«هفت» جسور است، از مخالف خود نمیترسد و حرفهای اساسی میزند که به مذاق جریان همیشه حاضر خوش نمیآید. بعید میدانم دعوا بر سر لحن فراستی یا افخمی یا چیزهایی شبیه این باشد ماجرا بزرگتر از این حرف هاست.
جای بسی تأسف است که برخی از مدیران با تفکرات ارزشی، بدون تأمل زبان به انتقاد از «ایستادهایم ۲» پرداختهاند، اثری که بعد از تقریباً چهار دهه از انقلاب اسلامی به فاجعه حمله آمریکا به هواپیمای ایرباس در خلیج فارس پرداخته است.
«سیانور» از آن رو ارزشمند است که انگشت روی حساس ترین و چالش برانگیزترین موضوع گروهک منافقین گذاشته است. خاستگاه و ریشههای انحراف فکری و لغزش های ایدئولوژیکی که سرآغاز نفاق، قدرت طلبی، خیانت، دروغ و تزویر رهبران این گروهک شبه سیاسی است که هنوز هم انقلاب اسلامی از این دمل چرکین هر از گاهی آزار میبیند.
پشت موضوعهای ملتهب اجتماعی و جنجال آفرین نمی توان سنگر گرفت و ژست روشنفکر زده اجتماعی گرا در دفاع از مظلوم و قربانی داشت؛ و نان خورد.
جشنواره فیلم مقاومت عرصهای است که فیلمسازان انقلابی دنیا از طریق آن میتوانند در جهان بدرخشند.
آخرین نمایی که از فیلم میبینیم، چهره سختگریمشده بازیگر است، به جای عکسی از چهره واقعی او. گویی فیلمساز میخواهد جعل را به جای واقعیت بنشاند و ناباوران هم عکس بازیگر را به جای اصل بگیرند؛ اما کپی برابر اصل نیست. واقعیت در غبار نمیماند. غبار کنار میرود و واقعیت عیانتر میشود.
«زاپاس» لزوما روابط افراد خانواده را در داد و فریاد زدن نمیبیند و سعی میکند با نشان دادن هم فراز و هم فرود این روابط، تصویر کاملتری از خانواده فیلمش ترسیم کند؛ ضمن اینکه ادعایی هم درباره تعمیم دادن این خانواده و ریشهیابی مشکلات جامعهشناسانه ندارد.
مشکل اصلی عدم یافتن مخاطب برای «امکان مینا» نوعی تشتت در روایت فیلم است که این تشتت همراه با ضعفهای مفرط در شخصیت پردازی کاملا متأثر از سردستی گرفتن تولید چنین درامی از سوی کارگردان و فیلمنامه نویسان است.
چه چیز بهتر از اینکه با به رسمیت شناختن ظاهری «حق قصاص» و پرهیز از الصاق برچسب «ضد انسانی» به این کار، هم بتوان فیلم را از گذرگاه سانسور و حساسیتهای نظارتی عبور داد، هم پیرامون مسأله اسیدپاشی دغدغه ورزی کرد، و هم فیلم را محملی برای صدور بیانیههای شبه روشنفکرانه، تحقیر یک جناح سیاسی و… قرار داد و با یک تیر چندین و چند نشان زد؟!
متکی بودن به سوژه ای ملتهب و سوار شدن بر جذابیت ایده و شکل دادن به فضایی آنتریک، موج نمی سازد بلکه ماهی گیری از آب گل آلود است. اساسا چنین دستمایه هایی مناسب کارهای از قبیل رپرتاژ و شبه مستندهای خبری اند.
«لانتوری» یک بیانیه سیاسی بیظرافت است در نفی اسیدپاشی و در ستایش حقوق زنان. فیلمساز شخصیتهایش را مقابل دوربین نشانده است تا آنها به بیظرافتترین شکل ممکن بیانیههای او ا در نفی خشونت و سیاهنمایی بخوانند.
لانتوری فیلمی «درباره ی اسید پاشی» است، که همه ی اجزای آن در جهت پرورش این محتوا طراحی شده و عملاً جز بررسی این پدیده و حواشی مربوط به آن، هیچ و دقیقاً هیچ نکته و عنصر دیگری ندارد. تنها چیزی که مهم است، این است که جایی از فیلم یکی از این شخصیت ها بر صورت دخترکی اسید بپاشد، تا فرصت برای سخنرانی های مدنی و اجتماعی فیلمساز فراهم شود!
«لانتوری»، اثری از یک فیلمساز ناشی و کارنابلد اما مدعی است که در ادامۀ مسیر آثار قبلی خود نشان داده است، آنچه دستمایۀ حضورش در رسانههاست، بیش از تواناییهای فنی و هنری، قابلیتهای ویژهاش برای هوچیگری و به راه انداختن دعواهای پوشالی و بیثمر است.
نیک نژاد، در دومین فیلم سینمایی اش، پس از فیلم «ناخواسته» بی ادعا ظاهر شده است. زاپاس هیچ ادعایی ندارد. اینکه کارگردان «ناخواسته» از آن فضا و نوع روایت سمبلیک و نماد پرداز، به این رویکردها غلطیده است، دغدغه تهیه کننده درآن کاملا محسوس است.
دراکولا، یکی از عجیبترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران است. عجیب از این جهت که معلوم نیست چیست؟ نه فانتزی است، نه کمدی. در حالی که تلاش میکند هردوی اینها باشد. فاجعه بزرگتر این است که فیلم نمیخنداند. حتی با حضور عطاران.