سوره سینما – مهدی مافی :اگر بخواهم ده مقصد مورد علاقهام برای سفر و سفرنامهنویسی را انتخاب کنم قطعا کنار مکانهایی مثل ساندویچی مشهور میدان پوشکین مسکو، استادیوم آزتکای مکزیکوسیتی، کاخ آلکازار سویل و میدان مایوی بوئنوسآیرس حتما از بابلزبرگ آلمان نام میبرم؛ قدیمیترین استودیوی فیلمسازی پروژههای بزرگ، در نزدیکی شهر برلین که تعدادی از مهمترین آثار تاریخ سینما را میزبانی کرده است؛ از «متروپلیس»، «نیبلونگن» و «دکتر مابوزه قمارباز» فریتز لانگ بگیرید تا «پیانیست» پولانسکی، «وی مثل وندتا»ی جیمز مک تیگو، «حرامزادههای لعنتی» تارانتینو و «پل جاسوسها»ی اسپیلبرگ. یکی از ویژگیهای مهم بابلزبرگ دپارتمان طراحی صحنه عجیب و غریب آن است. کسانی که آنجا کار کردهاند تعریف میکنند فقط کافی است بگویید داستان فیلمتان در چه سالی میگذرد. صحنهها آنقدر با جزئیات طراحی میشود که وقتی به درون آن پا میگذارید، فکر میکنید سفری در زمان داشتهاید. همیشه هم «زنی در ماه» را برای این موضوع مثال زدهاند؛ ساخته سال ۱۹۲۹ فریتز لانگ برای دوره خودش به حدی واقعی بود که میگویند ورنر فون براون -پدر علم موشکی آلمان- بعد تماشای آن رشته تحصیلی خودش را انتخاب کرد. یا حتی نقل است که وقتی دولت نازی سرکار میآید، اجازه انتشار بیشتر «زنی در ماه» را میگیرد چون موشک درون فیلم به شکلی باورنکردنی شبیه طرحهای واقعی آلمانیها بوده است.
این ویژگی رشک برانگیز بابلزبرگ خوراک فیلمسازانی است که طراحیهای صحنه خلاقانه میخواهند؛ همانهایی که دکورهای آبنباتی رنگ آثارشان تلفن مدل سال ۱۹۶۲ سبز کله غازی با سیم زرد عسلی لازم دارد و اگر آن را با سبز مغز پستهای مدل ۱۹۶۱ عوض کنید دو روز کامل تمام عوامل را معطل میکنند تا خواستهشان برآورده شود. کسانی مثل وز اندرسون که بعد از یک تجربه مشترک، بارها و بارها به آلمان سفر میکنند تا فقط با بابلزبرگ همکاری داشته باشند. «هتل بزرگ بوداپست» و «فرنچ دیسپچ» اینجا ساخته شده، «شهر سیارکی» همینطور. جالب این که اندرسون حتی وقتی میخواهد انیمیشنی مثل «جزیره سگها» را بسازد یا برای مون بلان یک تیزر تبلیغاتی کارگردانی کند هم سراغ بابلزبرگ میآید. بیراه نیست اگر بگوییم بخش قابل توجهی از امضای هنری این فیلمساز با کمک و حمایت استودیوی آلمانی در طول چندین سال شکل گرفته. مسئلهای که ادای دین، گرتهبرداری یا اقتباس از این سبک بصری را برای هنرمندانی که چنین امکانات ویژهای ندارند بسیار سخت میکند.
همین موضوع ارزشهای فیلمی مثل «بچه مردم» محمود کریمی را بیشتر نمایان میکند. اثری فانتزی که در روز سوم روی پرده سینمای رسانهها رفت. «بچه مردم» از همان سکانس ابتدایی مخاطب را میخکوب میکند. فرم بصری جذاب آن کمتر به شکلی بومی در سینمای ایران ساخته شده که این را میشود به پای جاه طلبی شجاعانه کارگردانش نوشت. کریمی اما به مراتب فراتر از ارائه یک تصویر زیبا میرود تا وصله کپیکاری از اثرش کیلومترها فاصله بگیرد. او به سمت ساختن یک فیلم دوران حرکت کرده که تصورش هم برای خیلی از فیلمسازان باسابقه سخت و نفسگیر است. خصوصا اگر بخواهند آن را با یک روایت فانتزی همراه کنند. اینجا همان جایی است که «بچه مردم» نشان میدهد یک کپی صرف از سبک هنری خاصی نیست. بلکه اقتباسی است که میتواند با استفاده از فرمی جذاب کار خودش را انجام دهد. داستان با پسری به اسم ابوالفضل در سالهای قبل از انقلاب آغاز میشود. او یک «بچه پرورشگاهی» است که دنبال هویت خودش میگردد. همین بهانهای برای جستجوگری به شخصیت اصلی میدهد تا او را از دل وقایع مهم تاریخ ایران عبور دهد. اینجا دقیقا نقطهای است که محمود کریمی از وز اندرسون عبور میکند. عموم فیلمهای اندرسون در یک لامکان لازمان جلو میروند. او حتی در تنها پروژهاش که میتواند مستقیما تاریخی شود («هتل بزرگ بوداپست») داستان را به لامکانی به اسم زبراوکا منتقل میکند و اجازه نمیدهد سایه جنگ جهانی دوم و فاشیزم هیتلری روی آن بیفتد. اما کریمی عامدانه درست به شیوه زمکیس در «فارست گامپ» کاراکتر اصلی خودش را در متن اتفاقات تاریخی قرار میدهد. به همین شیوه ابوالفضل و دوستانش در انقلاب اسلامی، تسخیر لانه جاسوسی و بعد جنگ ایران و عراق حضورهای هیچکاکی و جذابی را تجربه میکنند که حال مخاطب را بیاندازه خوب میکند؛ خصوصا که نگاه وطنپرستانه کریمی در کنار فانتزیبازیهای ذهن خلاقش، تصویر کلیشهای از رویدادهای زیادْ دیده شدهای مثل دفاع مقدس را کنار میزند و محصولی منحصر به فرد را میسازد. اثری که گاه شما را از ته دل میخنداند و گاه نم اشکی گوشه چشمانتان جمع میکند. «بچه مردم» با فیلمنامه دوست داشتنیاش، با بازیهای درست و بازیگران همدلی برانگیزش، با موسیقی دسپلاطور کریستوف رضاعی و از همه مهمتر با کارگردانی خود محمود کریمی که در میزانسن و دکوپاژ روی برداری میان وز اندرسون و ژان پیر ژونه حرکت کرده اما در نهایت اثر خودش را تولید میکند، یک شیرینی دوست داشتنی است که طعم آن تا روز پایانی از کامممان نمیرود.