به گزارش سوره سینما، «روایت سوره سینما از چهرههای خبرساز هفته» عنوان بستهای خبری است که هر جمعه در قالب آن به بازخوانی مهمترین اخبار مرتبط با هنرمندان حوزه سینما، تئاتر و تلویزیون خواهیم پرداخت.
هر هفته چهرههایی از دل سینما، موسیقی و هنر سر برمیآورند که با حضورشان جریان خبری هفته را شکل میدهند. این هفته، روایت ما به سراغ پنج چهرهای میرود که در قاب تصویر، صدای روایت یا متن ماجراهاشان، از دیگران بیشتر دیده و شنیده شدند. روایت این پنج چهره، فقط از جنس دیدهشدن نبود، بلکه گاه طعم تلخ خداحافظی داشت، گاه از جنس بازگشت بود، گاه سوالهایی درباره داوری و عدالت را بالا آورد، و گاه نوایی بود از جنوب که با غم و قصه همنوا شد.
علی نصیریان؛ طنین خداحافظی یک استاد
در هفتهای که گذشت، جملهای ساده اما پُر معنا، فضای فرهنگی و هنری ایران را تحت تأثیر قرار داد: «دلم میخواهد بازی کنم، اما جسمم دیگر یاری نمیکند.» این جمله از زبان استاد علی نصیریان، در گفتوگو با مژده لواسانی در برنامه «درجه یک»، نه فقط یک پاسخ ساده، که به نوعی خداحافظی یک اسطوره تعبیر شد.
نصیریان، بازیگری است که کارنامهاش با نقشهای فاخر و بیادعا گره خورده. استادی که هیچگاه به سابقهاش تکیه نکرد، و هر نقش را با تمام توان اجرا کرد، چه نقشهای بزرگ و چه حضورهای کوتاه اما درخشان. اما اینبار، او صادقانه از ناتوانی جسمیاش گفت؛ صداقتی که شاید برای نسل جدید هنرمندان، یک درس بزرگ باشد.
او فقط یک بازیگر نیست. خاطراتش، حرفها و نوشتههایش، بخشی از حافظه زنده تاریخ هنر این سرزمیناند. کتاب خاطراتی که سال گذشته از او منتشر شد، سرشار از روایتهایی است که کمتر شنیدهایم؛ روایتهایی از تئاتر قبل از انقلاب، روزهای سخت بعد از آن، و مسیر تحول فرهنگ. حالا و با این حرفها، انگار یک نسل، یک دوره، دارد از صحنه کنار میرود. نه با هیاهو، که با وقار. و این شاید تلخترین شکل وداع باشد.
صابر ابر؛ روایتی میان کنکل و تاسیان
صابر ابر این هفته به شکل ویژهای در مرکز توجه بود؛ با تیزر سریال «کنکل» که قرار است از پلت فرم تازه تاسیس استارنت پخش شود، و با حضوری متفاوت در سریال «تاسیان» تینا پاکروان. دو چهره، دو نقش، و دو روایت از بازیگری که همیشه راه خودش را رفته؛ گاه در دل سینمای هنری، گاه روی صحنه تئاتر، و حالا در روایتهای پررنگ تلویزیون خانگی.
در کنکل، او در کنار چهرههایی چون مهدی پاکدل، هانیه توسلی و ستاره پسیانی ظاهر شده، اما تصویری که از ابر در «تاسیان» دیدیم، او را در نقشی بهعنوان یک مأمور ساواک، به چشم آورد. تصویری کمتر دیدهشده از ابر که او را از نقشهای شاعرانه قبلیاش فاصله میدهد.
اما ماجرای ابر فقط به اینجا ختم نمیشود. او در هفتههای اخیر، ویدیوهایی از مجموعه مستند «تا هفت خانه آنورتر» منتشر کرده؛ پروژهای شخصی که سال ۹۶ ضبط شده و حالا در یوتیوب منتشر میشود. مستندی پانزده قسمتی با معاشرت ابر با مادربزرگهای ایرانی، همراه با غذا، داستان و عشق. حرکتی کاملاً شخصی و متفاوت که بار دیگر چهره انسانی و گرم او را به نمایش گذاشته است.
ابر مسیری متفاوت دارد. نه صرفاً بازیگر است، نه صرفاً هنرمند. او روایتگر است، چه در تصویر، چه در کلمه. و این هفته، یکی از پررنگترین هفتههای حضورش بود.
احسان عبدیپور؛ کوچهای میان شور و شروه
نام احسان عبدیپور این هفته بارها شنیده شد؛ از جشنواره «کوچه» در بوشهر تا حادثه بندر شهید رجایی. او، روایتگر جنوب است؛ کسی که قصه را نه فقط تعریف، که زندگی میکند. جشنواره کوچه، با محوریت موسیقی و شعر جنوبی، به همت عبدیپور و دوستانش راه افتاد تا صداهایی شنیده شوند که اغلب در حاشیه ماندهاند. عبدیپور در توضیح اهداف مالی این فستیوال گفت: «اگر عایدیای باشد، صرف تهیه کیف و کتاب برای بچههای نِدار بوشهر و آزادی زندانیان جرایم غیر عمد خواهد شد.»
اما همهچیز طبق نقشه پیش نرفت. حادثه دلخراش بندرعباس، فضای شاد و مردمی فستیوال را به فضایی سوگوار تبدیل کرد. عبدیپور، خودش دمام به دست گرفت و با شروهخوانی و اندوه، کوچه را به نوای همدردی بدل کرد. «جنوب خونهایه با یه نخلی وسطش، یه کُناری گوشهش، یه قایقِ کهنهای کُنجش. یه اتاقیش اهوازه، یکیش بوشهره، یه بزرگ و پهن و قشنگیش بندرعباسه. خونهای که یه چیشش گریهس، دیگه دست و نی و نای نداره….»؛ این نوشته او، بیشتر از هر بیانیهای، احساسات مردمی را منتقل کرد.
او حالا دیگر صرفاً یک فیلمساز یا نویسنده نیست؛ صدایی است از دل جنوب. کسی که با لهجهاش، با نثر و گفتارش، جنوب را در ذهنها زنده نگه میدارد. عبدیپور نشان داد حتی جشن هم میتواند به روایتی از همدلی و درد بدل شود، اگر راویاش بلد باشد با دل حرف بزند.
مریلا زارعی؛ یک جایزه، چند روایت
نام مریلا زارعی این هفته به بهانهای غیرمنتظره مطرح شد. نه برای بازی تازهاش، که به خاطر گفتههای عزتالله ضرغامی، داور جشنواره فجر امسال. ضرغامی در برنامه «هفت» گفت: «من رأی داوران را درباره مریلا زارعی تغییر دادم، چون حفظ شأن او مهم بود.» این جمله، زارعی را به مرکز یک بحث مهم درباره عدالت در داوریها برد. البته ضرغامی توضیح نداد که با چه استدلالی اهدای دیپلم افتخار بازیگری به مریلا زارعی برای فیلم «موسی» را دون شأن این بازیگر میدانسته و چطور توانسته باقی اعضای هیأت داوران را مجاب کند اما حالا میدانیم که در ویترین جوایز پایانی فجر چهلوسوم، یک جایزه صرفا با سلیقه عزتاله ضرغامی، از ترکیب جوایز حذف شده است!
زارعی در «موسی کلیمالله» نقش مادر موسی را بازی کرد؛ نقشی عاطفی، پیچیده و درخشان. ضرغامی توضیح داد که بازی او از دیگر نامزدها بالاتر بوده، اما ترجیح دادند جایزه اول را بدهند و دیپلم را حذف کنند، تا مقایسه پیش نیاید! همین حرف، موجی از واکنشها را به راه انداخت: آیا داوریها سلیقهایاند؟ اگر بازی زارعی «فوق ستاره» بود، چرا دیپلم نه، و چرا سیمرغ نه؟
در کنار این حاشیهها، خبر بازی مریلا زارعی در سریال «کوری» به کارگردانی سجاد پهلوان هم منتشر شد؛ پروژهای جدید که فعلاً فقط نام او در آن مطرح شده. او همچنان در پرده سینما با «موسی کلیمالله» حضور دارد و برخلاف حاشیهها، در اختتامیه فجر امسال با چهرهای آرام و شاد، برای دیگران کف زد.
زارعی سالهاست که نشان داده بینیاز از جایزه است، اما این هفته، نام او بیش از همیشه درباره «حق» و «جایگاه» حرف زد. و این شاید مهمتر از هر سیمرغی باشد.
حمید جبلی؛ بازگشت آرام آقای قصهگو
نام حمید جبلی، همان صدای نوستالژیک کلاهقرمزی، این هفته دوباره شنیده شد؛ اینبار با خبری خوش: ساخت مجموعه «آقای قصهگو» برای تلوبیون. مجموعهای ترکیبی از انیمیشن و بازی زنده، به نویسندگی و روایت خود جبلی. بعد از سالها غیبت، بازگشت او نه فقط برای کودکان، که برای تمام نسلهایی که با صدایش بزرگ شدهاند، خبری شیرین بود.
جبلی از ۵۹ تا ۹۸ در تلویزیون کار کرد. از بازیگری تا نویسندگی و کارگردانی. اما از وقتی از ایرج طهماسب جدا شد، دیگر حضور پررنگی نداشت؛ در حالی که طهماسب در شبکه خانگی پروژههای متعددی را ساخت. جبلی اما سکوت اختیار کرد، تا امروز که «آقای قصهگو» اولین قدم جدیاش بعد از مدتهاست.
این برنامه شاید برای کودکان طراحی شده باشد، اما صدای جبلی، لحن روایتش، و حافظه جمعیِ ما از او، چیزی فراتر از برنامه کودک است. او نه فقط قصهگو، که بخشی از فرهنگ بصری ایران است. نسلهایی با صدای او خندیدهاند، اشک ریختهاند و بزرگ شدهاند.
«آقای قصهگو» اگر درست اجرا شود، میتواند پلی باشد میان گذشته و آینده؛ روایتی برای نسل امروز از زبان کسی که بلد است چطور باید قصه گفت، طوری که بماند. جبلی برگشته؛ نه با هیاهو، که با صدای آرام اما ماندگارش.