به گزارش سوره سینما، «روایت سوره سینما از چهرههای خبرساز هفته» عنوان بستهای خبری است که هر جمعه در قالب آن به بازخوانی مهمترین اخبار مرتبط با هنرمندان حوزه سینما، تئاتر و تلویزیون خواهیم پرداخت.
هر هفته چهرههایی از دل سینما، موسیقی و هنر سر برمیآورند که با حضورشان جریان خبری هفته را شکل میدهند. این هفته، روایت ما به سراغ پنج چهرهای میرود که هر کدام با اتفاقی خاص در صدر اخبار قرار گرفتند؛ یکی با نقشی عاشقانه و خشم نهفته، دیگری با پختگی در چند کاراکتر همزمان؛ یکی با بازگشتی طنزآمیز به پرده نقرهای، یکی با حضوری دوجانبه در قصههای انتقام، و دیگری با لبخند همیشگی و تجربهای تازه در نقش معلمی پرانرژی.
مجتبی پیرزاده؛ جانسختِ عاشق
با پایان سریال «جانسخت»، نام مجتبی پیرزاده بیش از همیشه بر سر زبانها افتاد. اشکانِ جانسخت، با آن نگاههای چندلایه و دیالوگهای موجدار، بدل به یکی از چهرههای بهیادماندنی سریال شد. ویدیوهای وایرالشده از بازی او، از اشکانِ عاشق تا اشکانِ انتقامجو، نشان از سیر تحولی حسابشده شخصیت داشت؛ شخصیتی که ستون اصلی قسمتهای پایانی سریال بود. پس از نجات از چاه، تمام چشمها به سمت او برگشت و مخاطب منتظر بود تا ببیند این «جانسخت» چگونه انتقام خواهد گرفت. اشکان زندهمانده از چاه، نگاههایش پر از حرفهایی بود که گفته نشد و همین سکوت، جانسختش کرد.
پیرزاده در این نقش، بازی متفاوت و چندلایهای ارائه داد؛ او نه بازیگری است که صرفاً دیده شود و برود، و نه اهل شوآف و شهرت بیپایه. بریدهای از ویدئویی که چهرهاش را در «جانسخت» با گریم منصورِ «پوست شیر» مقایسه میکردند، گویای مسیری است که او آگاهانه در آن گام برداشته است. اشکان، در برابر آن هیولای سریال قبلی، انسانی عاشق و شریف باقی ماند. جمله «تو منو احمق فرض کردی اما من خودم نخواستم هفتخط باشم» نهفقط دیالوگی وایرالشده، بلکه فریادی از دل آدمهای شریف این جامعه بود.
از «سایهبان» و «تومان» تا «پوست شیر»، «مرداب» و حالا «جانسخت»، پیرزاده پلهپله بالا آمده و انتخابهایش هوشمندانه بودهاند. این روزها او در نمایش «یخبستگی» احمد سلگی هم روی صحنه است؛ نمایشی درباره جدال عشق و نفرت در واپسین لحظات زندگی، با نقشآفرینی سارا بهرامی و خود پیرزاده. مسیری که مجتبی پیرزاده طی کرده، او را در جایگاه یکی از امیدهای جدی آینده بازیگری ایران قرار میدهد.
امین حیایی؛ سهنقشی در پنجاهوچهارسالگی
اگر قرار باشد یک بازیگر را بهخاطر تنوع نقشهایش در این هفته برجسته کرد، آن بازیگر امین حیایی است. از بازی کمدیاش در «کوکتل مولوتف» گرفته تا نقش جدی و روانپریشاش در «زیبا صدایم کن» و حضورش در سریال «آبان»، حیایی این روزها یکی از پرکارترین و درعین حال موفقترین چهرههاست.
«زیبا صدایم کن» ساخته رسول صدرعاملی، فیلمی تحسینشده در جشنواره فجر بود که حالا روی پرده سینماست. بازی حیایی در نقش پدری روانپریش، چهرهای متفاوت از او به نمایش گذاشت؛ نقشی که میتوان آن را یکی از معدود پدرانگیهای عاشقانه سینمای ایران دانست. اگرچه داوران فجر ترجیح دادند سیمرغی به او ندهند، اما تحسینها و واکنشها نشان میدهد که این یکی از بهترین بازیهای او در سالهای اخیر است. فیلمی که بهگونهای باورپذیر از مهربانی گفت و گمان میرود علاوه بر اینکه برای حیایی نقشی سخت و متفاوت را رقم زد، ترانهای دیگر را نیز به سینما ایران هدیه دهد.
با اکران «زیبا صدایم کن»، ویدیوهای حضور گرم امین حیایی در کنار مردم، مهر تأییدی بود بر محبوبیت دیرینه و بیزوال او. سالهاست که بازیاش از مرز تجربه گذشته و به اقلیم پختگی رسیده. حالا در فیلمی تازه، در نقشی ظاهر شده که هیچگاه پیشتر تجربهاش نکرده بود: مردی رنجکشیده و ساکن آسایشگاه روانی. نقشی که برای هر بازیگری، آزمونی بلندپایه است؛ یک قله تازه برای فتح شدن. حیایی اما با صلابت بالا رفت و ایستاد بر فراز آن.
همزمان، در «کوکتل مولوتف» نقشآفرینی کمیک حیایی در فضای پیش از انقلاب، چهرهای متفاوتتر و سبکسرانهتر از او به نمایش گذاشت. در سریال «آبان» نیز، بازی او در نقش بابک مورد توجه قرار گرفته است. او حالا با سه کاراکتر کاملاً متفاوت، در ۵۴ سالگی، کاری کرده که کمتر بازیگری در سینمای ایران موفق به انجام آن شده است.
رضا عطاران؛ بدلِ خندانِ صدّام
رضا عطاران همیشه چهرهای محبوب بوده؛ بازیگری که کمدی را نهفقط در نقشهایش، بلکه در زندگی و رفتارهایش جاری کرده است. در هفتهای که گذشت، با شروع اکران «صددام» به کارگردانی پدرام پورامیری، دوباره نامش بر سر زبانها افتاد. عطاران در این فیلم نقش بدل صدام را بازی میکند و بسیاری، حضور او را مهمترین عامل فروش بالای فیلم در روزهای نخست میدانند.
او پیشتر هم در «نهنگ عنبر»، «هزارپا» و «مصادره» چهرهای نوستالژیک از دهه ۵۰ و ۶۰ ارائه داده بود و در «صددام» هم همین مسیر را ادامه داده است. اما چیزی که او را از دیگر بازیگران متمایز میکند، رفتارهای صمیمانه و مردمیاش است. در نشست خبری فیلم در فجر، با شوخیهایش فضای رسمی نشست را شکست و باز هم نشان داد که کمدی برای او فقط بازیگری نیست، بلکه در شیوه زیست و کنشهای شخصیاش نیز جاری است.
حضور عطاران در سریال جدید «اجل معلق» ساخته عادل تبریزی نیز، باعث شده دوباره نامش در شبکههای اجتماعی بالا بیاید. این سریال بهزودی در شبکه نمایش خانگی منتشر میشود و باید دید آیا موفقیتی مشابه سینما برای او در شبکه نمایش خانگی هم رقم خواهد خورد یا نه. عطاران حتی اگر فیلمی ناموفق هم داشته باشد، محبوبیتش خدشهدار نمیشود. از «خانهبهدوش» و «متهم گریخت» تا «دفتر یادداشت» و «نهنگ عنبر»، او کمدینی است که همچنان برای مردم زنده و مهم است.
مینا ساداتی؛ انتقام در دو نقش
مینا ساداتی این روزها در اوج توجه است؛ بازیگری که هرچند کمکار بوده، اما با دو نقش همزمان در شبکه نمایش خانگی حضور پررنگی دارد. در سریال «آبان»، در نقش هدیه، زنی شکستخورده و انتقامجو ظاهر شده؛ نقشی که ابتدا قرار بود نیکی کریمی ایفا کند. هدیه، زنی خاکستری است که با نقشهای زیرکانه، برادرِ معشوق سابقش را وسیله انتقام کرده است.
در «جانسخت» نیز ساداتی با بازی در نقش صدف، یکی از شخصیتهای کلیدی قسمتهای پایانی سریال شد. صدف برخلاف هدیه، شخصیتی مثبت و پرانرژی است که با گذشتهای مجهول و روحیهای شوخ، در مسیر کمک به دوستان جدیدش قدم میگذارد. وجه اشتراک هر دو نقش، عنصر انتقام است؛ یکی با ذهنی سرد و منفعتطلب و دیگری با دلگرمی به رفاقت.
حضور ساداتی در «جانسخت» موجب شد بسیاری او را برگ برنده سریال در روزهای پایانی بدانند. ویدیوهای مشترک او با اشکان (مجتبی پیرزاده) در فضای مجازی پربازدید شد و صدف در تضاد با هانیه (ماهور الوند) به شخصیتی محبوب تبدیل شد؛ انگار تسکینی بود برای عشق زخمی «جانسخت».
ساداتی پس از «درخت گردو» در سینما فعالیتی نداشته و در این سالها بیشتر در نمایش خانگی ظاهر شده است؛ با اینحال، بازی متفاوتش و حضورش در «دفتر یادداشت» در کنار رضا عطاران و حالا در «جانسخت» و «آبان»، نشان میدهد که میتواند در مدیوم نمایش خانگی هم بدرخشد. باید دید آیا این روند ادامهدار خواهد بود یا خیر.
رامبد جوان؛ بازگشت پرانرژی یک مربی همیشه خندان
در هیاهوی خبرهای سینمایی، نام رامبد جوان دوباره سر زبانها افتاد؛ این بار نه با «خندوانه» بلکه با حضورش در جشنواره فیلم ۱۰۰، جایی که او در قامت استاد کارگاه آموزشی ظاهر شد. برای بسیاری، حضور رامبد در میان جوانان مشتاق سینما غافلگیرکننده و در عین حال دلگرمکننده بود. او در این کارگاه، چکیدهای از ۳۵ سال تجربهاش را با شور و حرارتی آشنا، به نسل تازه منتقل کرد؛ با همان حرکات نرمشی و بازیگوشانهای که از خندوانه در ذهنمان مانده، نشان داد هنوز همان پسر شوخ و شیرین «خانه سبز» است.
رامبد پیشتر نیز خود را بهعنوان مربی در قاب خندوانه معرفی کرده بود؛ برنامهای که تنها یک شوی تلویزیونی نبود، بلکه به سکوی پرتاب استعدادهای تازهنفس بدل شد. او با آیتم «خنداننده شو» بستری برای تولد نسل جدید استندآپکمدینها فراهم کرد. حالا، با پایان خندوانه در تلویزیون، پروژهای تازه با عنوان «کارناوال» را برای شبکه نمایش خانگی در دست دارد؛ مسابقهای جدی، بزرگ و حرفهای در همان مسیر.
همزمان، خبر همکاری دوباره او با مهراب قاسمخانی بعد از ۱۶ سال هم سروصدا کرد. این دو، پس از سریال «مسافران»، حالا در رئالیتیشوی «نقطه جوش» بار دیگر کنار هم قرار گرفتهاند. رامبد در این سالها، چه در تلویزیون و چه در سینما، همیشه دنبال راهی بوده برای عادیسازی شادی و لبخند. حتی اگر برخی پروژههایش به هدف نرسیده باشند، نام او برای مردم گرهخورده با خندوانه، با جنابخان، با خندههایی که واقعیاند.
رامبد برگشته، پرکار و پرانرژی؛ حال باید دید این بازگشت، چقدر از جنس موفقیت خواهد بود.