سوره سینما

پایگاه خبری-تحلیلی سینمای ایران و جهان

sourehcinema
تاریخ انتشار:۵ اسفند ۱۳۸۸ در ۹:۱۹ ب.ظ چاپ مطلب
سلسله يادداشت هاي كوتاه «منوچهر اكبرلو» درباره فيلم هاي بيست و هشتمين جشنواره فيلم فجر / (4)

چهل سالگی، یک رمان خوب ولی…! / «شکلات داغ، شکلات سرد! / «خانواده ارنست» بهانه ای برای نوشتن

چهل سالگي، يك رمان خوب ولي...! / «شكلات داغ، شكلات سرد! / «خانواده ارنست» بهانه اي براي نوشتن

سوره سینما: رمان چهل سالگی (نوشته ناهید طباطبایی) را خوانده بودم. از معدود رمان های معاصر هم هست که می شود خواندن آن را به دیگران سفارش کرد. اما فیلم «چهل سالگی» مثال بسیار خوبی است تا نشان دهد که برای تبدیل یک داستان به فیلمنامه باید به دانش اقتباس آشنایی داشت. به ویژه آن که رمان چهل سالگی، روایتی مدرن دارد و این، کار فیلمنامه نویس اقتباس گر را سخت تر می کند. فیلمنامه نویس اساساً به تفاوت های جهان داستان و جهان درام آگاهی ندارد

سوره سینما: رمان چهل سالگی (نوشته ناهید طباطبایی) را خوانده بودم. از معدود رمان های معاصر هم هست که می شود خواندن آن را به دیگران سفارش کرد. اما فیلم «چهل سالگی» مثال بسیار خوبی است تا نشان دهد که برای تبدیل یک داستان به فیلمنامه باید به دانش اقتباس آشنایی داشت. به ویژه آن که رمان چهل سالگی، روایتی مدرن دارد و این، کار فیلمنامه نویس اقتباس گر را سخت تر می کند. فیلمنامه نویس اساساً به تفاوت های جهان داستان و جهان درام آگاهی ندارد

او توجه ندارد که رمان (به ویژه رمان مدرن) بر کشمکش های درونی تکیه دارد ولی فیلم، بر کنش های بیرونی. اگر در داستان، شخصیت اصلی دائم با خودش کلنجار می رود؛ الزامی نیست که این کشمکش به کنشی ختم شود. اما تماشاگر سینما آمده است تا حاصل کلنجارهای درونی شخصیت را در کنش های بیرونی اش شاهد باشد. حتی شناوری زمانی رمان نیز در فیلم بهره ای ندارد. در نتیجه قصه ای نصیب تماشاگر نمی شود. مگر آن که فیلمنامه نویس با گفتن یک حرف کلیشه ای، سلب مسئولیت کند. بگوید این روایت، ضد قصه است. و این جمله کلیشه ای راه فرار تمام فیلمنامه هایی است که نمی دانند قصه مدرن را چگونه به فیلمنامه تبدیل کنند. بروید و تمام خلاصه قصه های ارایه شده در ویژه نامه های جشنواره را مرور کنید. در آن هیچ نمی یابید. به جای قصه، فقط بخشی از مضمون فیلم را شاهد خواهید بود. این بلاتکلیفی در فیلمنامه، در ادامه در فیلم، خودش را نشان می دهد. مثلاً نگاه کنید به بازی لیلا حاتمی که انگار دارد قطعه ای دیگر را برای فیلم های «سفر» و «ایستگاه متروک» (هر دو ساخته رئیسیان) بازی می کند. از این جنس فیلمنامه نویس و بازی بلاتکلیف سالی چند فیلم می سازیم. همین نوع بازی را همین لیلا حاتمی در «پرسه در مه»، یا نیکی کریمی در «شکلات داغ» دارد. اصلاً فرقی هم نمی کند که بازیگر کیست.

و سخن آخر: «چهل سالگی»، رمان خوبی است ولی…!

«شکلات داغ، شکلات سرد!

حامد کلاهداری، بازیگر سابق سینمای کودک، پس از سالها ساختن فیلم کوتاه، حالا یک سرمایه گذار یافته که می تواند جمع قابل توجهی از بازیگران و عوامل حرفه ای سینما را برایش مهیا سازد تا فیلمش را بسازد. و طبق معمول فیلمنامه را از قلم انداخته است و مانند فیلمنامه نویسانی که از یک داستان معاصر استفاده می کنند؛ نمی تواند آن را به یک فیلمنامه تبدیل کند.

داستان به طور مستقل، قابلیت یک داستان مدرن را دارد. با آدم هایی که می آیند و می روند و هیچ اتفاق مهمی (آن گونه که تماشاگر سینما انتظار دارد) نمی افتد و در جایی هم تیتراژ پایانی را می بینیم و خلاص! و حامد کلاهداری هم یک فیلم بلند ساخته است!

«خانواده ارنست» بهانه ای برای نوشتن

فیلم «خانواده ارنست» را نیمه کاره با حلقه های پس و پیش در سینمای مطبوعات دیدم. بنابراین نمی شود درباره آن یادداشتی نوشت. اما به بهانه اش می شود چیزی قلمی کرد. این که در نیم ساعتی که به تماشای آن نشسته بودم من هم مثل بقیه تماشاگران منتقد و فیلمساز و در یک کلام آشنا به سینما، متوجه جا به جایی حلقه ها نشدیم.

و این بدان سبب است که داستان نویسی مدرن، بدجوری فیلمسازان روشنفکر ما را که بلد نیستند قصه سینمایی را روایت کنند، جذب خودش کرده است. کافی است چند آدم معمولاً کم حرف یا عصبی یا سرخورده را بیاورید و ببرید و ۹۰ دقیقه که گذشت تیتراژ پایانی را بگذارید در آخر تصاویری که فیلمبرداری کرده اید. حتماً بقیه تماشاگران صبور این فیلم هم در آن نیم ساعت دائم با خود در کلنجار بوده اند تا بی منطقی رابطه آدم ها را بفهمند تا بعداً موقع نوشتن نقد و یادداشت یا اظهار نظر بتوانند چیزی بگویند که قابل فهم باشد.

این فضای روشنفکر نمایانه سینمای ماست که امثال حامد کلاهداری یا بهرام توکلی را جذب خود می کند و تماشاگر؟ اصلاً مهم نیست. تکرار می کنم که فیلم «واقعی» «خانواده ارنست» را ندیده ام. در نتیجه هیچ قضاوتی درباره آن ندارم. فقط به بهانه اتفاقی که برای نمایش آن افتاد، خواستم این یکبار هم که شده یادداشتی برای تماشاگر خاص فیلم های خاص سینمای بیمار و ضدتماشاگرمان نوشته باشم. امیدوارم «خانواده ارنست» این گونه نباشد.