یک کارشناس فرهنگی با اشاره به امتیازهای هنر و عرفان شیعی، لطافت و عمق معنا را از ویژگیهای اثر هنری دینی دانست.
پایگاه خبری- تحلیلی سوره سینما، مجتبی مطهری در بخش سوم و پایانی گفتگوی مفصل خود با سایت سوره سینما درباره ویژگیهای هنر شیعی و امتیازهای آن صحبت کرده است.
پیشنهاد شما برای تأثیر سلایق سیاسی روی هنر مستقل چیست؟
مجتبی مطهری: این فضا یک مقدار باید فضای بهتری باشد. انشاءالله که فضای سیاسی کشور هر روز فضای مطلوبتری شود و هنرمندان از استقلال بیشتری برخوردار شوند. در این میان البته هنر سینما از حساسیت بیشتر و جایگاه مهمتری برخوردار است. کتاب هم از این موضوع استثنا نیست اما هنر تئاتر و سینما نیازمند خلاقیت مستقل بیشتری است. قطعا اگر این فضا باز شود فکر میکنم که استعدادهای بیشتری با خلاقیتهای بیشتر وارد عرصه خواهند شد. ما در این باره مقداری باید گله کنیم.
استعداد هنری و علمی در میان ایرانیها خیلی فوق العاده است و الان میبینیم که در سطح دنیا در المپیادهای گوناگون و زمینههای مختلف علمی و هنری میتوانیم بیش از این پیشتاز باشیم. همین مسئله میتواند امکان ما را برای ساختن فیلم هایی که در سطح بین المللی مطرح باشند تأکید کند. ما از این راه هم میتوانیم فرهنگ خودمان این فرهنگ انقلابی و الهی خودمان را صادر کنیم. این گله مندی را هم باید بیان کرد. ما گاهی باید از بعضی دردهای هنرمندان هم صحبت کرد.
چشماندازی که برای هنر مستقل دینی میبینید چگونه است؟
به هر حال ما باید امیدوار باشیم و نشاط و امید خودمان را به هیچ وجه از دست ندهیم. شرایط اجتماعی و سیاسی معمولا تغییرپذیر است. مکتب الهی، اصول الهی و روح قرآنی اهل بیت ثابت است و مو لای درز آن نمیرود اما مسئولین سیاسی و اجتماعی ممکن است گاهی کوتاهی کنند. در این باره همواره باید بحث و گفتگو داشته باشیم. البته نباید از نظر دور داشت که کار ما هم جدید است و ممکن است که با فراز و نشیب همراه باشد. این فضا اگر باز شود حتی در زمینه هنر دینی هم قطعا فیلمهای زیباتر و ارزشمندتر و گسترده تری ساخته خواهند شد و استعدادها و هنرمندهای بیشتری وارد صحنه میشوند. اینها مسائلی است که باید گفته شود تا بتوانیم در آینده فضا را باز کنیم.
در کل آینده هنر دینی را چگونه ارزیابی میکنید؟
من به آینده خیلی امیدوارم. به کارهایی که تاکنون صورت گرفته است باید نگاه کنیم. همین سریال «مختارنامه» به لحاظ تکنیک با بسیاری از فیلمهای خارجی امریکایی از نظر زیبایی سبک و ساخت برابری میکند. زحمت بیاندازه از سوی هنرمندان ما کشیده شده است. فضاهای مربوط به جنگ سوار بر اسب را به زیبایی تولید کردهاند که با فیلمهایی که امریکاییها ساختهاند برابر است. هنرمندان ما تواناییهایشان از هنرمندان امریکایی خیلی بیشتر است.
ایرانیها در این مورد بسیار فوق العاده اند و عنایات حضرت ولی عصر و عنایات اهل بیت هم در این موضوع بی تأثیر نیست. ما شیعه هستیم و مسلمان هستیم. من واقعا به این موضوع معتقدم. هنوز استعدادهایی مانند آقای میرباقری هستند و باز هم هستند کسانی که بتوانند کارهای بزرگی را در سطح دنیا انجام بدهند. حتی در سینما نیز ما میتوانیم اثر عمیق بگذاریم. «مختارنامه» حتی میتواند به نقاط دیگر دنیا صادر شود. بعضی از فیلمهای ما هم صادر شدهاند. تنها گله مندی در حوزه سینما این است که باید کمی فضا بازتر و آزادتر شود و فضا تحت تأثیر سیاست قرار نگیرد. فرهنگ و هنر کلا در آینده نباید تحت تأثیر سیاست باشد.
درباره ارتباط میان دین و هنر تفاوتی میان تشیع و تسنن میبینید؟ در سالهای اخیر به نظر میرسد که بین عالم تشیع و عالم تسنن تفاوتهای جدی و معنی داری در برخورد با هنر وجود داشته است.
آن محوری که ما میان هنر و عرفان ایجاد کردیم بیانگر رابطه عرفان و ولایت است. هنر تشیع بر محور عرفان و ولایت شکل گرفته است. این که این مسئله همراه با سوز و عشق و ولایت و شور و عشق و دلدادگی را میتوان در هنر شیعی به جرئت آورد. من فکر میکنم این مسئله بیشتر در نگارگری و تعزیه مشخص تر است. نمونه سریال «شب دهم» در این زمینه قابل مثال زدن است. این هنر بر پایه عشق و دلدادگی ساخته میشود. من فکر میکنم از عشق بایستی تعبیر روحانی ارائه داد. حتی عشق مجازی به قول محیی الدین ابن عربی پرتوی از عشق الهی است. همه چیز عشق واقعی را نشان میدهد. ما عشق زمینی نداریم. حتی عشقهای زمینی و عشقهای پاک انسان به انسان هم مظهری از عشق به خدا هستند. یعنی در واقع یک حقیقت عشق وجود دارد و آن عشق الهی است. تمامی عشقهای مجازی پرتوی از آن عشق الهی است.
عشق عرفانی در هنر چگونه متجلی میشود؟
در عرفان، عشق همان گونه است که در تعبیر سریال «شب دهم» دیده میشود. هر عشق راستینی عشق الهی است. در آنجا که هم هنر تئاتر مطرح است و هم هنر سینما، شما هم عشق مجازی را میبینید و هم عشق به ولایت را. آنچه که مظهر تشیع است با این موضوع عجین است. نمونه دیگر آن تئاتری به نام «زخم مدینه» بود که به حضرت زهرا(س) میپرداخت. این تئاتر هم تأثیر عمیقی که داشت که ناشی از آن سوز و عشق و درد ِ دلسوزی داشت که در تشیع مطرح است. این عنصر به ویژه در تئاتر و در نگارگری نظیر تابلو «عصر عاشورا» مشاهده میشود. در هنر شیعی حتی در معماری هم میتوان این عناصر را یافت. در موسیقی شیعی هم این عناصر متبلور میشود.
هسته مرکزی هنر شیعی به نظر شما چیست؟
آنچه شیعه را در مرکز سوز و عشق قرار میدهد و هنرش را با عشق و سوز و درد آمیخته است مسئله ولایت است که تشیع را از عقاید اهل سنت جدا میکند. محور جدایی هنر شیعی را از هنر اهل سنت میتوان در ولایت قرار داد. این را بیشتر میتوان در تئاتر، تعزیه و موسیقی میتوان دید. حتی در شعری مثل شعر حافظ هم میتوان این نکته را دید. در شعر مولانا هم تأثیر ولایت وجود دارد. مولانا در یکی از اشعارش در غزوه خندق خطاب به امیرالمؤمنین میفرماید: او خدو انداخت بر رویی چو ماه/ سجده آرد پیش او در سجده گاه… تا می رسد به این بیت که: از تو بر من تافت چون پنهان کنی/ بیگمان چون ماه پرتو میزنی. در واقع مولانا میخواهد بگوید که از نور و فیض ولایت، او نورانی شده است. در بین اشعار عرفانی هم میتوان عشق به ولایت را دید. در اقبال لاهوری هم عشق به اهل بیت کاملا مشهود است.
به هر حال در دوران نسبتاً طولانی از عمر تمدن شیعی هنر اول ما ادبیات بوده است. نمونههای دیگری در این حوزه به نظرتان میرسد؟
در اشعار حافظ هم شعری است که عشق به ولایت را در آنجا بیان میکند. عشق به ولایت که محوری است و روح دین و ثبات جاودانه و ملکوتی بودن دین و ازلیت و ابدیت آن با عرفان و ولایت ارتباط بسیار عمیقی دارد. عارف واقعی نمیتواند از ولایت دور باشد. بین عرفان و ولایت ارتباط بسیار دقیقی وجود دارد. امام(ره)، شیخ بهایی، مولانا نمونههای این مسئله اند. حتی برخی مانند آیت الله بهجت معتقدند که مولانا بعدها شیعه شده است؛ برخی دیگر معتقدند در ظاهر شیعی بوده است اما در ظاهر عقیده واقعی اش را بروز نمیداده است. برخی هم معتقدند بعد از عارف شدن به تشیع روی آورده است. این شعر حافظ که حافظ اگر قدم زنی در ره خاندان به صدق / بدرقه رهت شود همت شحنه نجف این نکته را بیان میکند. برخی به همین دلیل حافظ را شیعه میدانند. هرچند در ظاهر مشخص نیست اما واقعیت این است که حافظ در باطن شیعه بوده است.
در زمینه هنر در تاریخ تشیع تألیفاتی وجود داشته است؟
کتابی اخیرا به نام انیس الوحده توسط حقیر تصحیح شده است و زیر چاپ است که در آنجا نویسنده به نام محمود بن محمود بن علی حسنی ملقب به گلستانه اصفهانی در بابهای کتاب فصلی را تحت عنوان عشق زنان دارد و سپس میکوشد که این عشق مجازی را تبدیل به عشق عرفانی کند. این کتاب راجع به اخلاق است اما نویسنده اخلاق را با عرفان پیوند زده است و موسیقی و عرفان را نیز به آن ربط داده است. این مؤلف اشعار بسیار زیبایی درباره ولایت حضرت امیر دارد که با عشق بسیار سروده شده است. آنجا شما اگر نگاه کنید میبینید که کتاب، اخلاقی است اما اخلاق را با عرفان مرتبط میبینید و همزمان این موضوعات را با موسیقی و هنر مربوط کرده است. حتی میان اینها ارتباطی جدی در آن کتاب وجود دارد. آن نویسنده گرایش شیعی داشته است و در باطن نسبت به مولا امیرالمؤمنین احساس ارادت زیادی میکند و گاهی هم مطالب و نکاتی دارد که نمیتوان تحقیقا و رسما گفت که او شیعه است.
شما محوریت هنر و عرفان شیعی را درونمایه ولایت میدانید؟
گاهی ما آن محوری را که از ارکان عرفان نظری است و توحید و نبوت و ولایت است عارف واقعی اگر هم رسما در ظاهر شیعه نباشد در باطن حتما عشقی به ولایت دارد و گرایشات شیعی دارد زیرا ولایت از ارکان عرفان جدا نیست. از ارکان اساسی عرفان یکی ولایت است. این رکن در تعالیم عرفایی که حتی در ظاهر شیعه هم نیستند به شدت دیده میشود که به این مسئله عنایت دارند. به عنوان مثال علامه قیصری در مقدمه رساله ای که در ولایت و نبوت و توحید دارد به این موضوع میپردازد. در آنجا از مبانی عرفان از ولایت نام میبرد. عرفان حافظ هم بر پایه عرفان محیی الدین ابن عربی است. حکمت عرشی ملاصدرا هم در همین راستا است. اگر به این منابع نگاه کنیم نمیتوان عرفان آنها را از ولایت جدا دانست. این شعر که از حافظ ذکر کردم میتواند نشان دهد که زوایای ولایت در اندیشه حافظ وجود دارد. آنچه شیعه را از اهل سنت جدا میکند و هنر شیعی را از هنر اهل تسنن جدا میکند محوریت ولایت است.
عشق و سوز و دردی هم که در شیعه وجود دارد به دلیل محوریت ولایت است. زیارتنامهها و منابع شیعی هم این نکته را نشان میدهد. اهمیت گریه و درد در شیعه نشان میدهد که ما به این مسئله به عنوان یک مسئله محوری مانند توحید توجه داریم. در عرفان هم میگویند که بدون ولایت نمیتوان به توحید رسید. این در منطق شیعه نهفته است؛ یعنی ما بدون آن که به ولایت اهل بیت متصل شویم و دل بدهیم به لقاءالله و مقام عرفان و ذات حق نمیرسیم. به عبارت دیگر تهذیب نفس واقعی، طهارت روح واقعی، سلوک روحانی ما را به درک شهودی مقام عترت اهل بیت میرساند. از سوی دیگر، همین مسائل ما را به لقاءالله میرساند. ارتباط عمیقی میان توحید و ولایت در تشیع وجود دارد که انسان اگر بخواهد به توحید و لقاء خدا برسد بدون توسل و بدون توسل به نام ولایت امکان پذیر نیست. حتی سلوک روحانی، سلوک خالصانه، عاشقانه و پاک بدون اتصال به ولایت و مقام عترت و دعاها و زیارتنامههای آنها امکان پذیر نیست. محوریت شیعه در این است و این موضوع هم در اعتقاد و هم در هنر شیعی نهفته است. هنر شیعی بر مبنای ولایت طراحی شده است. این را بخصوص در تعزیه و تئاتر شیعی، در موسیقی و در ادبیات عرفانی حافظ و مولانا میتوان دید. در ادبیات فارسی به کلی این موضوع قابل مشاهده است. اشعار محتشم کاشانی یا کارهای رضا عباسی از این جمله اند.
فکر میکنم در این زمینه هنر عصر صفوی نمونههای بسیار زیبایی دارد.
در هنر صفوی کاملا بارز است. مسجد گوهرشاد که نمونه خط بایسنقر را در خود دارد نمونه ای از جنین هنری است. طراحی معماری مسجد گوهرشاد که بسیار حالت روحانی و قدسی دارد واقعا نمونه ای مثال زدنی است. خدا رحمت کند پدر ما هر وقت میخواستند به حرم امام رضا بروند از مسجد گوهرشاد میرفتند. انسانی که ذوق هنری عمیق داشته باشد نمیتواند از مسجد گوهرشاد صرف نظر کند. ایشان همیشه نگاهی به این معماری درخشان میکردند و از آنجا وارد حرم میشدند. از یاد نمیبرم که هر بار با پدر به مشهد میرفتیم ایشان هیچ وقت مستقیماً وارد صحن حرم نمیشدند و از مشجد گوهرشاد میرفتند و به من خط بایسنقر و معماری مسجد را نشان میدادند و محو تماشای آن میشدند.
این مسئله که این اثر را ماندگار کرده است عشق به ولایت است که این مسجد را در کنار حرم ماندگار کرده است. بهترین نمونههای اسن هنر را در کارهای آقای فرشچیان میتوان دید. در تعزیهها هم این نکته بارز است. البته منظور تعزیههای برجسته و شسته و رفته است. گاهی ممکن است تعزیه هایی باشد که بی اشکال نباشد اما آن تعزیههای سنتی تر با روح و تفکر شیعی سازگارتر است. هنر عمیق دینی را شاید به خاطر همان نورانیت ولایت میتوان در هنر عمیق تمدن اسلامی را به نحو دقیق تر در تشیع میتوان دید. شما فلسفه شیعی را ببینید که حکمت ملاصدرا نمونه آن است که حکمت عرشی تا این اندازه نورانی است. حکمت ولایی است و عرفان ما هم این طور است. عرفان شیعه معمولا لطیف تر و ظریفتر است. زیادتر بودن لطافت و ظرافت آن هم به خاطر انس بیشتر با دعاها و زیارات ائمه است. این متون ظرافت هایی دارد که به ولایت مربوط است. این متنها از عمق و ظرافت بیشتری برخوردار است که در عرفان اهل سنت شاید آن ظرافت و لطافت و عمق نباشد. این عمق مربوط به ولایت است.
این نکات در عرفان اهل سنت وجود ندارد؟
البته این حرف که میگویند عارف سنی نمیشود درست نیست اما این درست است که عارف بی ولایت نمیشود. عارف بدون ولایت درست نمیشود چون از اصول اساسی عرفان ولایت است. اما این که بگویند عارف سنی نمیشود گاهی گفته میشود و حرف درستی نیست. ما عرفایی داریم که اهل سنت اند و عرفای بزرگی هم هستند. هیچ محققی زیر بار چنین حرفی نمیرود. اما این که بگوییم عرفان و هنر شیعه نسبت به عرفان و هنر اهل تسنن ظریف تر و لطیف تر است و از عمق بیشتری برخوردار است درست است. این نکته به خاطر معارف اهل بیت و دعاها و زیارات آنهاست. هرچه هست از آن نور ولایت و دعاهای عرفانی آنهاست. شیعه به چنین سرمایه ای متصل است و اهل سنت به این سرمایه آنچنان که شیعه به آن توجه میکند توجه نمیکنند. به هر حال هر دو هنر سنی و شیعی اسلامی است اما هنر شیعی لطافت بیشتری دارد، کما این که فلسفه شیعی هم این طور است.
حکمت و فقه شیعی هم این طور است. اگر دقت کنید برخی از فقهای ما شهید شدهاند و یکی از راه هایی که میتوان از طریق آن حقانیت اهل بیت را اثبات کرد و آن را نشان داد همین است که فقهای شیعه بعضا شهید شده اند. کسانی که این کتابها را نوشتهاند شهید بودهاند و نورانی بودهاند. شهید اول فقه لمعه را نوشته است و شهید دوم شرح لمعه را نوشته است و شهید شده است. اینها معارفی است که حق است و نور است و حقانیت اهل بیت یکی از نشانههایش این است که این بزرگان شهید شدهاند. در اهل سنت این حالت پیدا نیست. حقانیت هنر شیعی هم به خاطر اهل بیت و ولایت است و نه به خاطر این که از خودمان تعریف میکنیم.
درباره هنر شیعی چه زمینههایی برای تحقیق و تألیف میبینید که بهتر است روی آنها کار شود؟
الان بیشتر باید روی این حوزه کار شود. این مسئله به طور مستقل کمتر بحث شده است. در حوزه علوم شیعه توجه شده است و کتابهایی وجود دارد اما درباره هنر و تمدن شیعه آن طور که باید و شاید کار نشده است. شاید کارهایی که الان با وجود مؤسسهای مانند حوزه هنری میتوان به آن پرداخت همین موضوع باشد. این را حتی میتوان به دنیا معرفی کرد. یکی از راههایی کمه از طریق آن بهتر میتوانیم شیعه را به دنیا بشناسانیم این است که هنر و تمدن شیعی را به دنیا و به زبانهای متعدد مانند انگلیسی، عربی یا فرانسوی ترجمه کنیم. این کاری است که حقانیت شیعه را از این راه هم ما میتوانیم بیان کنیم. البته کارهایی مانند کارهای علامه طباطبایی و امام (ره) خیلی مهم بوده است. انقلاب و امام (ره) بسیار توانسته است شیعه را در جهان معرفی کند.
آثار شهید مطهری خیلی در این زمینه موفق بوده است. شیعه را تا پیش از این بسیار منزوی میدیدند اما کتاب علامه طباطبایی به نام «شیعه در اسلام» در این زمینه بسیار مؤثر بوده است. مذاکرات علامه طباطبایی با هانری کوربن فرانسوی در این زمینه بسیار تأثیرگذار بوده است. یکی از کارهایی که نهادهایی مانند حوزه هنری باید به آن بپردازند این است که در تئاتر و موسیقی و سینما هنر شیعی را به دنیا معرفی کنند. این کار را با مقالات و تحقیقات و ترجمه آنها به زبانهای خارجی میتوان انجام داد. حتی اگر بتوان به صورت تصویرهای هنری از معماری و تئاتر شیعی به دنیا انتقال داد خیلی خوب است. نگارگری و معماری شیعی و ادبیات شیعی هم بسیار تأثیرگذار است. کارهای خطاطی و تذهیب هم در معرفی شیعه و فرهنگ شیعه و عظمت فرهنگ و تمدن ما مؤثر باشد.
گفتگو: ابوذر کریمی






























میدان ولیعصر(عج)، خیابان شهیدان سازش، سازمان سینمایی سوره
۰۲۱۹۱۰۷۹۸۰۴
info@sourehcinema.ir