و یه تصویر جادویی و زیبایی واقعی روبرو شد ،مدام در حال آرام کردن همسرش است.این تعارض درونی از لحاظ دیدگاهی و ذهنی باعث می شود که مخاطب در واقعیت و رویا رفت و آمد داشته باشد و تعلیقی به وجود می آید که کشف معنا در آن نیاز به بررسی و تامل مخاطب دارد.البته بازی های یکدست و هدایت شده و آگاهانه بازیگران این اثر نیز در ایجاد فضای مورد نظر کارگردان بی تاثیر نبود. بروز تعارض زناشویی و برانگیختگی اضطراب که در پی تغییرات رفتار روانی ناشی از حادثه تصادف بوجود آمده غزل را به کشف زاویه دیدی رهنمون شده  و تجربه ای وصف ناپذیر را در دنیای ذهنی او به ارمغان آورده است که همسرش در این مسیر روانپزشک او را نیز در تثبیت این موقعیت نامفهوم برای او مقصر می داند.

غزل از ابتدای فیلم شخصیتی آرام،ایستاده در طبیعت است که حتی در آن خانه کذایی هم ما مدام او را در گلخانه ای که شاید برای او آرامترین نقطه آن ساختمان است می بینیم و حتی شاید بتوان پا را فراتر نهاد و خود او را تکه ای از طبیعت زیبا و درخششی از خورشید زرد نهفته در آسمان دید و با بازگشتی به آغاز فیلم و این جمله مهران که من غزل را گم کردم به این نتیجه رسید که همین می تواند مجرایی باشد برای نفوذ به درون انسانی که طبیعت واقعی وجود انسان را رها کرده و در همین راه حرفه عکاسی را نیز کنار گذاشته که در واقع آن هم گزینشی از واقعیت های موجود در طبیعت است که در ادامه بیشتر به آن خواهم پرداخت.غزل برخلاف همسرش که بشدت ذهنی مغشوش و درگیر دارد و مدام بدنبال مقصری برای تنش های موجود در زندگی خود می گردد، با آرامشی رویایی و از جنس جادو به مسیر خود ادامه می دهد و مدام در طول فیلم می بینیم که در پی شکافتن موضوعات و برملا کردن اتفاقاتی که گذشته، نیست و نمونه آن را می توان در تصادفی که مهران او را مقصرش می داند دید که در جواب اینکه چرا او پشت رل نشسته بود به او می گوید چه فرقی می کنه تو تصادف کی پشت فرمون بشینه؟

از طرفی نشان دادن عکس در فواصلی از فیلم و اینکه مهران در گذشته عکاس بوده نیز یکی از نکات کلیدی موجود در این اثر است.عکس در واقع نشانه ای نمادین از حضور طبیعت که با حقیقت و واقعیت درونی موضوع تطبیق پیدا کرده و بدون هیچ اتکایی به دخالت انسان جز عمل مکانیکی دوربین ،نماینده ای برای مواجهه با حقیقتی است که کمترین دخالت انسانی در آن صورت گرفته که به همین دلیل شخصیت های اصلی داستان و ابتدا غزل را می بینیم که خود را در این فضا رها کرده و مشغول تماشای آن است و سپس همسرش نیز با راه یافتن به این دنیای ذهنی ملموس به آرامشی قابل وصف می رسد و او را در مقابل همسرش در میان طبیعت می بینیم که می گوید: همه چیز زیر نور خورشید غرق در زیبایی،من فقط نگاه می کنم به آسمان زرد کم عمق.


پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>