به گزارش سوره سینما، «روایت سوره سینما از چهرههای خبرساز هفته» عنوان بستهای خبری است که هر جمعه در قالب آن به بازخوانی مهمترین اخبار مرتبط با هنرمندان حوزه سینما، تئاتر و تلویزیون خواهیم پرداخت.
هر هفته چهرههایی از دل سینما، موسیقی و هنر سر برمیآورند که با حضورشان جریان خبری هفته را شکل میدهند. این هفته، روایت ما به سراغ چهار چهرهای میرود که هر کدام با اتفاقی خاص در صدر اخبار قرار گرفتند؛ چهرههای این هفته، ترکیبی است از خاطره، نوستالژی، قدرت، شگفتی و شاید هم کمی طنز. از سالن برج میلاد تا سن لسآنجلس، از قاب نمایش خانگی تا دابسمشهای وایرال شده، پنج چهره هرکدام به نوعی در صدر توجه بودند.
ریما رامینفر؛ قصههای هما
«پایتخت»، برای خیلیها خاطره است و برای بعضی یک آینه خانوادگی. اما در آخرین قسمت فصل هفتم، هما، شاید برای نخستینبار کمی از آن نقش آشنای همیشگی فاصله گرفت. برج میلاد، با جمعیتی که دعوت تلویزیون را پذیرفته بودند، در انتظار تمام بازیگران بود، اما تنها چهره اصلیای که آمد، ریما رامینفر بود. حضوری که نهتنها خالی از شوآف بود، بلکه جنسش از صداقت بود؛ از تعهد. مخاطبان با ویدیوهایی از حضور او دست به دست میکردند که هیچ شعار یا جملهای لازم نداشت، فقط نگاههایش، خندههای گاهبهگاهش و احترامش به مردم، تصویر یک بازیگر محبوب را کامل میکرد.
هما همیشه ستون پایتخت بود، نخ تسبیحِ خانوادهای که با تمام فراز و فرودهای سریال، پیوستگیاش را مدیون او بود. شاید هیچوقت به یاد نداشته باشید که موقعیتی در پایتخت را به هما خندیده باشید اما به جد میتوان گفت که بار دراماتیک قصه همیشه بر دوش هما بوده هر جا داستان کم میآورده هما بوده و به نوعی تیکههای پازل را کنار هم گذاشته و این سختتر از کار بقیه است چرا که اگر بار کمدی بر دوش همه افراد پایتخت بوده و هر یک موقعیت را خلق میکرده اما بار درام قصه پایتخت از ابتدا تا کنون بر عهده او بودهاست و این بار مسئولیتی است که نه فریاد دارد، نه اغراق. بلکه به جزئیاتی بند است که شاید در نگاه اول به چشم نیاید. اما این بار، تغییر چهره هما (حتی در ظاهر) شاید نشانهای بود از گذشت زمان، از خستگی یا از بلوغی تازه.
ریما رامینفر سالهاست در تئاتر میدرخشد. اولینبار با «من یک مستأجرم» از آنتن تلویزیون به خانههای مردم آمد و بعد با «یه حبه قند»، «ابد و یک روز» و «ملاقات خصوصی» در سینما هم خوش درخشید. شاید پایان پایتخت، آغاز استقلال کامل هما باشد؛ نه فقط از خانواده قصه، بلکه از تصویری که سالها در ذهن ما از او ساخته شد.
بهروز وثوقی؛ زمزمه یک بازگشت
شاید بتوان بیشترین ویدیوی وایرال شده این هفته را ویدیوی حضور بهروز وثوقی در بین بازیگران کنسرت نمایش ایرانی «سیصد» در آمریکا دانست. بهروز وثوقی، از معدود ستارههای سینمای ایران است که چند نسل از بازیگران، با زبان تحسین از تجربههای درخشانش یاد میکنند و در طول سالهای دوریاش از وطن هر از چندگاهی زمزمه احتمال بازگشت مجددش به عرصه بازیگری در سینمای ایران خبرساز شده است.
این هفته، در یکی از اجراهای تور آمریکایی کنسرت-نمایش «سیصد»، وثوقی میان تماشاگران نشست؛ دعوت سهراب پورناظری و تشویق ممتد مردم، او را به صحنه کشاند. صحنهای که شبیه هیچ یک از شبهای دیگر این اجرا نبود. خودش گفت: «یکی از قشنگترین شبهای زندگیام بود.»
در همین شب بود که بهروز وثوقی در کنار ستارههای جوان این سالهای سینمای ایران سرود «ای ایران» را همخوانی کرد تا تصویری متفاوت با طعم غرور ملی از این حضور در شبکههای اجتماعی فراگیر شود.
اما همزمان با این تصاویر در همین هفته، شهاب حسینی هم در گفتوگویی با فریدون جیرانی از علاقهمندیاش نسبت به کارنامه بازیگری بهروز وثوقی گفت و در لابهلای اظهاراتش خبر تلاش برای فراهم آوردن امکان همکاری مجدد این بازیگر با محسن امیریوسفی در قالب یک فیلم ایرانی را رسانهای کرد. فیلمی درباره سرنگونی هواپیمای ایرانی توسط ناو آمریکایی که نام موقت آن «پیرمرد خلیج فارس» است و در صورت تحقق حضور بهروز وثوقی در آن میتواند تبدیل به اولین و احتمالا آخرین حضور رسمی این بازیگر پیشکسوت در سینمای پس از انقلاب شود. بنابر روایت شهاب حسینی وثوقی پیشتر هم در همکاری با محسن امیریوسفی نقشآفرینی کوتاهی در فیلم «آشغالهای دوستداشتنی» داشته اما این نسخه به اکران نرسیده و مخاطبان این فیلم را با ایفای نقش اکبر عبدی در نقش همین کاراکتر دیدند.
جواد عزتی؛ مردی از جنس تنوع، بیتکرار
سریال «وحشی» با نام هومن سیدی شروع شد، اما با چهره جواد عزتی دیده شد. در همان قسمت اول، «داود اشرف» (نقشی که عزتی ایفا میکند) لایههایی از خشونت، رنج و پیچیدگی را در دل خودش داشت. چیزی که مخاطب را قلقلک میداد ببیند بعد چه میشود؟
عزتی شاید از معدود بازیگرانی باشد که هم در «دردسرهای عظیم» میخنداند، هم در «شنای پروانه» درد میپاشد. هم بابا اتی «قهوه تلخ» بوده، هم مالک «زخم کاری». او نه فقط میان دو ژانر در نوسان است، بلکه در هر دو موفق است. این هفته، در فضای مجازی همه از داود اشرف گفتند، از چشمهای سرد و نگاههایی که فقط در چند فریم دلهره میآفرید.
او با تئاتر خیابانی آغاز کرد، پلهپله بالا آمد و حالا نه فقط یک بازیگر پولساز، که یک نمادِ بیحاشیهگی است. نه لابی دارد، نه تیم پشتپرده. خودش است، جلوی دوربین.
منتقدان او را همتراز رضا عطاران در طنز و نوید محمدزاده در درام میدانند. این ترکیب، عجیب نیست؟ بازیگری که بتواند در دو قطب متفاوت بدرخشد، بدون اینکه بازیاش تکراری شود. حالا در «وحشی»، عزتی دوباره خودش را بازسازی کرده. سوال این است که در ادامه این سریال، تا کجا میتوان منتظر غافلگیری بود؟
مهران مدیری؛ بازگشت به خانه، بدون دوستان!
مهران مدیری این هفته با خبری دوباره در صدر خبرها قرار گرفت: ساخت یک سریال تازه برای تلویزیون. اما این خبر وقتی جنجالی شد که مشخص شد نه پیمان قاسمخانی با اوست، نه امیرمهدی ژوله. تکذیب حضور این نویسندگان از آنجا حائز اهمیت بود که مدیری از زمان جدا شدن از این تیم، کمتر تجربه موفقی در عرصه سریالسازی داشته و در صورت صحت شایعه اولیه، این بازگشت میتوانست در حکم احیای برند مدیری هم باشد اما همه چیز تکذیب شد و مدیری، قرار است باردیگر بدون تیم نویسندگان همیشگیاش در تلویزیون دست به کار شود.
در کنار این، حرف و حدیثها درباره جدایی مهران مدیری از پروژه «گل یا پوچ» در پلتفرم فیلیمو و تولید برنامه مشابهی با عنوان «شاهگل» در پلتفرم فیلمنت هم انعکاس قابلتوجهی در فضای خبری داد و باید دید رقابت میان این دو برنامه مشابه، به نفع کدامیک به پایان خواهد رسید؛ بهخصوص که هنوز سکاندار فصل جدید «گل یا پوچ» مشخص نشده است.
در مجموع میل بازگشت مدیری به تلویزیون قابلکتمان نیست. بیشک مدیری متوجه محبوبیتش در تلویزیون شده و گویی شانسش برای دیده شدن در این مدیوم بیشتر است. مدیری محبوبیتش را از تلویزیون به دست آورد جایی که اولین قدمهای مهمش را برداشت، از «ساعت خوش» تا «شبهای برره» و «مرد هزار چهره».
سالهای اخیر اما برای مدیری پر افت و خیز بود. «هیولا»، «دراکولا»، و «قهوه پدری» نتوانستند آن ارتباط قدیمی را با مخاطب برقرار کنند. شاید نبود همان تیم وفادار نویسندگان دلیل این شکست بود.
با این حال، مدیری همچنان مدیری است. هنوز اسمش برند است. هنوز شوخطبعیاش جنس خاص خودش را دارد و شاید سریال جدیدش با نام «شش ماهه»، بازگشتی باشد به روزهای درخشان.
محمدرضا گلزار؛ ستارهای میان میمها و میکروفنها
گلزار این هفته نه با فیلمی جدید یا آلبومی تازه، بلکه با یک دیالوگ قدیمی سر زبانها افتاد. میمی ترکیبی از دیالوگ او در سریال «عاشقانه» با آهنگ «عزیزم» اد شیرن، فضای مجازی را تسخیر کرد. ویدیوهایی طنزآمیز، مرتبط با مذاکرات سیاسی یا لحظات بحرانی، گلزار را دوباره به مرکز توجه آورد.
اما این تنها دلیل دیدهشدن او نبود. گفتوگوی اخیرش درباره سبک زندگیاش و اینکه چرا بیست سال است روی بیلبوردهاست، بازتاب زیادی داشت. گلزار گفت: «سبک زندگیام دلیل ماندگاریام است.» حرفی که هم تحسین داشت، هم نقد.
او این نوروز هم با برنامه «پانتولیگ» در تلویزیون دیده شد. هرچند حاشیههایی درباره دستمزدش مطرح شد، اما گلزار از معدود چهرههایی بود که برخلاف بسیاری از همصنفانش، قهر نکرد و به تلویزیون برگشت.
گلزار که سینما را با «سام و نرگس» آغاز کرد و در «بوتیک» درخشید، حالا کمتر در نقشآفرینی دیده میشود. بیشتر در اجرای کنسرت، تبلیغات برندها و اجراهای تلویزیونی فعالیت دارد. شاید او مسیرش را عوض کرده، شاید در انتظار نقشی متفاوت است. هرچه هست، محمدرضا گلزار هنوز برای بخشی از مردم «ستاره» است، حتی اگر جنسِ درخششش تغییر کرده باشد.