سوره سینما

پایگاه خبری-تحلیلی سینمای ایران و جهان

sourehcinema
تاریخ انتشار:۱۹ تیر ۱۳۹۰ در ۹:۵۸ ب.ظ چاپ مطلب
یادداشتي بر فيلم «سیزده59 »؛

یک ایده درخشان نابود شده

يك ايده درخشان نابود شده

سوره سینما : سیزده ۵۹ یک افسوس بزرگ به همراه دارد، این فیلم یک ایده درخشان نابود شده است

سوره سینما : سیزده ۵۹ یک افسوس بزرگ به همراه دارد، این فیلم یک ایده درخشان نابود شده است

فیلمنامه «سیزده ۵۹ »سال پیش در کارگاه فیلمنامه نویسی حوزه هنری خوانده شده بود و تعدادی از کارشناسان به مدیران سینمایی حوزه گفتند که فقط طرح فیلمنامه اش، ارزش خرید هم‌پایه یک فیلمنامه کامل را دارد. اما خود فیلمنامه‌اش نه!

در سکانس‌های آغازین می‌بینیم که قرار است «پرویز پرستویی» از یک کمای طولانی خارج شود. تأکید می‌کنم بر نام «پرستویی» و نه نامی که در فیلم دارد. آن نام پس از خروج از سالن یادم رفته است و جالب است که با هر کس سخن می‌گویم، آنها نیز از این نقش با نام «پرستویی» یاد می‌کنند. چون آنچه در فیلمنامه موجود می‌بینیم، همان چیزی است که از او در فیلم‌های حاتمی‌کیا (آژانس شیشه‌ای و به نام پدر و …) می‌بینیم. حالا ما منتظریم که اطرافیان این رزمنده سابق، فضای سال‌های پیشین را بازسازی کنند. ایده درخشانی نیست؟ حداقل در سینمای دفاع مقدس بی‌نظیر است. در گام نخست دخترش به جای مادر در گذشته ، نزد او می‌رود. با یک تغییر لباس و کمی تیره کردن چهره، قرار است او نقش مادر را بازی کند. چه صحنه درخشانی خواهد بود! اما تماشاگر ناامید می‌شود.چه صحنه بی‌حسی است. از یک سو دختری قرار است با پدر ۲۰ سال در کمای خود روبه‌رو شود. از سوی دیگر باید نه خودش، که مادرش باشد و از آن سو نیز پرویز پرستویی قرار است با همسرش روبه‌رو شود و عجیب پرداخت بی‌حس و کُند و بی‌جانی دارد این ایده درخشان ! آن قدر بی‌حس که بقیه فیلمنامه فرو می‌پاشد و تمام انتظار ما برای اینکه ببینیم قرار است بازسازی فضای ۲۰ سال پیش چگونه صورت گیرد و واکنش پرستویی چگونه خواهد بود، از بین می‌رود. این بازسازی‌ها این قدر بد صورت می‌گیرد که خود رزمنده هم متوجه می‌شود و از بیمارستان می‌گریزد و فیلمنامه اصلی در همان نیم ساعت اول به پایان می‌رسد و بقیه فیلمنامه برای رساندن به حد نصاب ۹۰ دقیقه ، چیزی نیست جز نمای درشت از بغض و آه و گریه. و سهم بیشتر این بغض و آه و گریه، بدیهی است که نصیب پرویز پرستویی است. و دیالوگ‌ها هم یک‌سره و بی وفقه نوستالژی دوران گذشته است ، چون فیلمنامه اصلی مدت هاست که به پایان رسیده . دیگر هم مهم نیست که پرستویی چگونه متوجه بازسازی ضعیف گذشته می‌شود و چگونه می‌تواند با آن حال زار، مسیر بیمارستان را تا آن قهوه‌خانه دامنه کوه بیاید. آن هم با پای پیاده. و معلوم هم نمی‌شود از کجا می‌داند که از بین همرزمان قدیمی سراغ کسی برود که جای ثابتی دارد و زنده هم مانده است ! چیزهای دیگر هم مهم نیست. مانند بازی‌های اغراق‌آمیز دوست معتاد پرستویی که در سکانس انتهایی، صحنه مثلاً جدی را گاه به خنده می‌کشاند. (بازی‌ای از جنس «آتقی» معتاد سریال‌های نصیحت‌گوی تلویزیونی) .

«سیزده ۵۹ » به قصد پاسداشت دلاوران حماسه دفاع مقدس نوشته و ساخته شده است. اما صرف گفتن این که این عزیزان قبلاً چگونه بوده‌اند و اکنون چگونه‌اند، برای یک روایت سینمایی کفایت نمی‌کند. سخنرانی‌های نوبتی همرزمان پرستویی در سکانس بسیار طولانی پایان فیلم، باید در دل یک روایت سینمایی پخش می‌شدند. ای کاش ایده اصلی فیلمنامه (بازسازی دو دهه پیش و تناقض‌ها و مشکلاتی که در این میانه پیش می‌آید) گسترش می‌یافت. «سیزده ۵۹ » ، حتی توقع مخاطب عام را از تماشای گذشته و حال دلاورمردان گذشته نه چندان دورِ این مرز و بوم برآورده نمی‌کند.

پرداخت سکانس ابتدایی فیلم نیز که بسیار خوب و تأثیرگذار از آب درآمده و ما را با تصویرسازی‌هایی جدید از دفاع مقدس روبه‌رو می‌کند، با ریتم کند و ایده فنا شده ادامه فیلمنامه، از یادها می‌رود. احتمالاً سامان سالور بنا به عادت همه فیلمنامه‌نویسان و فیلمسازان سینمای ایران اعلام می‌کند که نسخه اصلی فیلم (یعنی خداحافظ لنین) را ندیده است. اما ای کاش برود ببیند! تا تفاوت ایده و پرداخت آن را دریابد. «سیزده ۵۹ » ، آن طور که باید و شاید نخواهد فروخت و البته تهیه‌کننده و کارگردان خواهند نالید که از سینمای دفاع مقدس حمایت نمی‌شود. بی‌توجه به اینکه حرمت امامزاده با حرمت نگه‌داشتن متولی آغاز می‌شود و فیلم دفاع مقدسی، نخست باید با فیلمنامه خوب آغاز شود.