سوره سینما

پایگاه خبری-تحلیلی سینمای ایران و جهان

sourehcinema
تاریخ انتشار:۲۰ خرداد ۱۴۰۲ در ۳:۵۹ ب.ظ چاپ مطلب
جستاری در معنای سینمای جنگ؛

به استقبال اینجا، اکنون

Gharib

این نوشته جستاری است در چند فیلم جنگی به بهانۀ دو فیلم مهم دو سال اخیر؛ «غریب» و «موقعیت مهدی».

سوره سینما – سیدباقر نبوی : نگارنده معتقد است دو فیلم «غریب» و «موقعیت مهدی» هرکدام آثاری خوب و تماشایی‌اند و حتی بیش از این ساخته‌شدن آن‌ها در فاصلۀ نزدیک به یکدیگر، نشانۀ نوعی بازخوانی منحصر به فرد از تاریخ جنگ ایران است که در آن‌ها می‌توان نشانه‌های امروز را دید.

این طرح مسئله و نظرداشتن به آثار سینمایی به این طریق، خودبه‌خود بحث‌هایی اساسی دربارۀ نسبت ما و گذشته و کاری را که در نهایت در این میان بر عهدۀ سینماست، پیش می‌کشد. بدیهی است طرح تفصیلی این بحث‌ها خارج از توان این متن است، چه اینکه این نوشته تنها فرصتی است برای طرح مسئله.

فیلم جنگی دهۀ ۹۰ و تجربه‌ای تازه در شخصیت-موقعیت

از ابتدای دهۀ ۶۰ آنجا که سینمای جنگی ایران همزمان با جنگ تحمیلی شروع می‌شود، فیلم‌ها عمدتاً از طریق ارتباط شخصی، شهودی و عینی با فضای جبهه تجربه می‌شوند و جهان خود را این‌گونه به دست می‌آورند. آثار دو فیلم‌ساز مهم سینمای جنگ ما یعنی ابراهیم حاتمی‌کیا و رسول ملاقلی‌پور و همچنین دیگران همچون عزیزالله حمیدنژاد و احمدرضا درویش و دیگر تک‌فیلم‌های ساخته شده در دوران جنگ و دو دهۀ بعد از آن، عموماً چنین درکی به دست می‌دهند. جز یک فیلم مهم و شاخص بهرام بیضایی یعنی «باشو غریبه‌ای کوچک» که از جنگ با درکی درست فاصله می‌گیرد و داستان را در صحنه‌ای دیگر دور از جبهه می‌چیند، دیگران جملگی جنگ را دیده و تجربه کرده‌اند و به مدد دیدار با منطقۀ جنگی و آدم‌ها و فضا، فیلم می‌سازند. با فیلم‌های پراکندۀ جنگی که طی سال‌های بعد از جنگ، از دهۀ ۷۰ تا پیش از دهۀ ۹۰ ساخته شد، دهۀ ۹۰ را برای سینمای جنگی ایران، می‌توان آغاز رابطه‌ای تازه میان سینما و جنگ تلقی کرد. در این سال‌ها، یعنی از آغاز دهۀ ۹۰ به این طرف، فیلم‌سازها رو به‌سوی اتفاقات و شخصیت‌های متعیّن دفاع مقدس رفته‌اند. داستان فیلم‌ها بسیار بیشتر از قبل، پیرامون موقعیت یا شخصیت خاص و معیّن و قابل‌ اشاره در تاریخ می‌گردد. حال آنکه در فیلم‌های قدیمی‌تر موقعیت‌ها و افراد اغلب تلاش می‌کنند نماینده، یا به بیانی «نماد»[۱] دفاع مقدس ایران‌ باشند. در اغلب فیلم‌های دفاع مقدس تا پیش از سال‌های اخیر ما با شخصیت‌ها به‌عنوان بسیجی و رزمنده طرفیم به‌نحوی‌که مابه‌ازایی در تاریخ جنگ ما ندارند. این شخصیت‌ها گویا نمایندۀ تصویر عمومی و کلی از جنگ و مردان و زنان آن هستند. در نمونه‌هایی چون «هیوا» (رسول ملاقلی‌پور) و «روزهای زندگی» (پروزی شیخ‌طادی) با وجود ارجاع به واقعیت‌های تاریخی، این تصویر هنوز نمی‌تواند و نمی‌خواهد حیثیت خود را از آن واقعه بگیرد و در اصل تعهدی به بیرون ندارد.

در میان آثار دفاع مقدسی سینمای ما، شخصیت حاج‌کاظم در «آژانس شیشه‌ای»، شخصیت تیپیک رزمندۀ شماری از فیلم‌های حاتمی‌کیا، بهترین مثال است. حاج‌کاظم فردی از جنگ بازگشته یا سرباز پس از جنگ است، نه شخصیتی حقیقی که بتوان همچون مثلاً مهدی باکری در نسبت با «موقعیت مهدی» به آن اشاره کرد. این جنبه استعداد حاج‌کاظم را برای نماد شدن و تعمیم‌پذیری پیش از موعد، افزایش هم می‌دهد. حاتمی‌کیا بهترین مثال از فیلم‌سازی است که مدام با پدیدۀ شخصیت-نماد کار می‌کند.[۲]

بر خلاف این رویه در فیلم‌های جنگی متقدم، در میان چند فیلم مطرح جنگی سال‌‌های دهه ۹۰، فیلم-شخصیت‌های مهمی داریم؛ «چ» (ابراهیم حاتمی کیا)، «ایستاده در غبار» و «آخرین روزهای زمستان» (محمدحسین مهدویان)، «تنگه ابوقریب» (بهرام توکلی)، «موقعیت مهدی» (هادی حجازی‌فر) و «غریب» (محمدحسین لطیفی) جملگی داستان موقعیت‌ها و آدم‌های متعین و شناخته‌شده‌ و تاریخی‌اند. در  این فیلم‌ها ارجاع مستقیم به واقعیت و تاریخ شکل بنیادین دارد و فیلم متکی به واقعیت است.

این درست آغاز گفت‌وگویی است که این آثار با جنگ ایران و با مسئله «واقعیت در سینمای جنگ» دارند.

گذشته؛ در مناسبتِ حال

هر فیلم در زمانۀ خود و متکی به درکی که اکنون از گذشته و تاریخ دارد، امکان تولید می‌یابد. به‌همین‌جهت فیلم، موجودی زنده است. فیلمی که در سال ۱۴۰۲ ساخته شده، نمی‌توانسته در سال ۱۳۷۰ یا ۱۴۱۰ تولید شود. نقطه‌ای که فیلم از آن به گذشته می‌نگرد هم زمان‌مند و هم مکان‌مند است، یعنی زمان و مکان در آن دخالت دارند، بعد از آن متکی به دیدگاهی است که در این زمان و مکان پرورش یافته است. هر اثر، از اینجا و الان به نقاط دیگر نگاه می‌کند و امکان تفسیر جهان را پیدا می‌کند.

تولید فیلم‌های سینمایی که فضای جبهه ایران در جنگ هشت‌ساله را باز می‌سازند، بازگشتی خلاف رویه و غیر منتظره در فضای عمومی اکنون ایران‌اند. در زمانه‌ای که انگار فضا و جامعۀ ایران به طور همزمان رفتاری دوگانه را تجربه می‌کند، این اتفاق خودبه‌خود قابل‌تأمل است. فضای اجتماعی‌ای که ما تجربه می‌کنیم از یک طرف در ظاهر مدام نشانه‌ها و دلالت‌های ارزشی انقلابی را نفی می‌کند و از سوی دیگر گاه عمیقاً با دلالت‌های زندگی انقلابی همراهی و هم‌دلی دارد. نشانۀ اولی، اعتراضات «زن، زندگی، آزادی» است و دلالت اعلایِ دومی تشییع پیکر سردار قاسم سلیمانی. ممکن است به آسانی گمان کنیم فیلم‌هایی که در ستایش یا تمنای ستایش حال‌وهوای جبهه ساخته می‌شوند با بودجه ارگانی و سفارشی‌ تولید شده و از این رو، جنبۀ حقیقی و درون‌زاد ندارند. این تلقی که اتفاقاً ممکن است رایج باشد، به شکل دم‌دستی و آسان ما را از تحلیل آدم‌ها و فضای واقعی معاف می‌کند، چنانکه در زندگی روزمرۀ فضای مجازی در این دوران همین را تجربه می‌کنیم؛ آدم‌ها به فکر کردن و تحلیل نیازی نمی‌بینند چرا که از پیش، همۀ‌ دسته‌بندی و گروه‌کِشی‌ها روشن است، اما بدیهی است فیلم با بودجه و سفارش، امکان رسیدن به حس را نخواهد داشت. رساندن مخاطب به حس از طریق تجربه و ارتباط حقیقی با سوژه ممکن است. فیلم‌سازی که چنین اثری را در فیلمش منتقل کرده، لاجرم به‌نحوی با تجربۀ واقعی و عینی به آن رسیده است.

فیلم‌های جنگی ایران در طول تاریخ چهل‌ساله، اغلب از آن رو که سازندگان و خالقانشان خود با فضای معنویت دفاع مقدس پیوند شخصی داشته‌اند، قادر به برقراری ارتباطی حقیقی با فضای جبهه و ساختن آن بوده‌اند. اما «موقعیت مهدی» و «غریب» موقعیت‌هایی از زندگی در جنگ و انسان‌های آن دوران هم به نحوی معنوی و هم از بعد انسانی-اجتماعی ترسیم می‌کنند، و این اتفاقی است غریب. این چگونه ممکن شده است؟

فیلم‌سازِ امروز برای برگشتن به گذشته نیازمند نحوی زنده‌شدن دوبارۀ حس است. بر خلاف فیلم‌ساز دیروزی که رابطه‌اش با واقعه به شکل بی‌واسطه رخ داده و خود را در اصل نیازمند «تفسیر» آن می‌بیند، فیلم‌ساز امروزی می‌خواهد خودِ واقعه را دوباره بسازد و آن را احساس کند. این ممکن نیست مگر به مدد رابطۀ متعین با رخداد و شخصیت. فیلم‌ساز نیاز دارد برای احساس شراکت با گذشته، آن را ابتدا به شکل واقعه‌ای تاریخی و متعین بازسازی کند؛ اتفاقی که در شماری از فیلم‌ها افتاده است، یعنی روند تولید فیلم از خواندن یک واقعه به شکل خالص و بی‌واسطه شروع شده است. تولید فیلم از ابتدا در مقام ایده، نه از یک «تفسیر» بلکه از یک شخصیت متعین، مثلاً ساختن داستان زندگی یک فرمانده شهید شروع شده و بعد احیاناً به تفسیر رسیده است. این اتفاق، روند متفاوتی است که در آثار متأخر سینمای جنگی ما رخ داده است.

حال راه ما (راه فیلم‌ساز) برای خواندن گذشته چیست؟ چگونه فیلم‌سازانِ الان ایرانی راه خود را برای خواندن دوبارۀ جنگ هشت‌ساله باز می‌کنند یا مهم‌تر از آن ما چگونه ممکن است در شعاعی از گذشته خودمان واقع شویم؟

ما عموماً گذشته را به عنوان واقعیتی منجمد در نظر می‌گیریم و از این رو ممکن است امکانات دراماتیک این بازخوانی را از دست بدهیم. رجوع ما به گذشته متضمن نوعی نگرش یا تغییر نگرش در خود ما و اکنون ماست. هر بار نگاه انداختن به گذشته، اگر بخواهد نگاهی زنده باشد، باید اکنون را زنده کند. از این حیث تنها و تنها از الان است که می‌شود به گذشته رفت و نگریست. گذشته به خودی خود، به‌عنوان امری بیرون‌افتاده از ما که هر بار و هر زمان می‌شود به آن رجوع کرد و از آن چیزهایی برداشت کرد، نمی‌تواند همچون امری زنده در صحنۀ امروز ما حاضر شود، مگر آنکه نحوۀ نگاه‌کردن ما به آن از طریق جست‌وجویی که اکنون داریم، زنده باشد.

در ثانی خواندن دیروز و هضم آن در امروز، در میان روابط پیچیده و ناهمگونی که میان ما و چیزها برقرار است، هاضمه‌ای بزرگ می‌طلبد. این هاضمه از کجا ممکن است برای فیلم‌ساز اکنون پدید آمده باشد؟ آیا در جایی جز واقعیتی که اکنون تجربه می‌کنیم؟

شاید بتوان از آنچه امروز بر ما می‌رود راهی برای درک آنچه در سینمای جنگی ایران و حتی سینمای ایران در حال رخداد است، پیدا کرد. اگر امروز فیلم‌های جنگی خوب تولید می‌شود و این فیلم‌ها موفق به انتقال حسِ جنگیدن می‌شوند، این توفیق از کجا می‌آید؟ حتی اگر قبول نکنیم که آثار مورد ادعا، فیلم‌های موفقی هستند، نفس تولید فیلم جنگی در فضایی که اکنون تجربه می‌کنیم، از کجا ریشه می‌گیرد؟

«غریب» و «موقعیت مهدی» چگونه اکنونِ ما را تجربه کردند؟

«موقعیت مهدی» به‌عنوان فیلمی که با فاصله از دوران جنگ ساخته شده، در ساختن فضای دوران و فضای آدم‌ها به شدت موفق است. در این میان و در میان همۀ آنچه می‌توان در مقام «نقد فیلم» درباره موقعیت مهدی نوشت و ورای آنچه از حیث موضع‌گیری‌های بی‌جای[۳] سیاسی اجتماعی در قبال هر فیلم جنگی گفته می‌شود، در «موقعیت مهدی» این زندگی است که به شکل خالصی رخ می‌نماید. موقعیت مهدی از زندگی شخصی و خانوادگی شهید باکری تا فضای جنگ و جبهه و تا شهادت، زندگی را بی‌واسطه‌تر از همیشه به دست می‌دهد. این نکته و شدت خلوصی که فیلم از حیث تصویر زنده سینمایی به آن دست یافته، موقعیت فیلم را تا حد بهترین فیلم‌های تاریخ فیلم‌های جنگی ایران بالا می‌برد.[۴]

«موقعیت مهدی» در دوران فاصله از جنگ، کارگردانی ساخته که جنگ را ندیده، اما اتفاقی مهم را در خود هضم می‌کند. «موقعیت مهدی» به شکل ضمنی تحت تأثیر شخصیت و شهادت حاج‌قاسم سلیمانی است. نمونۀ آشکار این ارجاع در فیلم، جمله‌ای است که حاج قاسم به شکل مکرر در سخنرانی‌ها و گفتارهای خود دربارۀ فرماندهان بزرگ جنگ ما بازگو کرده است؛ «فرماندهان ما، شخصیت‌هایی بودند که می‌رفتند به خط مقدم و می‌گفتند بیا، نه اینکه عقب بایستند و بگویند برو.»[۵] (نقل به مضمون) این عبارت حاج‌قاسم به‌طور مشخص درک محوری فیلم موقعیت مهدی است که آن را به‌عنوان موضعی در قبال مهدی باکری تا آخر یعنی لحظه شهادت او حفظ می‌کند. غیر از این جایی در فیلم که شهید باکری در جلسه فرماندهان در حال گفتن این سخن  است، فیلم با قاب‌بندی روی شهید سلیمانی و رفیق جبهه‌ای نزدیک او شهید احمد کاظمی[۶] تأکید دارد. در واقع فیلم در سال ۱۳۹۹، یکسال پس از شهادت حاج قاسم، جمله‌ای را که اغلب حاج‌قاسم در سخنرانی‌هایش در رثای فرماندهان شهید می‌گفت، به عنوان تم اصلی داستان شهید باکری قرار داده و حتی بیش از این، زمانی که شهید باکری این جمله را در فیلم می‌گوید، او را با شهید سلیمانی در یک قاب قرار می‌دهد.

موقعیت مهدی تحت‌تأثیر درکی است که با شهادت حاج قاسم سلیمانی به‌روز شده و در دوران ما زنده مانده است، اما غیر از آن مواجهه‌ای زنده با دوران جنگ دارد و این مواجهه و تفسیر که به شکل خالصی خود را از خلال ترسیم «زندگی» نشان داده است، خود مرهون شهادت حاج‌قاسم است. شهادت حاج‌قاسم اتفاقی زنده و حاضر پیش چشم همۀ ماست. این اتفاق ورای تمام تفسیرهای سطحی جامعه‌شناسانه عمل کرد. چیزی که ما را واقعاً تکان می‌دهد، عظیم‌بودن آن را می‌بینیم، بسیار بیشتر از «تفسیرِ» ما، ما را تغییر می‌دهد. آنچه با حاج‌قاسم بر ما رفت، فیلمی چون «موقعیت مهدی» را ساخت. وقتی یک‌بار با شهید و شهادت، آن حقیقت دوباره عیان می‌شود، موقعیت دوباره مجال رخ‌نمودن و عینیت‌یافتن می‌یابد.

«غریب» اثر دیگر جنگی که در سال بعد از «موقعیت مهدی» عرضه شد، اگرچه نه به عمق و اثرگذاری «موقعیت مهدی»، اما به‌اندازه‌ای در جنبه‌ای متفاوت از آن موفق به ساختن تفسیری تازه و زنده از جنگ ما شده است.[۷] کل ماجرای «غریب» پیرامون موضعی است که شهید بروجردی در قبال مردم می‌گیرد. بروجردی در فیلم «غریب» می‌گوید: «به مردم اعتماد نمی‌کنید! باید به آن‌ها اعتماد کرد؛ باید با آن‌ها حرف زد!» این موضع فیلم به‌نوعی به‌عنوان تصمیم و موضع شهید بروجردی در قبال بحران نظامی-امنیتی کردستانِ ابتدای انقلاب تکرار می‌شود. از این حیث، غریب مدعی موضع امروزی نسبت به مردم و جامعه نیز هست؛ موضعی که از فرط تکرار و نشنیده گرفته‌شدن، چندان نیازمند به توضیح هم نیست. مردم در نظام دیوانی کنونی ایران، در عرصه‌های واقعی سیاسی، اقتصادی مشارکت کمی دارند. در حقیقت تمهیداتی که مردم را به‌عنوان نیروی زنده و مولد سیاست در جمهوری اسلامی ایران می‌توانست نگه داشته باشد، اکنون یا بسیار کمرنگ است یا موقعیت خود را از دست داده است. در حال حاضر نیروی انقلابی مردم در صحنه سیاست و اجتماع و اقتصاد، آماده پیش‌برد امور و خط‌شکنی است، اما حاکمیت به‌عنوان دستگاه اداره‌کنندۀ بوروکراتیک نمی‌تواند این نیرو را در ساختار خود هضم کند و ناگزیر آن را پس می‌زند. «غریب» اگرچه نه به این صراحت و کلیت، اما به شکل ضمنی در موقعیت کوچک داستان خود ارجاعی به این موضع دارد و داستان شهید بروجردی در غائله کردستان را این‌گونه بازخوانی می‌کند.

«غریب» و «موقعیت مهدی» نمایندگان یک نسل از فیلم‌های سینمایی جنگی ما هستند که بازتاب دوران خود را در تاریخ و از خلال واقعیت زنده جست‌وجو می‌کنند. هیچ فیلم‌سازی موقعی که تاریخی را بازگو می‌کند، از رابطۀ خودش و زمانه‌اش با آن تاریخ به‌طور دقیق آگاه نیست. آن رابطه از میان جست‌و‌جو و ساخته شدن اثر نمایان می‌شود و کار سینما و هنر همین آشکارشدن رابطۀ بی‌پایان ما با داستان‌های خودمان است.

منبع: مجله سوره

[۱]شخصیت و موقعیت در یک فیلم به‌ندرت به مرحله‌ای از عمومی‌شدن می‌رسد که بتوانیم آن را «نماد» بنامیم. این تعبیر معمولاً برای هر فیلمی که سعی می کند موقعیت خود را به واقعیت بیرونی پیوند بزند استفاده می‌شود و استفاده‌ای آسان و سرددستی است.

[۲] جمله شخصیت‌های فیلم‌های حاتمی‌کیا از «آژانس شیشه‌ای» و «روبان قرمز» تا «به وقت شام» و «خروج» چنین وضعی دارند. از این نظر «چ» به‌نوعی استثناست.

[۳] موضع‌گیری سیاسی و اجتماعی در فیلم دقیقاً بی‌جا نیست، بلکه وقتی از همه جلوتر می‌افتد و مشخص‌کردن موضع فیلم دربارۀ ارزش‌ها می‌شود اصل اول ارزیابی بی‌جاست؛ اتفاقی که عمدتاً دربارۀ فیلم‌ها رخ می‌دهد.

[۴] این یادداشت بر اساس این ایده بنیادی نگارنده نوشته شده که «موقعیت مهدی» فیلمی درخشان و موفق در ساختن فضا و حس است. بدیهی است مناقشه بر سر این، می‌تواند ایده اصلی متن را تحت تأثیر قرار دهد. غیر از این، چنین متنی مجال توضیح مفصل یک نظرگاه سینمایی نیست.

[۵] شهید حاج قاسم سلیمانی در چندین سخنرانی این جمله را به عنوان تصویری از شجاعت و پیشگامی فرماندهان ذکر کرده است.

[۶] حاج احمد کاظمی برای شهید سلیمانی، خلاصه همۀ شهدا و یادگار همۀ یادگاری‌هاست.

[۷]نوشتۀ نسبتاً مفصل‌تر نگارنده دربارۀ «غریب» قبلاً در پیش‌شمارۀ سوم مجله سوره (اسفند ۱۴۰۱) منتشر شده است.


پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>