سوره سینما

پایگاه خبری-تحلیلی سینمای ایران و جهان

sourehcinema
تاریخ انتشار:۲۴ خرداد ۱۳۹۱ در ۵:۵۷ ب.ظ چاپ مطلب
مجتبی مطهری:

تخیل روحانی اساس هنر دینی است

تخیل روحانی اساس هنر دینی است

یک پژوهشگر و استاد دانشگاه خیال‌پردازی روحانی را یکی از اصول خلق اثر هنری دینی دانست.

یک پژوهشگر و استاد دانشگاه خیال‌پردازی روحانی را یکی از اصول خلق اثر هنری دینی دانست.

پایگاه خبری – تحلیلی سوره سینما، نام خانواده مطهری در تاریخ معاصر ایران از چند وجه قابل بررسی و واکاوی است، استاد شهید مرتضی مطهری روحانی آگاه و با شخصیتی چند وجهی بود که می کوشید چهره ای درست و واقعی از دین اسلام ارائه دهد، فرزندان شهید مطهری در ادوار مختلف در عرصه‌های علمی و سیاسی مورد توجه بوده‌اند. استاد مجتبی مطهری یکی از فرزندان آن شهید بزرگوار است که همچون پدر در علوم دینی، فلسفه و هنر تبحر و شناخت دارد. با او درباره ویژگی‌های هنر دینی و مولفه‌هایی که یک اثر هنری دینی باید داشته باشد گفتگویی داشتیم که جزئیات و نکات جالبی در آن وجود دارد.

آقای مطهری گفتگو را با نظر شما درباره ارتباط میان هنر و دین آغاز ‌کنیم.شما میان این دو پدیده چه خط رابطی می‌بینید؟

مجتبی مطهری: بسم‌الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسر لی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی. رابطه هنر و دین را از دو زاویه می‌توان مورد بررسی قرار داد؛ یکی از زاویه تاریخ فرهنگ و تمدن و هنر؛ یعنی سیری که ما برای تاریخ و فرهنگ و هنر یا تمدن و هنر در جامعه سنتی در نظر می‌گیریم و یا در تحقیق درباره فرهنگ و هنر دینی انجام می‌دهیم. به این معنا که در مطالعه در فرهنگ و تمدن و هنر و همچنین تاریخ فرهنگ و تمدن و هنر ما را می‌تواند به پیوند بین دین و هنر راهنمایی کند. یکی از بهترین وجهه‌های این مسئله آثاری است که مثلا در نقاشی‌ها و در معماری‌ها یا فرض کنید در ادبیات یا در موسیقی، در مینیاتور کلاً می‌شود ملاحظه کرد. مثلا فرض کنید که در تمدن و آیین یهود در کنیسه‌ها یا در تمدن و آیین مسیحیت در کلیساها مورد مطالعه قرار داد. در مدارس هم همین طور می‌توان این نمونه‌ها را مورد مطالعه قرار داد. در تمدن و آیین اسلام هم خود مسجد بهترین گالری هنرهای اسلامی است که مجموعه‌ای از هنرها را در مسجد می‌توان نگاه کرد. از نمونه‌های دیگری که وجود دارد بهترین نمونه‌اش در آستان قدس حرم است. امامزاده‌ها یا حرم آستان قدس رضوی یا کاروانسراها یا مدارس دینی یا بازارهای سنتی نمونه‌هایی هستند که می‌شود این هنر دینی را عمیقاً در آن‌ها ملاحظه کرد.

به نظر شما این قسم هنرهای سنتی دینی در کدام دوره بیشترین رونق را در تاریخ داشته‌اند؟

البته اوج این دوره هنری در صفویه باید باشد. یعنی در شکوفایی عمیق تاریخ و تمدن اسلامی به ویژه هنر و تمدن شیعی را هم در بهترین دورانش در دوران صفویه می‌توان دید. البته ناگفته نگذاریم که هنر تذهیب یا تشعیر که در قرآن‌ها هست یا هنر نقاره که در مشهد وجود دارد و یا هنر مداحی که هنر دعا و هنر مناجات است. نوع دیگری که در جنبه هنر شیعی می‌توان به آن اشاره کرد هنر تئاتر دینی یا هنر تعزیه است. این‌ها را هم عمیقاً در فرهنگ دینی و به‌ویژه هنر شیعی می‌توان مورد ملاحظه قرار داد. تصویرهایی که از معراج پیغمبر، نقاشی‌هایی که از معراج پیغمبر ایجاد شده یا تصویری که استاد فرشچیان از عصر عاشورا کشیده‌اند. یا منبت کاری و خاتم کاری بسیار زیبایی که روی ضریح انجام می‌شود و اخیرا روی ضریح امام حسین (ع) فرستادند و به کربلا رفت.

هنر دینی از نظر شما چه مشخصه‌هایی دارد؟

اگر ما اصل هنر را در خیال بدانیم و صورت‌های خیالی را به عنوان امری که در هنر است به عنوان یک مبنا قرار بدهیم می‌توان گفت که اوج تعالی خیال را باید در خیال‌های روحانی و ملکوتی قرار بدهیم. اگر این طور فکر کنیم و مرتبه خیال روحانی را مرتبه عالی بدانیم و در میان مراتب گوناگون خیال، مرتبه خیال روحانی را عالی‌ترین بشماریم، می‌توانیم بگوییم هنرهایی که تجلی خیالات روحانی هستند هنر دینی هستند.
آنچه هنر را بقا می‌بخشد و ثبات می‌بخشد و آثار هنری را ماندگار می‌کند منشأیی است که از طریق آن قلب و نفس هنرمند آینه‌ای برای خیالات روحانی باشد. شاید بتوان گفت که هنر دینی هم یک امر قدسی یا ملکوتی است. یعنی هر امر قدسی امر دینی است و هر امر دینی هم امر ملکوتی است. اما هر زبانی که بیانی که از یک موضوع دینی صحبت کند صرفا نمی توان آن هنر را دینی به حساب آورد. در اینجا باید مثال بزنم. هنر دینی آن هنری است که سبک و بیان و قالبش مناسب و هماهنگ باشد از یک سرّ روحانی و از یک احساس بسیار عمیق عرفانی و سرّ وحی و احساس ملکوتی. به این معنا که سبک و بیان و فرمش عمیقا نشأت‌گرفته و متناسب و انعکاس‌یافته از یک معانی و اسرار ملکوتی و روحانی باشد و خود هنرمند یک روح ملکوتی و دارای خیال و نفس روحانی و خیالات روحانی باشد.

برای این نوع هنر روحانی شما نمونه‌ای سراغ دارید؟

بهترین نمونه حافظ است. حافظ، هم معانی عمیق عرفانی دارد و هم برای بیان خودش بهترین سبک را که غزل باشد در غزل مفاهیم عاشقانه است. اصولاً در ادبیات ما غزل از آن جهت مورد استفاده قرار می‌گیرد که مفاهیم عاشقانه را در واقع بیان می‌کند. حافظ برای این که مفاهیم عمیق عرفانی اش را انتقال بدهد از بهترین سبک و بیان و بهترین روش مناسب که در واقع مناسب است و انعکاس است از همان متناسب با آن معانی و معارف عمیق ملکوتی و روحانی است به آن سبک و بیان بیان کرده‌است. یعنی حافظ هم عمیق‌ترین معانی را بیان کرده‌است هم بهترین سبک و بیان را که غزل باشد برای انتقال معانی خودش انتخاب کرده‌است. این می‌شود هنر دینی. وگرنه هنر دینی یک هنری نیست که صرفاً یک تصویری بسازد.
مثلاً فرض کنید اگر تصویر حضرت مریم(س) را بسازند اما در هاله‌ای از قداست نباشد موضوع موضوعی دینی است اما اگر سیمای مریم(س) سیمای مقدس و آسمانی القا نکند، آن تقدس و آسمانی بودن را به خواننده یا بیننده القا نکند این هنر هنر دینی نیست. می‌خواهم بگویم شما سبک هنر در دوران مسیحیت را اگر در دوران قرون وسطا نگاه کنید مریم(س) را در حالتی پوشیده‌تر و سیمایی آسمانی‌تر و ملکوتی‌تر نشان می‌دهند. با این که موضوع هر دو دینی است؛ یعنی هم موضوعی که در بدو رنسانس وجود دارد دینی است و هم موضوعی که در قرون وسطا تصویر می‌شود. اما در مریم(س) بعد از رنسانس هاله‌ای از نور در سیمایش نیست.

ارتباط این موضوع دینی با هنر دینی چیست؟ چطور می‌شود که آن تصویر از حضرت مریم(س) در قرون وسطا خصلت دینی‌تری دارد؟

می‌خواهم بگویم هنر دینی صرفاً آن هنری نیست که وقایع و مسائل کتاب مقدس را بیان می‌کند یا هنری نیست که موضوعش صرفاً دینی باشد یا حکایت از یک مسئله دینی بکند. هنر دینی هنری است که القائات دینی به قلب بیننده کند و یک تجلیگاه یا منشأیک تجلی و انعکاسات روحانی در فضا بشود، به طوری که از خواندن آن اثر یا خواندن آن ادب یا شعر مفاهیم روحانی به خواننده یا بیننده القا بشود و او را به یک فضای روحانی ببرد. اینجاست که هنر، هنر دینی می‌شود؛ نه هنری که صرفاً یک موضوع یا سوژه دینی را مبنا قرار بدهد و یا حکایت و تاریخی یا بیان یک مذهب را یا حکمایت از متون مقدس را بکند، بدون آن که تجلیگاه سبک بیان آن متناسب باشد با حقیقت و گوهر دین که عرفان است و مفاهیم سر وحی است مفاهیم عمیق ملکوتی است و بدون این که القائات روحانی به خواننده بکند. ما می‌خواهیم بگوییم که هنر دینی چیزی است که در واقع یک امر قدسی و آسمانی باشد و القائاتش هم به خواننده یا بیننده القائات روحانی باشد و او را وارد یک فضای روحانی بکند و او را به تفکر وادارد. در واقع سیر روح او را به سوی بالا ببرد. به سوی ملکوت سیر بدهد. بنابراین سبک و بیان و فرم وشکلش علایمی که هنرمند به کار می‌برد، خطوطی که به کار می‌برد، سبک معماری که به کار می‌برد، طرح هایی که به کار می‌برد، نت موسیقی ای که به کار می‌برد مثلا فرض کنید در موسیقی جنبه محزون یکی از علایمی است که نشان‌دهنده دینی بودن آن است.

شاخص‌‌های بیانی چنین هنری از نظر شما چیست؟

آهنگ‌های قرآن غالباً لحن محزون دارد یا فرض بفرمایید موسیقی عرفانی یا موسیقی سنتی یا موسیقی دینی معمولاً مفاهیم محزونی دارد یا سبکی است که القائات روحانی و انسانی و اخلاقی می‌کند. اگر موسیقی که القائات روحانی نکند باز موسیقی دینی نیست. ممکن است لهو و لعب هم نباشد. ما موسیقی‌های کلاسیک داریم، موسیقی‌های خوب داریم و موسیقی مفید داریم اما آن موسیقی، موسیقی معنوی یا موسیقی عرفانی یا موسیقی دینی به معنای خاص نیست.

نه این که هر موسیقی که معنوی نباشد موسیقی مردودی است. ممکن است یک موسیقی داشته باشیم که مفاهیمش هم درست باشد، مفید باشد اما مفاهیم روحانی یا مفاهیم معنوی را انتقال ندهد. موسیقی دینی سبکش، بیانش، آهنگش، نتش، صدای خواننده، حالت خاص محزونی می‌خواهد. نت موسیقی باید به گونه‌ای باشد که القائات روحانی کند و روحانی باشد. اما ممکن است موسیقی‌ای موسیقی مفیدی باشد و اصلاً لهو و لعب هم نباشد به هیچ وجه و تحریکات نفسانی نباشد اما موسیقی دینی یا موسیقی معنوی نباشد.

یعنی از نظر شما دینی بودن هنر و معنوی بودن آن توأم‌اند؟

هنر دینی هنر معنوی است. این طور بگویم. هنر دینی هنری است که با عرفان و معنویت نسبت دارد و پایه‌اش بر مبانی حکمت عرشی استوار است. مثال دیگری بزنم. مثلاً مولانا از سبک هایی که استفاده در هنر کرده است مثلا تمثیلات، قصص، لطایف زیبا، ظرافت‌های روحی و تشبیهات و استعارات ادبی و تشبیهات زیبایی که مولانا استفاده کرده است همان روایات قرآنی یا احادیث قدسی را به بیان بسیار لطیف و هنرمندانه بیان کرده است. می‌توان گفت تمثیل و استعاره و مانند آن سبک هایی است که می‌توان انتقال مفاهیم دینی را از طریق آن‌ها صورت داد. حافظ به یک صورت این کار را می‌کند و مولانا به صورت دیگری. پس هر دو از سبک هایی استفاده کرده اند که این سبک‌ها برای انتقال مفاهیم عرفانی زیباترین سبک‌ها هستند. به خاطر این که آن قدر دلنشین است و آن قدر با فطرت انسان‌ها سازگار است که می‌توان آن‌ها را برای هنر دینی به کار گرفت.

بنابراین ما برای انتقال مفاهیم یا باید از حالت غزل استفاده کنیم یا از سبک مثنوی بهره ببریم اما سبکی که معمولاً این سبک از استعارات و تمثیلات و تشبیهات زیبا استفاده کرده باشد. این یکی از راه هایی است که ما عرفان را ملموس کنیم و مفاهیم بلند آسمانی را به صورتی بیان کنیم که خواننده بتواند حس کند و احساس کند این است که از تشبیه و تمثیل استفاده کنیم. قرآن هم از تمثیل و تشبیه استفاده کرده است.

شما این مشخصه‌ها و ارتباط میانشان را لازمه هنر دینی می‌دانید؟

به هر حال من می‌خواهم بگویم که این نوع که در هنرمند باعث ماندگاری یک اثر می‌شود خود سبک هنری و نوع هماهنگی که در فرم و صورتی که بتواند به سبکی متناسب و هماهنگ با آن مفاهیم روحانی باشد و هم بتواند نشأت گرفته از روح وحی و سرّ وحی و حقایق روحانی و ملکوتی باشد و در واقع ارتباط متناسبی سبک و ببیان با آن مفاهیم عرفانی داشته باشد. چون با هر سبک و بیانی نمی توان مفاهیم دینی را بیان کرد. مثلا ممکن است قصیده اگر کسی در شعر بیان کند مفهوم عرفانی برای آن زیبنده نباشد. یا قطعه مناسب نباشد. اگرچه ممکن است کسی شعرهای زیبایی در قالب قصیده بگوید اما مفاهیم عرفانی برای انتقالش بهترین صورت مثنوی یا غزل است. اما مثنوی هم که از آن تمثیلات و تشبیهات و لطایف ادبی استفاده کند.

نوع تفسیر از دین چه تأثیری در هنر دینی دارد؟

یکی از مسائلی که مثلا فرض کنید زیبایی هایی که می‌توان برای هنر دینی استفاده کرد نوع تفسیر از دین است. در بسیاری موارد ما بین هنر و موسیقی، هنر و عرفان، هنر و ادبیات، هنر و هنرهای تجسمی مثل خطاطی، تذهیب، مجسمه سازی یا تئاتر و نمایش لازم است که ارتباط عمیقی ایجاد کنیم. این بستگی به نوع تفسیری دارد که ما از دین داریم. ممکن است کسانی بیانی داشته باشند که از دین تفسیری کنند که با عرفان هماهنگ نیست. ما کسانی را داریم که دین را به صورتی تفسیر می‌کنند که بیان فقهی باشد یا بیان برخی محدثین یا بیان برخی متکلمین ممکن است بیانی باشد که از دین تعبیر عرفانی یا تعبیر حکمی نباشد. ولی ما می‌خواهیم بگوییم که باطن دین حقیقت دین گوهر دین و ذات دین جز یک سلوک روحانی به سوی خدا و به سوی جمال حق مطلق نیست و ما خدا را همان جمال می‌دانیم. در حدیث آمده است که الله الجمیل و یحب الجمال. یعنی حقیقت دین در واقع شناخت نفس روحانی انسان و سیر به سوی جمال مطلق است که خداست.

چه عنصری هنر و تفسیر عرفانی از دین را به هم نزدیک می‌کند؟

می خواهم بگویم که بین عرفان و هنر و ادبیات و دین از این جهت است که این‌ها همه ذوقی و دلی هستند؛ یعنی جنبه حضوری دارند، علم حضوری است. با شهود درون و قلب هم ادبیات هم شعر و هم هنر تا هنرمند به یک شهودی نرسد نمی تواند اثر ماندگار خلق کند؛ چه در موسیقی، چه در تئاتر، چه در ادبیات و شعر. به همین دلیل می‌خواهم بگویم شعر و دین هم یک امر درونی و شهودی و در واعق باطنی است. هنر هم درونش جنبه حضوری و ذوقی و درونی دارد و ادبیات هم همین طور است و عرفان هم همین طور است. یکی از رازهای پیوند اینها را می‌توان از همین طریق به دست آورد. به نظر من بهترین تفسیر از دین این است که ما بین دین و هنر و عرفان و ادبیات ارتباط بسیار دقیقی پیدا کنیم. اینجاست که می‌توانیم تفسیر زیبایی از دین ارائه دهیم. تفسیری که از دین بیانی حکمی به دست ندهد، بیانی عرفانی ندهد و بیانی هنری ندهد دین را از آن لطافت و ظرافت و زیبایی می‌اندازد و دین جاذبیت خودش را از دست می‌دهد.

ما می‌توانیم بسیاری از مفاهیم از جمله احکام و ارزش‌های دینی را می‌توانیم در قالب هنر، عرفان، یا در قالب تئاتر می‌توانیم بسیار زیبا و با بیان هنری زیبا به جامعه ارائه بدهیم. این انتقال در بسیاری از موارد با حرف امکان پذیر نیست و با سخن به دل کسی نمی نشیند. می‌خواهم بگویم یکی از بهترین راههای انتقال ارزشهای دین و احکام الهی این است که بیان هنری خواه بیان عرفانی، خواه بیان حکمی خواه بیان ادبی داشته باشد. پس ما از گذشته تاریخ هم اگر نگاه کنیم در پیشینه‌های تاریخ همیشه هنگامی که بشر غرانشین هم بوده همواره بر دیوار غارها خطوط می‌نوشته و نگارگری و نقاشی می‌کرده است.

امروز در تحقیقات جامعه شناسی ادیان هم ثابت شده است که بشر از دیر زمان همواره گرایشی به یک الهه ای اسطوره ای معشوقی به چنین چیزی داشته. بشر هیچ گاه خالی از این موضوع نبوده است. این مسئله و بیان آن فطری است. اگر این دو را نیز در نظر بگیریم می‌توان بین هنر و دین این ارتباط را در تاریخ تمدن بشری یافت. هم از قدیم ترین نمونه‌ها می‌توان دریافت که فطرت پرستش یا عشق یا گرایش به الهه، اسطوره و معنویت در بشر بوده است و هم می‌توان از نقش و نگارهای انسانی بر دیوار غارها که از دوران پارینه سنگی باقی مانده است می‌توان دریافت که در دوره غارنشینی بشر در همان غارها هم این نقش و نگار بوده است.

شما در این قدمت خلق آثار هنری چه میل به هنر دینی را می‌بینید؟

یک نکته دیگر هم وجود دارد. بشر این نقش و نگارهایی که روی دیوار غارها و روی نوشته‌ها و تابلوها و کاغذها هرچه می‌نوشته برای ابدیتش است. یعنی غرض نقشی است کز ما یادگار مانـَد که عالم را نمی بینم بقایی. برای این فاصله تولد تا مرگ نیست که رها کند و بعد همه چیز تمام شود. او از این که می‌رود ناراحت است. یعنی فطرتش به یک بقا و جاودانگی ای گرایش دارد. آثاری را برای خودش باقی می‌گذارد که با خودش به آن دنیای باقی ببرد. یعنی می‌گوید اگر خودم می‌روم چیزی از من در این دنیا به نقش بماند. من که می‌روم یادگاری از ما بماند. این نشان می‌دهد که بشر از رفتن و نیست شدن نگران است. این همه نقش و نگارهایی که می‌کشد و انسش با جهان به خاطر این است که این یادگارها از او بماند.

لطفاً کمی بیشتر درباره نسبت هنر و هنرمند با ابدیت توضیح بدهید.

ما این یادگارها برای این من ِ ظاهر نیست که مابین تولد و مرگ حیات دارد؛ برای آن من یا آن نفس و نفس قدسی انسان است که در درون و باطن اوست که سر ّ روح است. ما یک روح داریم و یک روح قدسی که در جان الهی و در درون این من قرار دارد. این روح در سرّ باطن انسان است و با تفکر و تربیت و تهذیب یا دریافت حکمت عرشی و عرفان به دست می‌آید. این همه نقش و نگار را بشر برای دو روز دنیا نمی گوید که بگوید بعد هم من می‌روم و نیست می‌شوم. برای این است که این یادگارها را به عنوان چیزی که باقی می‌ماند در حالی که من می‌روم خلق می‌کند. من از این دنیا جدا شده ام ولی این پشت سر من باقی است.

رابطه هنر با دین را از این جهت و از این دیدگاه هم می‌توان ملاحظه کرد. آثار بشر صرفا برای بین این تولد و مرگ نیست. معقول نیست که بشر این همه نقش و نگار را خلق کند تا بعد بگوید که هیچ چیز وجود ندارد و بعد از مرگ هم من نیستم. این است که شاهکارهای هنری و این همه تلاش‌های بشر در آثار و نوشته‌ها و شعرها و هرچه در کارهای هنری یا تئاترها و هنرمندانی که این قدر زحمت می‌کشند نشانه همان میل به جاودانگی است. گاهی می‌بینید که در سریال هایی که می‌سازند چقدر هنرمند دچار رنج و کمخوابی و مشکل می‌شود. تمام عشق و شور او برای این نقش در سریال یا فیلم یا سینما از او باقی می‌ماند و اگر بداند که در تاریخ سینما، تاریخ فیلم، تاریخ سریال تلویزیونی ثبت می‌شود این عشق باعث می‌شود که او خسته نشود و با همه وجود به کارش بپردازد. گاهی وقتها می‌بینید که بعضی هنرمندها در میانسالی به خاطر هیجانات زیاد از دست بروند. مثلا مرحوم آقای اسلامی که نقش مدرس را هم بازی می‌کرد واقعا هنرمند قابلی بود و عالی بازی می‌کرد. به خاطر هیجاناتی که در هنر وجود دارد زود از میان ما رفتند. یا فرض کنید آقای جمشید اسماعیل‌خانی همسر خانم گوهر خیراندیش گاهی آدم که نگاه می‌کند تلاش‌ها و هیجاناتی که اتفاق می‌افتد ممکن است عمر این هنرمندان را کوتاه کند اما آن عشقی که هنرمند به باقی گذاشتن آثاری از خودش دارد باعث می‌شود که با عشق و علاقه شدید کار بکند. و می‌داند که این‌ها باقی می‌ماند و بنابراین به بقای جهان اطمینان دارد. می‌خواهم بگویم نوعی علاقه به ابدیت و ماندگاری است که هنرمند را تشویق می‌کند وگرنه این هم همه اگر بنا باشد بعد از او نیست شود معنایی ندارد. می‌خواهم بگویم کار سینما اگر بخواهد باقی بماند باید ارزشی باشد.

شما فکر کنید که همین آقای عرب‌نیا که نقش مختار را بازی کرد سریال‌های خوبی بازی کرد اما در سریال مختار درخشید. شما دیدید که به میان مردم رفت، محبوبیت پیدا کرد و خیلی مطرح شد. و در تلویزیون حتی در برنامه هنر هفتم در کنار آقای فراستی و آقای جیرانی شرکت می‌کرد. می‌خواهم بگویم هنر دینی هنری است که هنرمند را ماندگار می‌کند. اثر و وجودش را در قلب‌ها منتشر می‌کند. یاد او را باقی می‌گذارد. هنرمندها باید بدانند که اشکالی ندارد اگر در آثار مختلف بازی کنند اما آن چیزی که برای آن‌ها در واقع در سریال یا فیلم یا تئاتری ماندگار است آن اثری است که مفهومی دینی یا در واقع مفاهیم الهی داشته باشد. این باعث می‌شود که هنرمند باقی بماند. و معمولا آثار هنر دینی ماندگارند.

ادامه دارد…

گفتگو: ابوذر کریمی